به گزارش شهرآرانیوز، شعری از سیدحکیم بینش شاعر مطرح افغانستانی که به رئیسجمهور شهید تقدیم شده است:
دنبورهام این بار هم غم مینوازد
در دستگاه شور، ماتم مینوازد
چون کوهِ مهآلوده، آه سرد دارم
ای شعر مانند تو، من هم درد دارم
ای شعر ای آتشفشان! خاموش تا چند
دستور ده، فوارهها آتش ببارند
در بستر رگهای من آتش روان است
فعال شو روشن شود آتشفشان است
هر واژه یعنی یک گدازه در دل من
یا انفجار بمب تازه در دل من
اصل خبر را بالگرد آورد آن عصر
هی رفت داغ آورد و درد آورد آن عصر
ای کاش یکبار دگر اعجاز میگشت
ای کاش ابراهیم از آتش بازمیگشت
مردی که همرنگ تمام خاکیان بود
مردی که مانند خمینی مهربان بود
مردی که مانند بهشتی بود مظلوم
مردی که شد همسفره با اقشار محروم
بوی رجایی رفت هرجا پای او رفت
در پویشش آن ویژگیها بود معلوم
با شهری و با روستایی همپیاله
تکیهکلامش بود الفاظ جلاله
از جنس مردم بود و با مردم همیشه
از عشق مردم بین مردم گم همیشه
او همنشین با خاکیان منزلبهمنزل
میشد بهآسانی گشایی سفرۀ دل
مثل برادر پای حرفت مینشست او
از بغضهایت بغضهایش میشکست او
رنگ تمام مهربانی در نگاهش
با آه تو تا آسمان میرفت آهش
با دردهای تو صمیمی بود آن مرد
در این سحر مثل نسیمی بود آن مرد
یادش نخواهد رفت یک افغانسِتانی
آن بوسه بر پیشانی و آن مهربانی
آن سفرهافطاری که مهمانش تو بودی
در عکس معلوم است: جانانش تو بودی
رفتی عیادت حال ما را خوب کردی
این مور را با حشمتت مجذوب کردی
ما نیز چون ابر بهاران گریه کردیم
برشانههای کل ایران گریه کردیم
بنویس از دریاچۀ اندوه بنویس
از آن ابر مردِ سلیمانکوه بنویس
این داغ بیرون از بیان و شرح و بسط است
صد کهکشان انبوه در انبوه بنویس
این واژهها در وصف او کم وزن هستند
پسوند نامش را تو هم نستوه بنویس
مردی که مانند خمینی زندگی کرد
آری حسینی او حسینی زندگی کرد
من شرح غم را مینویسم، باز باران
با ما چرا دارد سرِ ناساز باران
سید حکیم بینش