به گزارش شهرآرانیوز، آنچه امروزه بیشتر مخاطبان را پای تماشای سریالهای نمایش خانگی کشانده است، خلق سریالهای متفاوت و تازهای است، که میتوان گفت آغازی برای شروع نسل دیگری از سریالهایی است که به شیوه آشناییزدایی در حال تولیدند؛ سریالهای معمایی که مخاطبان کثیری دارد و شاید تا چند سال اخیر کمتر چنین فیلمهایی ساخته شده است. اگر خوشبینانه و نه متحجرانه بخواهیم به آن نگاه کنیم، از نگاه به سریال «افعی تهران» تا آمدن سریال تازه «آیدا پناهنده» به نام «در انتهای شب»، میتوان فهمید قرارست با مسائل امروزی و دغدغههای روزمره ساده اما پیچیده همین نسل از زندگی رودررو شویم. اگر در «افعی تهران» آثار و نتیجه کودک آزاری را در جامعه بزرگسال دیدیم. حالا قرارست «در انتهای شب» علت برخی جداییهای توافقی را از آدمهای به ظاهر معمولی ببینیم و به چرایی آن پی ببریم. آدمهایی که اگرچه در پرداختی ضعیف کارشان یکشبه به جدایی میکشد و بعد ذرهذره علت جداییشان در مشکلات روایت میشود. مانند: ریاضت اقتصادی زن، زندگی اجباری کارمندی هر دوشان، کودک بیشفعال و عشقی که رفتهرفته از قدرتش کاسته شده و به مشکلات روحی و عاطفی زوج لطمه میزند.
داستان درباره زوجی هنر خوانده است. هنری که از آنها هنرمند ایدهال خودشان نساخته، اما کارمندی هنری بارآورده است. مساله شکستخوردهای که هر دو نفر بخاطر تشکیل یک زندگی و حفظ آن در چنین جامعهای حسرت آن را به دوش میکشند؛ در رویای چیزی بودن و بعد دست شستن از آن، برای حفظ بقای زندگی.
در این سریال بهنام (با بازی پارسا پیروزفر) و ماهرخ (با بازی هدی زینالعابدین) و دارا فرزند ظاهرا بیش-فعالشان (با بازی رایان سرلک) به ایفای نقش میپردازند.
بهنام و ماهی که ماجرای ازدواجشان مثل تمام کلیشههای عشق استاد و شاگردی به زوال رسیده، در یک روز پس از غیبت ناگهانی بهنام از هم میپاشد و ماهی پیشنهاد جدایی میدهد. در اقدامی ناگهانی در قسمت بعدی آن بهنام و ماهی بصورت توافقی، دور از چشم خانوادهها جدا میشوند و ماهی، مثل ماهی از دستان بهنام رها میشود.
حالا دیگر جز دارا، که ثمره این ازدواج است آنها دیگر هیچ ارتباطی به هم ندارند. اما هنوز به هم فکر میکنند.
دلایل این جدایی، طبق داستان فیلم ظاهرا مشکلات اقتصادی و سردی رابطه است؛ ماهی که در نقش مادر خانواده و مادر رابطه، همه چیز را تحت سیطره خود قرار داده، تکرو و خودخواهانه برای زندگی تصمیم میگیرد و برای خرید خانهای به امید آیندهای بهتر، خود و همسرش را راهی منطقه فاز ۸ پردیس تهران میکند. جایی دور از همه چیز، که بیش از پیش خود و بهنام را دچار کسالت و روزمرگی میکند.
اشاره به مشکلات اقتصادی از جمله «مسکن» و ریاضتهای اقتصادی مردمانی از این قشر، مسالهای است اساسی و مهم، که «پناهنده» به خوبی از پرداخت آن برآمده است. اما جدایی تنها به علت تفاهم نداشتن در مساله خرید چنین منزلی که نهایت آمال این زوج کارمند است، نمیتواند دلیلی محکمه پسند برای جدایشان باشد. یا که دستکم کافی نیست. بنابراین در قسمتهای بعدی کارگردان سعی در نشان دادن مشکلات و وجوه دیگری از آدمهای قصهاش میکند.
سوال اساسی در قصه مرگ تدریجی یک رابطه عاشقانه زوجی حاشیهنشین همین است که «آیا بهنام مقصرست یا ماهی؟» سوالی که تمام چرایی آن و پیدا کردن علتش، ماهیت داستان را معلوم میکند.
پاسخ دادن صریح و بیعیب به این سوال کار هر کسی نیست زیرا اگر حتی این داستان فیلمی باشد در نماد زندگی حقیقی بسیاری از مردم، اما باز سردرآوردن از ماهیت آن نیازمند دیدن آن تا پایان سریال است.
بنابراین پاسخ نسبی به این سوال دراین است: هر دو، ولی یکی بیشتر. و آن یکی تا پایان قسمت پنجم پخش این سریال، ظاهرا بهنام است. مردی که در کودکی خود مانده و به بلوغ نرسیده است. با عشق به شاگردی که از خودش ده سال کوچکترست، عاشق و وارد رابطهای دهساله میشود. عشقی که اگرچه در تقابل استاد و شاگرد کلید میخورد، اما در تناقض چنین نسبتهایی کسی که فرمان زندگی را به دست میگیرد ماهی است. زنی قدرتمند، سیاستمدار و مطالبهگر و از آنجایی که بهنام با آنکه تنها ریش سفید کرده و در آستانه پنجاه سالگی است، اما در حقیقت کودکی بیاراده، بیهدف و بادی به هر جهت است، که ماهی توانسته از او دارایی (نام پسرش) دیگر بسازد و مانند خمیر ورز دهد.
اگرچه چنین اتفاقی از سمت ماهی تعمدا نبوده اما با توجه به ویژگی شخصیتی بهنام، به گفته فرزندش دارا، تنها بزرگ شده و همیشه کسی را در زندگی، هم داشته و هم نداشته تا مسئولیت زندگیاش را به عهده بگیرد و نگذارد آب تو دلش تکان بخورد.
بنابراین در این رابطه که تنها گوش به فرمان ناخدای زندگیاش ایستاده، دیگر مردی قدرتمند نیست. بلکه شبیه به رباتی تنها دستورات همسرش ماهرخ را اجرا میکند: (خانهای در منطقه دورافتاده تهران میخرد، برای آینده تنها پسرش. با اتوبوس همگانی به محل کارش میرود، برای صرفهجویی در هزینهها. قهوهساز محبوبش را نمیخرد، باز هم بدلیل صرفهجویی یا همان ریاضت اقتصادی که ماهی برای کنترل هزینههایشان نقشه کشیده است و الی آخر...)
همه اینها و شاید بیشتر از این تمام مواردی است که انگار جای مرد و زن در زندگی عوض شده است.
زن دیگر در فکر زنانگی و زیبایی خودش نیست و مرد هنرمندی که در آرزوی هنرمند شدن بوده، در خانه هیچ قدرت مردانهای ندارد. چرا که او حالا فرزند دوم ماهی است که از قضا کارشناس زیباییشناسی در شهر شده است. هنرمندی که به جای هنرمند شدن، زندگی کارمندی پیش گرفته است.
ماهی هم از این مساله زخم خوردهاست. او برای رسیدن به عشق بهنام، رویای بازیگری را پشت گوش میاندازد و متظاهرانه به نقاشی روی میآورد تا توجه استادش، بهنام را به خود جلب کند.
اما حالا «آیدا پناهنده» این زندگی و عشق را در حال فروپاشی نشان میدهد. آدمهای قصه هر یک به نداشتهها و رویاهای فراموش شدههایشان برمیگردند و این رجعت دوباره به آمال و آرزوهای هر یک نشان دهنده آن خرده مسایل ظاهرا بیارزشی است که هر کدام از آنها در رابطه به آن دست نیافتهاند. یا برای حفظ زندگی از آن دست شوریدهاند.
ماهی که برای جلب رضایت بهنام، نقاشی کرده و در نهایت در فرهنگسرایی کارمند شده و رویای بازیگری را فراموش کرده و بهنام که بدلیل شخصیت محتاط و متزلزل گوش به فرمان همسرش شده و عملا قدرتی در تصمیمات اساسی زندگی ندارد و شاید به همین دلیل است که این از خودگذشتگیهای هر یک، ماننده عقدهای است در وجودشان، که حالا پس از جدایی مانند دمل چرکی خودش را نشان میدهد.
ماهی از کارش مرخصی یک ماهه میگیرد تا باز رویای کار محبوبش را از سر بگیرد و بهنام وارد رابطه با ثریا، زن همسایهای از طبقه پایینتر میشود تا بتواند در مقابل او مردی هنرمند، قدرتمند و محافظ رابطه باشد. نقشی که از ازدواج با ماهی رفتهرفته آن را از دست داده است.
اگرچه بازی متبحرانه پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین و علیرضا داوودنژاد، سکان کشتی سریال «در انتهای شب» پناهنده را گرفته است اما باز هم باید دید علت تزلزل شخصیتی بهنام در چیست.
نیاز به دانستن گذشته بهنام شاید بیشتر از ماهی و خانوادهاش لازمه تمام این جریانات باشد. چیزی که انتظار میرود در قسمتهای بعدی بتوان آن را دید. تا چرایی عمل بهنام در مواجه با نسبی بودن و معلق نگه داشتن و سست بودن در هر عشق و رابطهای را فهمید.
در هر صورت طبیعی بودن روند اتفاقات و دغدغههای امروزی که پیشتر به آن اشاره شد، تمام آن تب و تابی است که بیننده را برای یافتن علت این جدایی جمعهها پای تماشای این سریال پربیننده میکشاند.