میانگین سن ازدواج در کشور اعلام شد یک نماینده مجلس: آلودگی هوا به موضوعی عادی تبدیل شده است! بازگشت آثار تاریخی ایران از چین اعلام شرایط خروج از کشور مشمولان متولد ۱۳۸۶ برای اربعین ۱۴۰۴ ارتباط دوسویه مدیران شهرستان‌ها با اعضای انجمن‌های میراث فرهنگی، بر رونق گردشگری تأثیرگذار است مروری بر کلاهبرداری رایج فروش بلیت جعلی | سفر ناتمام، روایتی از یک اعتماد نابجا! تشکیل کمیته‌های مشاوره‌ای برای دانش‌آموزان و فرهنگیان آسیب‌دیده آغاز فرایند اصلاح روش‌های آموزش و یادگیری در مدارس ابتدایی بهره‌گیری از اوقات فراغت دانش‌آموزان در زیباسازی فضاهای آموزشی فراخوان دانشگاه شهید بهشتی برای ارسال یادداشت اساتید در محکومیت تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (سه‌شنبه، ۱۷ تیر ۱۴۰۴) | تداوم روند کاهش دما تا فردا رئیس سازمان مدارس غیردولتی: محاسبه ۳۰ روز بیمه برای معلمان اجباری است اسامی فرآورده‌های غذایی غیرمجاز اعلام شد (۱۷ تیر ۱۴۰۴) لیست دانشگاه‌های خارجی مورد اعتماد وزارت علوم در سال ۲۰۲۶ نوجوان مرگ مغزی در مشهد به ۵ بیمار نیازمند عضو زندگی بخشید (۱۷ تیر ۱۴۰۴) آیا کاهش اشتهای کودکان در تابستان طبیعی است؟ توزیع کارت جدید بانکی برای بازنشستگان فراجا (۱۷ تیر ۱۴۰۴) حضور استان کرمان در فهرست رقابت بهترین مرکز گردشگری جهان در سال ۲۰۲۵ تورهای غیرمجاز، عامل افزایش نرخ بیکاری راهنمایان گردشگری زمان آغاز هدایت تحصیلی دانش‌آموزان اعلام شد بهترین خوراکی‌ها برای پاکسازی گرد و غبار از ریه خبر جدید از پرداخت معوقات حقوق بازنشستگان تأمین‌اجتماعی (۱۷ تیرماه ۱۴۰۴) مجوز داروخانه‌های متخلف در جنگ ۱۲روزه، لغو شود جریمه ۲۲ میلیارد ریالی برای دارنده ۲۰۸ دستگاه ماینر قاچاق در مشهد (۱۷ تیر ۱۴۰۴) آخرین جزئیات درمورد نوبت دوم کنکور ۱۴۰۴ | نحوه دریافت کارت ورود به جلسه و مراحل رفع نقص (۱۷ تیر ۱۴۰۴) تولد ۷۰ نوزاد گاندو برای اولین بار در ایران لزوم واکسیناسیون حیوانات خانگی | اجتناب از مصرف فرآورده‌های دامی غیرپاستوریزه نتایج کنکور دانشگاه‌های افسری ارتش اعلام شد (۱۷ تیر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

قیافه مشت‌خورده خیابان

  • کد خبر: ۲۲۶۱۰
  • ۱۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۴
قیافه مشت‌خورده خیابان
قاسم فتحی روزنامه نگار
دیگر هواخوردن و بیرون‌رفتن جای خیلی دوری نیست. وسیله نمی‌خواهد، آمادگی نمی‌خواهد. اُتوماتیک در خانه را که باز می‌کنم و کفش‌های جفت‌شده را می‌بینم می‌شود هواخوری. فنِ دستشویی را هم همین‌طوری محض تنهانبودن روشن می‌کنم. حتی شنیدن صدای بچه همسایه‌بالایی که نصف‌شب‌ها بلند می‌شود و لابد شیر می‌خواهد هم حال دیگری دارد. مطمئنم رفتن و نشستن روی پله طبقه دوم که رنگ افتاده رویش، بازکردن در انباری و وَررفتن با کالسکه خراب بچه، گیره‌زدن قبض‌های برق به تابلوی اعلانات و... همه این‌کار‌ها توی این‌مدت هواخوری است. بیرون رفتن است، طبیعت است، کله‌بادخوردن است. بدبختی بزرگی‌ست که اواخر دهه سوم زندگی آدم پنجره خانه‌اش را باز کند و با لذت صدای قِر قِر موتور گذری توی کوچه را تا انتها بشنود. بدون‌شک بعد از این‌که از مستعمره این ویروس خارج شویم خیلی‌چیزهایمان بالغ می‌شود، لذت‌بردن‌مان بالغ می‌شود. دیدنمان، شنیدمان.
واقعاً کجا و در چه موقعیتی می‌توانستیم این‌قدر خودمان را رصد کنیم؟ یا به‌قول سال بِلو در گفتگو با پاریس‌ریویو: «شاید حقایقی در کناره‌های زندگی جا مانده باشد.» که جامانده است، خیلی‌هم جامانده است. حتی در نزدیک‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین مسیر‌ها خیلی‌چیز‌ها جامانده و تغییر کرده.
مثلاً توی این‌مدت سفرِ طولانی‌ام شده گزکردن خیابانِ «دانشگاه». هنوز همان خیابان سابق است، ولی مشت‌خورده، قیافه‌اش دفُرمه‌شده؛ یعنی همه ما مشت‌خورده‌ایم. دستم که برسد خیابان را یک‌بار از روی کاشی‌های مسیر نابینایان و یک‌بار هم از یک‌ورِ دیگرش می‌روم و برمی‌گردم. همان‌طور که دارم سیر می‌کنم می‌بینم مرضی که آمده همه را انداخته بیرون باغ. خودت بیرون، دوستانت بیرون، خانواده‌ات بیرون؛ پخش‌وپلا هرکسی به یک‌طرف. شهر انگار افتاده حاشیه یک‌جاده قدیمی که تا نصفه‌هایش خاکی است، شده شبیه شب‌جمعه‌های روستایی با ۵۰ خانوار که توی مسجدش فقط یک خادم و دوسه‌تا پیرمرد نشسته‌اند به دعا خواندن. جلوتر قفل دکانی را می‌بینم که وقتی تکانش می‌دهم ردش روی زمین پیداست، دکانی که همیشه بوی برشتگی ازش می‌آمد حالا بوی رطوبت می‌دهد و عکس بستنی قیفی روی کرکره مغازه‌اش مات شده. هر خیابان این شهر را تا هرجا که بروی همین است. کسی نیست که با تو از هیچ دری حرف بزند و رشته‌ی کلام را دستش بگیرد. جلوتر کارتن‌خوابی را می‌بینی که خیلی محسوس و ملموس از کنج همیشگی‌اش آمده جلوتر. از دیوار فاصله گرفته، یک‌فاصله بسیار قابل‌توجه. لِنگ‌هایش را باز کرده. حالا همه پیاده‌رو شده بِستر گرم و نرمش؛ یقه باز، ریش‌ها تراشیده، دستمال سفیدی هم انداخته روی کارتن زیر سرش. ایستادم به نگاه کردن. لِنگ ظهر است. کمی که تکان می‌خورد مجله «جدول» و خودکارِ بیکِ لای شیار یکی از کاشی‌ها را هم کنار مخده مقوایی‌اش پیدا می‌کنم و می‌گذرم..
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->