گم شدن جنین‌ها پای بازرسان وزارت بهداشت را به بیمارستان باز کرد اغفال دختر جوان توسط ۲ موادفروش شیطان‌صفت تأکید رئیس سازمان محیط زیست بر نگاه کارشناسی در حفظ غار‌ها دستگیری قاتل فراری به جرم کشتن برادر قاتل الهه حسین‌نژاد به قصاص محکوم شده است نه اعدام «غفلت و بی‌توجهی»، شایع‌ترین نوع کودک‌آزاری و «انزوای اجتماعی»، مهم‌ترین نوع مشکلات ارتباطی کودکان سند مالکیت چند بنای مهم تاریخی به دستگاه‌های متولی اهدا شد (۸ مرداد ۱۴۰۴) وصول جریمه ۲ میلیارد ریالی از شکارچیان غیرمجاز در تهران بازنگری در سهمیه‌های کنکور در صورت تصویب از سال آینده اعمال خواهد شد قرارداد کار معین برای ۳۲ هزار نیروی خرید خدمات آموزشی از مهر ۱۴۰۴ اجرا می‌شود جاده چالوس مسدود شد (۸ مرداد ۱۴۰۴) نحوه دریافت شهریه در مدارس هیئت امنایی پذیرش شکست مهم‌ترین درسی است که دانش آموز در مدرسه باید یاد بگیرد رأی پرونده قتل مرحومه «الهه حسین‌نژاد» صادر شد وقتی مرگ پُست می‌شود | ۱۱ باند فروش مواد در شبکه‌های اجتماعی لو رفتند آمادگی ۱۱۸ بیمارستان در مناطق مرزی برای خدمت‌رسانی در اربعین توصیه رئیس اورژانس کشور برای سفر ایمن زائران اربعین ۵.۵ میلیون ایرانی دچار کم شنوایی هستند افزایش ۲۰ تا ۳۰ درصدی انواع دارو‌های بیماران خاص در فصل تابستان در مشهد ۱۸ کشته و ۵۰ نفر مفقود در حادثه غرق شدن کشتی در شرق لیبی رئیس ستاد مرکزی اربعین حسینی: به اتباع غیرمجاز خدمات اربعین ارائه نمی شود کشف ۹۵ تُن مواد مخدر و انهدام ۷۰۰ باند | سرکرده باند ملقب به «دیوانه کویر» به هلاکت رسید طلای جهانی در دستان نوجوان مشهدی | گفت‌وگو با علی‌اکبر نوراللهی، افتخار زیست‌شناسی ایران چه کسانی می‌توانند بدون کنکور به دانشگاه فرهنگیان بروند؟ + جزئیات آیا خط ۲ مترو اصفهان از وسط مسجد جامع رد می‌شود؟ وضعیت بسیار نگران‌کننده تأمین آب مشهد | تنش آبی مشهد به مرز بحرانی رسید؛ فقط ۶ درصد آب در سد دوستی باقی مانده است هشدار نماینده مجلس درمورد خشک شدن رودخانه قزل‌اوزن کردستان وعده معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش درمورد سال تحصیلی ۱۴۰۵ - ۱۴۰۴ مهارت‌محوری دانش آموزان در دستورکار آموزش و پرورش
سرخط خبرها

قیافه مشت‌خورده خیابان

  • کد خبر: ۲۲۶۱۰
  • ۱۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۴
قیافه مشت‌خورده خیابان
قاسم فتحی روزنامه نگار
دیگر هواخوردن و بیرون‌رفتن جای خیلی دوری نیست. وسیله نمی‌خواهد، آمادگی نمی‌خواهد. اُتوماتیک در خانه را که باز می‌کنم و کفش‌های جفت‌شده را می‌بینم می‌شود هواخوری. فنِ دستشویی را هم همین‌طوری محض تنهانبودن روشن می‌کنم. حتی شنیدن صدای بچه همسایه‌بالایی که نصف‌شب‌ها بلند می‌شود و لابد شیر می‌خواهد هم حال دیگری دارد. مطمئنم رفتن و نشستن روی پله طبقه دوم که رنگ افتاده رویش، بازکردن در انباری و وَررفتن با کالسکه خراب بچه، گیره‌زدن قبض‌های برق به تابلوی اعلانات و... همه این‌کار‌ها توی این‌مدت هواخوری است. بیرون رفتن است، طبیعت است، کله‌بادخوردن است. بدبختی بزرگی‌ست که اواخر دهه سوم زندگی آدم پنجره خانه‌اش را باز کند و با لذت صدای قِر قِر موتور گذری توی کوچه را تا انتها بشنود. بدون‌شک بعد از این‌که از مستعمره این ویروس خارج شویم خیلی‌چیزهایمان بالغ می‌شود، لذت‌بردن‌مان بالغ می‌شود. دیدنمان، شنیدمان.
واقعاً کجا و در چه موقعیتی می‌توانستیم این‌قدر خودمان را رصد کنیم؟ یا به‌قول سال بِلو در گفتگو با پاریس‌ریویو: «شاید حقایقی در کناره‌های زندگی جا مانده باشد.» که جامانده است، خیلی‌هم جامانده است. حتی در نزدیک‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین مسیر‌ها خیلی‌چیز‌ها جامانده و تغییر کرده.
مثلاً توی این‌مدت سفرِ طولانی‌ام شده گزکردن خیابانِ «دانشگاه». هنوز همان خیابان سابق است، ولی مشت‌خورده، قیافه‌اش دفُرمه‌شده؛ یعنی همه ما مشت‌خورده‌ایم. دستم که برسد خیابان را یک‌بار از روی کاشی‌های مسیر نابینایان و یک‌بار هم از یک‌ورِ دیگرش می‌روم و برمی‌گردم. همان‌طور که دارم سیر می‌کنم می‌بینم مرضی که آمده همه را انداخته بیرون باغ. خودت بیرون، دوستانت بیرون، خانواده‌ات بیرون؛ پخش‌وپلا هرکسی به یک‌طرف. شهر انگار افتاده حاشیه یک‌جاده قدیمی که تا نصفه‌هایش خاکی است، شده شبیه شب‌جمعه‌های روستایی با ۵۰ خانوار که توی مسجدش فقط یک خادم و دوسه‌تا پیرمرد نشسته‌اند به دعا خواندن. جلوتر قفل دکانی را می‌بینم که وقتی تکانش می‌دهم ردش روی زمین پیداست، دکانی که همیشه بوی برشتگی ازش می‌آمد حالا بوی رطوبت می‌دهد و عکس بستنی قیفی روی کرکره مغازه‌اش مات شده. هر خیابان این شهر را تا هرجا که بروی همین است. کسی نیست که با تو از هیچ دری حرف بزند و رشته‌ی کلام را دستش بگیرد. جلوتر کارتن‌خوابی را می‌بینی که خیلی محسوس و ملموس از کنج همیشگی‌اش آمده جلوتر. از دیوار فاصله گرفته، یک‌فاصله بسیار قابل‌توجه. لِنگ‌هایش را باز کرده. حالا همه پیاده‌رو شده بِستر گرم و نرمش؛ یقه باز، ریش‌ها تراشیده، دستمال سفیدی هم انداخته روی کارتن زیر سرش. ایستادم به نگاه کردن. لِنگ ظهر است. کمی که تکان می‌خورد مجله «جدول» و خودکارِ بیکِ لای شیار یکی از کاشی‌ها را هم کنار مخده مقوایی‌اش پیدا می‌کنم و می‌گذرم..
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->