هر فارسی زبان اهل شعر و ادبی با شنیدن عبارت «اول اردیبهشتماه جلالی» به یاد شیخ الشیوخ نثر فارسی، سعدی شیرازی، میافتد که به دعوی خودش در چنین روزی از سال «ششصدوپنجاهوشش» وقتش «خوش بود» (باید خواند خش بود)، یا بهسروده خودش: «درین مدت که ما را وقت خوش بود/ ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود»، وی در اول اردیبهشتماه جلالی که «بلبل گوینده بر منابر قضبان» مینشست، به نوشتن کتاب گلستانش پرداخت تا بتواند مدعی شود که «به چهکار آیدت ز گل طبقی/ از گلستان من ببر ورقی/ گل همین پنج روز و شش باشد/ وین گلستان همیشه خوش باشد».
بدین سبب ادبای خوشسلیقه شیرازی سالروز بزرگداشت این ادیب و شاعر بزرگ را روز اول اردیبهشت هر سال پیشنهاد کردهاند که بسیار انتخاب بجا و مناسبی بوده است و هست. اما متأسفانه در چنین روزی از سال ۱۳۳۰ خورشیدی، شاعر و ادیب بزرگ دیگر زبان فارسی، که بحق شایسته عنوان «ملکالشعرایی» ادب فارسی بوده، از این جهان رخت بربست و روی در نقاب خواب کشید که برای عموم مردم ایران و خصوصا برای خراسانیها و باز مخصوصا مشهدیهای همشهری این شهسوار شعر و ادب فارسی روز خوشی نبوده است. اما برخلاف دعوی محافظکارانه سعدی، متأسفانه آن روز اول اردیبهشتماه سال جلالی (۶۳۶=۶۵۶ قمری) حال وی نه تنها خوش نبوده که بسیارهم ناخوش بوده است! چرا که وی در ماه بهمن و اسفند در شهر بغداد میزیسته و با ۲ چشم هراسناک خویش شاهد بوده که لشکر جرار هلاکوخان بن چنگیز خان بن مغول چگونه روز ۲۲ محرم ۶۵۶ (برابر با ۱۷ بهمن ۶۳۶ جلالی) آن شهر دارالملک اسلام را در محاصره گرفته است و ۶ روز بعد هم (۲۸ محرم=۲۳ بهمن) از باروی شهر بالا رفته و به داخل شهر ریخته و به قتل عام مردان و دریدن ناموس زنان و تخریب شهر و غارت خانو مان اهالی پرداخته است. چنانکه سعدی دراینباره یکی از سوزناکترین مرثیههایش را سروده است: «آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین/ بر زوال ملک مستعصم امیرالمومنین /ای محمد گر قیامت میبراری سر زخاک/ سر برآور وین قیامت در میان خلق بین... / دجله خوناب است ازین پس گر نهد سر در نشیب/ خاک نخلستان بطحا را کند در خون عجین... /کرکساناند از پی مردار دنیا جنگجوی/ای برادر گر خردمندی چو سیمرغان نشین...».