فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

عمو! کتابام نرسیده ساعت پنجه

  • کد خبر: ۲۳۱۲۲
  • ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۷
عمو! کتابام نرسیده ساعت پنجه
قاسم فتحی روزنامه نگار
این‌روز‌های ویروسی همه افتاده بودند/ افتاده‌اند به تبلیغ قرنطینه‌آرایی و اینکه چطور به مردم خوش بگذرد و فراغت و تنهایی‌شان را پر بکنند. شبکه‌های مجازی هم یک وَر کار را سفت و محکم گرفتند و تا توانستند لیست منتشر کردند از فیلم‌هایی که باید دید و کتاب‌هایی که باید خواند. بعد یکهو با فهرست بلندبالایی از معرفی‌کتاب‌های مختلفی روبه‌رو شدیم که بو می‌داد. فهرست کتاب‌هایی که «باید تا قبل از مرگ خواند» جایش را داد به فهرست کتاب‌هایی که بیشتر تبلیغ می‌شوند، جملات قصارشان بیشتر دست‌به‌دست می‌شود و دختروپسر‌های ژیگولِ مجازی بیشتر آن‌ها را یک گوشه عکس‌هایشان می‌چپانند. به عنوان یک کتاب‌فروش آماتور، نتیجه آن تبلیغات را به چشم دیدم و با گوش شنیدم. بازار بنجل‌فروشان فرهنگی حتی در تنهایی، وحشت از مرگ و افسردگی ناشی از خانه‌ماندن‌های طولانی‌مدت هم دست از سر مخاطب برنداشتند. اما یک قسم دیگر گول این فضا را نخوردند. هم برای خودشان و هم بچه‌هایشان فهرست جمع کردند. مراقب بودند، مراقب اینکه از این زمان‌ها بهترین استفاده را بکنند، اینکه به هر طریقی زندگی را تحمل‌پذیر کنند، ولی باید مراقب دخل‌وخرج تحمل‌پذیر کردن زندگی در روز‌های قرنطینه هم باشند. مکافاتی است خلاصه.
کتاب‌فروشی که بسته شد، فروش تلفنی و اینترنتی کتاب رونق گرفت. بعضی‌هایشان طاقت نمی‌آوردند و خودشان می‌آمدند پشت کرکره پایین‌آمده مغازه. از پشت شیشه با تلفن سفارش می‌دادند. سفارششان که تمام می‌شد، خرید‌ها را می‌دادیم دستشان و می‌رفتند. بعضی‌ها مصر بودند جلد کتاب و دفعات چاپ و مترجم و نشر را بدانند. تعدادشان زیاد نبود، ولی همان حضور اندک باعث دلخوشی ما بود. ما با مشتری‌های ساده‌ای طرف نبودیم و این بیشتر خوشحالمان می‌کرد. تلفن‌ها یک‌ریز زنگ می‌خوردند و وسواسی‌ها بیش از کتاب دنبال پد الکلی بودند که بگذاریم کنار کتاب. روز‌های قرنطینه، پدرومادر‌ها فهرست جداگانه‌ای از بازی و پازل آماده کرده بودند. اول زنگ می‌زدند برای فهرست بچه‌ها و بعد هم نوبت به کتاب‌های خودشان می‌رسید. حتی وقتی پول کم می‌آوردند، از کتاب‌های خودشان کم می‌کردند و به فهرست بچه‌ها اضافه می‌کردند. یا مادری که برای بچه‌اش کتاب سفارش داده بود. بعد نمی‌دانم چه شده بود که پیک موتوری کتاب را کمی دیرتر رسانده بود در خانه‌شان. مادرش زنگ زد که آقا این کتاب‌ها نرسیده و بچه ما بلند شده رفته توی کوچه نشسته و منتظر کتاب‌هاست. بعد گفته بود: گوشی را می‌دهم دست پسرم. بهش بگویید که کتاب‌ها خیلی زود می‌رسند. گوشی را یکی از همکاران گرفته بود و بچه هم با نهایت کلافگی گفته بود: «عمو! چرا کتابام نرسیده. گفتین ساعت ۴. الان ساعت پنجه!»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->