به گزارش شهرآرانیوز، وقتی مطالب روزنامهها یا کتابهای درباره شهدا را میخواند، به این نتیجه میرسد که در بسیاری از موارد اطلاعات نادرستی درباره آنها درج شده است و هیچنهادی نیز پیگیر این موضوع نیست. همین مسئله او را بهسوی آسیبشناسی این ماجرا میکشاند و ما را در آنچه خود تجربه کرده است، شریک میکند. او حدود پنج سال است در واحد دانشنامه دفاعمقدس خراسان رضوی برای یافتن مکتوبات زندگی شهدا تلاش میکند و پیش از آن نیز تألیفات زیادی درباره این قهرمانان وطن دارد.
مصاحبه سید محمد آریانژاد، پژوهشگر و نویسنده دانشنامه دفاعمقدس، قرار بود در سومین روز خرداد که در تقویمها با نام «آزادسازی خرمشهر» گره خورده است، به چاپ برسد، اما همزمانی این موضوع با حادثه سقوط بالگرد حامل رئیسجمهور و همراهانشان، انتشار این گفتگو را تا امروز به تعویق انداخت.
ابتدای تابستان سال۱۳۴۱ خورشیدی بهدنیا میآید. مطالعه و پرسشگری از کودکی در او ریشه میدواند؛ روحیهای که آن را تاکنون حفظ کرده است. هجده ماه در جبهه است و بارها خبر شهادتش به خانواده میرسد. پس از جبهه، وارد بازارکار و دانشگاه میشود. رشته مهندسی صنایع میخواند، ولی دانشگاه او را اقناع نمیکند و پاسخ ذهن پرسشگر او را نمیدهد.
هنوز هم پس از گذر سالهای طولانی، حسرت زمان ازدسترفتهاش در پشت صندلیهای دانشگاه را میخورد. نقطه شروع کار فرهنگی آریانژاد یک نشریه است که او را با نهادها و سازمانهای مختلف آشنا میکند. پسازآن در حوزه آسیبهایاجتماعی کارهای پژوهشی انجام میدهد و بهاینترتیب اندکاندک پای او به این وادی دفاعمقدس کشیده میشود.
ابتدای کار با تلاش و پیگیری، تعدادی عکس بیرنگ و بینام بهغبارنشسته در کنج نمازخانه شرکت آب و فاضلاب مشهداسناد و اوراق گمناممانده در لابهلای صفحات کتاب زندگینامه شهدای آن سازمان را بیرون میکشد. تحقیق درباره صاحب آن تصاویر، پای او را به بنیاد شهید باز میکند تا مسیر جدیدی پیش رویش گشوده شود. دیدن نتیجه کار توسط دیگران سبب میشود پسازآن به سازمانهای دیگر معرفی شود تا درباره شهدای آنان و نقش آن نهادها در دفاعمقدس پژوهش کند.
هرچهبیشتر در این مسیر پیش میرود، بیشتر در دنیای شهدای خراسان غوطه میخورد. دراینزمان، معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید طرح معرفی ۷۲شهید شاخص استان خراسانرضوی را نیز به او میسپارد که منجر به چاپ ۷۲جلد کتاب پژوهشمحور، ساده و خواندنی درباره این شخصیتها میشود.
در این پژوهش آریا نژاد نقاط قوت و ضعف خود را میشناسد و حساسیتش درباره اسناد برجای مانده بیشتر میشود. درواقع آشنایی با بنیاد شهید و دسترسی به منبع اطلاعات شهدا او را متوجه فقر کارهای پژوهشی و اسنادی در این زمینه میکند. حالا با پشتوانه چندینوچند سال کار پژوهشی و تألیف چندینکتاب، دغدغههایش را درباره آنچه درحوزه دفاعمقدس منتشرشده است با ما در میان میگذارد.
سادهترین کاری که برای شناخت یک شهید میشود انجام داد، مصاحبه با خانوادهاش است ولی آریانژاد سالهاست که برای تکمیل پژوهشهایش بهسراغ مصاحبه با خانواده شهدا نمیرود و برای خودش دلایلی نیز دارد. این پژوهشگر دفاعمقدس دراینباره میگوید: «یکی از دلایلی که مصاحبه را رد میکنم، فاصله زمانی از وقت شهادت تا هنگامِ مصاحبه ماست که باعث میشود گرد زمان بر بسیاری از جزئیات ماجرا بنشیند و همه خاطرهگوییها کلی شود.
اکنون جملاتی که برای توصیف شهید به کار میرود همه شبیه به هم شده است و عباراتی مانند «خوب بود»، «خوشاخلاق بود» و شبیه این، زیاد در مصاحبهها شنیده میشود؛ برای مثال خواهر شهید که آن زمان کودک بوده است، نمیتواند درباره شهید حرف دقیقی بزند و روایتش برای ما براساس شنیدههاست یا اینکه پدر و مادر کهولت سن پیدا کردهاند و دیگر نمیتوانند جزئیات را بهخاطر بیاورند.
البته بعضی مصاحبهها میتوانند کمک کنند ولی تعدادشان زیاد نیست؛ بنابراین اکنون گاهی اطلاعات جزئی را میتوان از مصاحبه برداشت کرد ولی بهصورتکلی این نوع جمعآوری اطلاعات به عقیده من، دیگر قابلاستناد نیست.» شاید فکر کنیم مصاحبههای قدیمی کارآمد هستند و میتوان به آنها تکیه کرد؛ اما ضعف در چگونگی انجام مصاحبهها در گذشته نیز دلیل دیگری است که بر این ادعای آریانژاد صحه میگذارد و آن را تأیید میکند: «تصور کنید که یک نهادی همه خانواده شهدا را جمع میکرده است تا با آنها صحبت کند.
این یک فرصت ناب بود تا اطلاعات ارزشمند جمعآوری شود ولی مصاحبهگر آشنا به دفاعمقدس نبود و نمیتوانست سؤالات دقیق و تخصصی بپرسد. بیشتر اوقات پرسشنامهای تهیه میشد که سؤالاتش برای همه اعضای خانواده یکسان بود؛ حتی گاهی در مصاحبه میبینیم مصاحبهگر کلام مادر شهید را قطع میکند تا سؤال تکراری خودش را بپرسد. ما در مستندسازی بر خاطره و خواب تکیه نمیکنیم، درصورتیکه بیشتر این مصاحبهها به این موارد اشاره میکنند که این مسئله اعتبارشان را کم میکند.»
آریانژاد یک جستوجوگر است و بهسراغ منابع مکتوب میرود تا از آنها بهعنوان مستندات تحقیقاتش استفاده کند؛ اما هربار به کتابهای دفاعمقدس مراجعه میکند، ناامید باز میگردد و در این مسیر چند منبع خوب و قابلاستناد پیدا نمیکند که بتواند سیر پژوهش را برای او شفافتر کند. این پژوهشگر دراینباره نیز حرف برای گفتن دارد: «آفت نشر دفاعمقدس ما دهه ۸۰ تا اواسط دهه ۹۰ است. بیشتر کتابهایی که در حوزه دفاعمقدس درباره شخصیتهای مختلف در این دوره چاپ شدند، اطلاعات غلطی دارند.
محل تولد شهیدی در روستایی با شصت خانوار را که در فقر و لابهلای کوههای قوچان بهدنیا آمده است، قوچان میزنند؛ درحالیکه همین اشتباه بسیاری از معادلات زندگی او و برداشتهای محقق از آن را تغییر میدهد. البته این روند غلطنویسی تاکنون ادامه یافته است. گاهی میبینم کتاب سال۱۴۰۱ توسط یک نهاد رسمی چاپ شده، ولی اطلاعات غلط درباره شهید میدهد.»
از دیگر آسیبهایی که آریانژاد به آن اشاره میکند، ترکیب تخیل و واقعیت در کتابهای مرتبط با دفاعمقدس است: «در بعضی موارد اساس کتاب معلوم نیست. در رمان، تخیل نقش اصلی را بازی میکند ولی زمانی که درباره شهدا مینویسیم نباید از چارچوب حقیقت خارج شویم.
گاهی حتی اطلاعات زندگی شهید را تغییر و گزارش نادرستی از او ارائه میدهند، مثلا نمیتوانیم نگوییم نام خانوادگی شهید، «برونوسی» بوده و بعدها «برونسی» شده است. نمیتوانیم نگوییم «نواب صفوی» نام حقیقیاش، شهید «میرلوحی» بوده و بعدها بنا به دلایلی نوابصفوی شده است. نمیتوان به نام اصلی شهید «سید عبدالکریم هاشمینژاد» که «سید حبیب» بوده است، اشاره نکرد.»
فرهنگ اعلام شهدا که بنیاد شهید تهیه آن را یکی از افتخاراتش میداند، یکی دیگر از زمینههای گلایههای این پژوهشگر را فراهم کرده است: «من برای تهیه دانشنامه دفاعمقدس رسما به همکارانم اعلام کردهام بههیچعنوان به فرهنگ اعلام شهدا مراجعه نکنید. ما بهصورت تصادفی صد شهید را در این مجموعه بررسی کردهایم و در هفتاد مورد اشتباه یافتهایم. این اشتباهات در فرهنگ نامهها، مقالات و پژوهشهای دیگر نمود پیدا میکند و نتیجه درستی را برای آنها نیز به بار نمیآورد. وقتی درباره زندگی یک شهید این مقدار لغزش داریم، ببینید درباره تاریخ دفاعمقدس چقدر خطا داریم.»
آریانژاد به نویسندههای این حوزه نیز نقدهایی را وارد میداند و میگوید: «گاهی نویسندههایی با پنجاه جلد کتاب منتشرشده، جوایز بسیاری نیز دریافت کردهاند ولی نتوانستهاند برای دانشنامه یک مقاله پژوهشی بنویسند، چون کار علمی نکردهاند. من بارها برای یافتن محل تولد یک شهید نزدیک دو ماه جستوجو کردهام.»
او دلیل این تلاش را هم چنین بیان میکند: «برای من پژوهشگر، دانستن عواملی که شهیدکاوه را شهید کاوه کرده مهم است؟ چرا شهید آقاسیزاده پذیرش ادامه تحصیل و کار در کشور کانادا را رها میکند و به میدان جنگ میرود؟ چرا شهیدی از خانواده متمول در تنگدستی زندگی میکند؟ چرا یک خانواده سه شهید میدهد؟ یافتن دلایل این سؤالات برای من مهم است و برای آن تلاش میکنم. ولی این کتابها چنین تلاشی ندارند و خواننده را به فضای نامناسبی میبرند.»
آریانژاد سپس به سراغ کمبود نیروی متخصص آشنا با ادبیات و اصطلاحات دفاعمقدس میرود و این ماجرا را نیز چنین روایت میکند: «در زمانی که اسناد بهوفور پیدا میشده است، نیروهای کارآمد هدفمند فعالیت نکردهاند. در فرمهای بنیاد شهید نام و نام خانوادگی همسران شهدا وجود ندارد. این دردناک نیست؟ درحالیکه همسر شهید مثلا در زمان شهادت سه فرزند داشته است!
چه کسی این کودکان را بزرگ کرده است؟ شهید علیاکبر دهقان، نماینده تربت و شهید حادثه حزب جمهوری، ۳۵ ساعت مصاحبه دارد. من ششصد صفحه پیادهشده این مصاحبه را مطالعه کردم، اما جواب پرسشهایم را در آن نیافتم. من این چند سؤال را داشتم. این شهید چند خواهر و برادر داشته است که نقش رهبری را در خانواده ایفا میکرده است؟
چه انگیزهای او را به حوزه فرهنگی، مذهبی و سیاسی کشانده است؟ نتوانستم در این ششصد صفحه جواب آنها را پیدا کنم. یا درموردی دیگر، پس از دیدن فیلم مصاحبه با همسر شهید نام همسر، تاریخ ازدواج و تعداد فرزندانش را نفهمیدم و از برادر شهید این اطلاعات را گرفتم. فقط یکبار این فرصت ایجاد شده است که با هزینه زیاد به سراغ این خانواده در یکی از روستاهای دور نیشابور بروند ولی متأسفانه مصاحبهای حرفهای صورت نگرفته است و این فرصت را سوزاندهاند.»
او البته از وجود کانالهای متعدد سازمانها در فضای مجازی درباره شهدا و انتشار اطلاعات غلط در آنها نیز گلایه دارد و میافزاید: «چند وقت پیش درباره زندگینامه شهید چراغچی تحقیق میکردم. همسر شهید میگوید برخی از اطلاعاتی که در فضای مجازی منتشر میشود، درست نیست. نقش پژوهشگر امین و صادق اینجا مشخص میشود. جای تأسف است. افزون بر ۳۵ سال از دفاعمقدس گذشته و ما هنوز گام نخستمان غلط است.»
کار اصلی پژوهشگر با اسنادی است که در دست دیگر سازمانها برجای مانده است. البته دسترسی به این اسناد و جمعآوری آنها به همین راحتی نیست. آریانژاد نیز که در حوزه دفاعمقدس فعالیت میکند، بهخوبی این مسئله را درک کرده است و از آن گلایه میکند: «در همه دنیا در همه حوزهها در نگارش تاریخ مهمترین مسئله یافتن اسناد است. وقتی درباره یک شخص پژوهش میکنی اولین گام اسناد شخصی اوست که هویتش را مشخص میکند. طبیعی است که باید مرکزی باشد تا این اسناد را جمعآوری و طبقهبندی کند و دسترسی به آنها را میسر کند. متأسفانه بنیاد شهید انقلاب اسلامی که قانونا متولی اسناد شهدا ست اطلاعات کافی در این حوزه ندارد.»
ملوکالطوایفی شدن شهدا از دیگر مشکلاتی است که یک محقق با آن روبهروست و دسترسی به اسناد را سخت میکند. این محقق دراینباره میگوید: «جهاد کشاورزی ادعا میکند این شهید مال من است؛ سپاه و بسیج نیز میگویند این شهید مال ماست. بنیاد شهید نیز مدعی شهید است. سایر نهادهای دیگر نیز مالکیت شهدا را به خودشان مربوط میدانند و اقدام به جمعآوری اطلاعات کردهاند. گاهی شده است که با خانواده شهیدی ارتباط برقرار کردهام و نمیدانند که از کدام ارگان آنجا آمدهاند و مدارک و اسناد را از آنها دریافت کردهاند. بعد هم که به آن ارگان مراجعه میکنیم، میگویند که ما درباره این شهید چیزی نداریم و این اسباب تأسف است.»
در جریان پژوهشهایی که این محقق انجام داده به این نتیجه رسیده که بسیاری از اسناد با اهمال از بین رفته است. آریانژاد درباره این ادعا چنین توضیح میدهد: «نهادها و سازمانها برای تدوین و نگهداری و حفظ اسناد اقدامی نکردهاند. یکی از ارگا نهایی که شهدای زیادی را در دوران انقلاب و دفاع مقدس تقدیم کرده است، هیچگونه سندی ندارد و حتی تعداد شهدایش را نمیداند، چه برسد به اینکه زندگینامه آنها را داشته باشد.»
نبود آگاهی درباره اهمیت اسناد و ازبینرفتن آن بخشی از تاریخ این خاک را به دست فراموشی سپرده است و هیچچیزی نمیتواند آن را جبران کند. این پژوهشگر دراینباره میگوید: «یک بخشنامهای سالها پس از دفاعمقدس آمد که دستور امحای اسناد قدیمی را به سازمانها داد. همه اسناد -اعم از نامههای ساده اداری و اوراق ارزشمند دفاعمقدس- در این ماجرا از بین رفت. هیچکس مسئولیت بلایی را که بر سر اسناد دفاعمقدس آمد برعهده نگرفت.
من آن زمان در یکی از سازمانها کار پژوهشی انجام میدادم. فرد دلسوزی آنجا بود که چند کیسه از آن اسناد را نجات داده بود و به من گفت آقای آریانژاد! این اسناد را داشتند داخل کامیون میریختند تا امحا شود. من با دوسه نفر دیگر بخشی از آنها را برداشتیم و مخفی کردیم. ما خیلی اتفاقی در زیرزمین آن اداره و در اسناد خاکخوردهاش که برای امحا میرفت، اوراقی به دست آوردیم که دستخط رهبرمعظمانقلاب و دستنوشته شهید چمران در میان آنها بود.»
ماجرای اسناد دفاعمقدس البته به همینجا ختم نمیشود. از این پژوهشگر میخواهیم تا قصه پرغصه اسناد و مشکلات دستیافتن به آنها را بگوید. او موضوع را از زاویه دید یک محقق چنین روایت میکند: «شما اگر بهعنوان یک شخصیت حقیقی بخواهید به سراغ نهادها بروید کسی به شما پاسخ نمیدهد. حتی اگر از یک ارگان نامه ببرید، باز هم به نتیجه نمیرسید. باید دستور باشد یا دوستی در آن اداره داشته باشیم تا پاسخ بگیریم. گاهی هم اگر خوششانس باشیم، یک نیروی دغدغهمند آنجا پیدا میکنیم که به ما کمک کند. البته سازمانها گاهی هم اعتماد نمیکنند و اسناد مربوط به شهدا را طبقهبندیشده میپندارند؛ درحالیکه چنین نیست.»
با این احوال، دسترسی به اسناد برجایمانده بههمینسادگی نیست و عزم جدی برای یکپارچهسازی اوراق ارزشمند هنوز وجود ندارد: «اسناد باقیمانده از دفاعمقدس در دست نهادهای مختلف است. وقتی اینها را با هم تطبیق میدهیم، میفهمیم که سند سپاه را بنیاد شهید ندارد و بالعکس.
هر اداره هم با دیگری زاویه دارد و با هم همکاری نمیکنند. چرا پژوهشگر باید دنبال سند از این اداره به آن اداره بدود؟! مثلا شهید عاصمی، از نوابع جبهه و طراح عملیات و سازههای جنگی، بالغ بر پانصد صفحه نگارش داشته و هر تکه از آن دست یک نهاد است. خواهر شهید در حال جمعآوری آنهاست ولی هنوز نمیداند برادرش چقدر مطلب نوشته است.»
آریانژاد هنوز به گردآوری بازمانده اوراق ارزشمند دفاعمقدس امیدوار است. او پاسخ سؤال «آیا خیلی دیر شده است» را چنین میدهد: «در گذشته، افرادی خودجوش به بنیاد شهید آمده و کار کردهاند ولی این افراد آموزش ندیده بودهاند. آنها سند را نمیشناختهاند و طبقهبندی آن را بلد نبودهاند. جالب اینجاست که همین افراد بعد از مدتی پراکنده شدهاند و نفر بعدی آمده و اصلا در جریان کار آنها نبوده است.
من بسیار دیدم خانواده شهید میگوید من سند را دادهام ولی بنیاد میگوید ما هیچچیز نداریم. اسناد زیادی از دست رفته است، اما اگر عجله کنیم، باز هم میتوانیم بخش مهمی از اسناد را که از میان منازل و ادارات جمعآوری نشده و در حال ازبینرفتن است، نجات بدهیم. باید سرعتمان را بیشتر و برای آن هزینه کنیم.»
گروه تدوین دانشنامه دفاع مقدس خراسان رضوی مدتهاست در استان شکل گرفته و اکنون سالهاست که تعدادی از پیشکسوتان دفاع مقدس و اساتید دانشگاه حوزه در گروههای علمی شهدا و اشخاص، روحانیت، جغرافیا، اقتصادی، نظامی و... پژوهش میکنند. از حدود پنج سال پیش نیز از آریانژاد برای حضور در این کار، دعوت میشود. او درباره این فراخوان کاری میگوید: «دانشنامه فضایی کاملا علمی دارد و وقتی به این طرح پیوستم، تازه فهمیدم اینجا همان جایی است که دغدغههایم به ثمر میرسد.»
او دانشنامه را که تاکنون چند جلد از آن تدوین شده است، چنین تعریف میکند: «دانشنامه انتقال فرهنگ ایثار و مقاومت به نسل آینده است و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس در سراسر کشور متولی تدوین آن است.» او در دفاع از این طرح و نقش آن در دفاعمقدس میگوید: «نقش دانشنامه این است که براساس مستندات خطاهایی را که طی این سالها به وجود آمده است اصلاح کند.
این فرایند زمانبر است. باید ساختارها شکل بگیرند، تیمهای پژوهشی آماده شوند و اطلاعات جمعآوری و ساماندهی شود. در کنارش باید نهادی وجود داشته باشد که مرجع باشد و حتی جلوی گسترش اطلاعات غلط را بگیرد. هرکتابی که درباره شهید میخواهد به چاپ برسد، باید با مستندات توسط ارگان متولی و زیربط مورد بررسی قرار و سپس مجوز بگیرد.»
این بخش از صحبت ما را امیدوار میکند؛ اما باید بدانیم، دانشنامه هم در گیرودار تأمین بودجه و نیازمند همکاری سایر ارگانها و نهادها برای ادامه آن است. بدون تأمین بودجه کافی این پروژه نیز بهکندی پیش میرود و ممکن است ناتمام باقی بماند.