چرا باید صبر کنیم؟ ایمان داشته باش تا هدایت شوی | درباره لزوم هدایت قرآنی در زندگی بشر آیت‌الله علم‌الهدی: فرهنگ بسیجی محور عمل کارگزاران نظام باشد | هیچ منطقی در گرانی‌های بازار نیست آیت‌الله علم‌الهدی: بسیجیان دانشجو و طلبه، نگهبان اعتقادی جریان بسیج هستند+ویدئو پیکر مطهر ۱۴ شهید گمنام دفاع مقدس در استان خراسان رضوی تشییع می‌شود رئیس کمیته امداد: خیرین بازوان انقلاب در خدمت‌رسانی به نیازمندان هستند جمع‌آوری ۴۰ میلیارد تومان کمک برای مردم غزه و لبنان توسط خیرین و هیئت‌های مذهبی کشور قصه آقای راستگو | یادی از حجت‌الاسلام محمدحسن راستگو، روحانی نام‌آشنای مشهدی مروری بر روایات ائمه اطهار (ع) درباره عقل | بهترین نعمت برای دنیا و آخرت نصرت الهی در پرتو صبر و پایداری دهک‌بندی ارائه خدمات به ایثارگران از بودجه حذف می‌شود خوش‌به‌حال گردو‌ها اعتکاف ماه مبارک رجب با حضور ۱۵۰۰ معتکف در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود + فیلم (۳۰ آبان ۱۴۰۳) مروری بر زندگی و خدمات استاد «مهدی ولائی»، مأمور ثبت‌احوال نسخه‌های خطی حرم امام‌رضا(ع) زیارت، مدارِ معرفتیِ تربیت لبخند بزن تا سعادتمند شوی | مروری بر بیانات امام رضا (ع) درباره شادی و سرور خانه‌هایی که حکم بهشت را دارند «پدر»؛ مایه رحمت، مظهر قدرت | بررسی بایدهای نقش پدر خانواده براساس آموزه‌های دینی رونمایی از پایگاه تخصصی «مقاومت» در کتابخانه آستان قدس رضوی (۲۹ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

زائری که عاقبت به خیر شد

  • کد خبر: ۲۱۹۸۳۸
  • ۱۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۳
زائری که عاقبت به خیر شد
روز پنجم فروردین بود که سینا زنگ زد و خبر فوت پدرش را داد. هفتم عید آمدند مشهد و آقاغلامرضا در شهری که دوستش داشت آرام گرفت. با سینا قرار گذاشتیم برویم حرم، به یاد روز‌های دانشجویی.

سال‌ها ست وقتی به سینا زنگ می‌زنم، اولین سؤالی که از او می‌پرسم، حال پدرش است. از وقتی کرونا آمد آقا غلامرضا بابای سینا زمین گیر شد، ریه اش به هم ریخت. در چهار سال گذشته هر بیماری مخصوص ریه بود به جان او افتاد. من و سینا هم کلاسی دانشگاه بودیم. وقتی آقا غلامرضا زمین گیر شد، به اصرار عموهایش رفتند کرج. چندباری در سفر به تهران سینا را دیدم، یکی دوبار هم آمده بود مشهد. روز پنجم فروردین بود که سینا زنگ زد و خبر فوت پدرش را داد. هفتم عید آمدند مشهد و آقاغلامرضا در شهری که دوستش داشت آرام گرفت. با سینا قرار گذاشتیم برویم حرم، به یاد روز‌های دانشجویی.

همین که از کوچه شاهین فر در آمدیم و گنبد و گلدسته را دیدیم، سینا گفت: خوش به حالت مشهد هستی، خوش به حالت هروقت دلت بخواهد و اراده کنی می‌توانی بروی زیارت. من سرم را انداخته بودم پایین، داشتم به این فکر می‌کردم که چقدر بی معرفتم. داشتم مرور می‌کردم ببینم آخرین بار کی آمده ام حرم؟

اوایل اسفند پارسال بود، کل شب برف باریده بود، صبح که بیدار شدم نیت کردم بروم حرم. این آخرین زیارت من بود.
سینا یاد پدرش افتاد، یاد اینکه چقدر این آخر عمری دوست داشت بیاید زیارت، اما نای آمدن نداشت. بعد گفت: خداروشکر آوردیمش مشهد، من مطمئن هستم جاش خوبه، خودش همین طوری دوست داشت.

رسیدیم صحن قدس. قرار گذاشتیم که یک ساعت دیگر همانجا هم را ببینیم. رفتم سمت ضریح. این نورپردازی جدید روضه منوره خیلی باکیفیت است. همه چیز شارپ و فوکوس شده. یک گوشه‌ای ایستادم، چشمم افتاد به زائرانی که حال خوشی داشتند، راستش را بخواهید بازهم خجالت کشیدم، به آن‌ها حسودی ام شد.

 زل زدم به کاشی ها، به ضریح، به لوستر‌های سبز و به مردمی که سرگردان حاجت هایشان بودند. برای آقا غلامرضا و دیگر درگذشتگان «امین ا...» خواندم، عقب عقب آمدم بیرون. سلام دادم و رفتم سمت دار الولایه. به این فکر می‌کردم که این مرد عجیب عاقبت به خیر شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->