قلعه نویی ملی پوشان را به خط کرد (۱۷ آبان ۱۴۰۴) + عکس سومین برد والیبالیست‌های ایرانی در عربستان نتیجه و ویدیوی خلاصه بازی خیبر و تراکتور (۱۷ آبان ۱۴۰۴) | رحمتی ترمز تراکتور را کشید عزیزی خادم گزینه مدیرعاملی استقلال شد نتیجه و ویدیوی خلاصه بازی تاتنهام و منچستریونایتد (۱۷ آبان ۱۴۰۴) | هیجان بعد از دقیقه ۹۰ میلان و اینتر، سن سیرو را خریدند! وزیر ورزش و جوانان تاکید کرد؛ شانس بالای اراک برای میزبانی از دربی + ویدیو شمسایی: نیمه نهایی از فینال مهمتر است طیبی: آماده نیمه‌نهایی هستیم | نتیجه بازی با افغانستان یک اتفاق بود + فیلم برگزاری رقابت‌های مچ‌اندازی قهرمانی خراسان رضوی مهدی رحمتی از خیبر می‌رود؟ قهر باقری با پیروانی صحت دارد؟ برگزاری دیدار تراکتور - پرسپولیس در جام حذفی با حضور هواداران نتیجه و ویدیوی خلاصه بازی فوتسال ایران و تاجیکستان (۱۷ آبان ۱۴۰۴) | صعودی که شیرین نبود بدشانسی در پرسپولیس، مصدومیت دوباره مارکو باکیچ شیراز در آستانه میزبانی دربی ۱۰۶ معاون ورزشی باشگاه پرسپولیس تهران: مشهد می‌تواند میزبان دربی باشد رسانه‌های رسمی بی‌مسئولیت | دربی‌ای که از رسانه‌ها آغاز شد شروع امیدبخش اوسمار | پرسپولیس دوباره نفسِ حمله گرفت پخش زنده بازی فوتسال ایران و تاجیکستان (۱۷ آبان ۱۴۰۴) + تماشای آنلاین
سرخط خبرها

خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش

  • کد خبر: ۲۴۴۰۵۶
  • ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۰
خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش
شاهر بیانی، پیشکسوت باشگاه استقلال و بازیکن سابق تیم ملی درباره مادرش که تازه به رحمت خدا رفته، حرف‌های جالبی به زبان آورده است.
رضا حمیدی
خبرنگار رضا حمیدی

گروه ورزش|شهرآرانیوز، شاهرخ بیانی، پیشکسوت استقلال و تیم ملی فوتبال ایران درباره مادرش که تازه به دیار باقی شتافته این جملات را به زبان آورده است: «مادر من مثل تمام مادارن سرزمینم بسیار فداکار بود. زمانی که ما فوتبال مان را شروع کردیم مثل آلان امکانات نبود. حمام نداشتیم، لباسشویی نداشتیم و مادرمان در سرمای زمستان لباس‌های گلی و کثیف ما را در تشت می‌شست و روی بخاری‌های نفتی خشک می‌کرد. من می‌خواهم برای اولینمرتبه به یک موضوع مهم اشاره کنم.» بیانی درباره یک خاطره از مادرش گفت: «من جوانان استقلال بودم و از ترس پدرم نمی‌گفتیم که فوتبال بازی می‌کنیم. آقای جکیچ مربی وقت استقلال تو یک روز برفی برای تماشای تمرین ما آمد انتخابم کرد و وگفت از فردا بیا سرتمرین بزرگسالان. من باورم نمی‌شد و قبل از تمرین باید می‌رفتم به دفتر مرکزی باشگاه برای عقد قرارداد. اما کی جرات می‌کرد به بابام بگوید. بنده خدا مادرم آمد و من در حضور خدابیامرز منصورخان قراردادم را به مبلغ ۷۰۰ تومان امضا کردم.


بیانی در ادامه صحبت‌های خود گفت: «بعد از عید امسال بود که مادرم متوجه کمردرد شدید من شد و به ساری آمد و دو ماه این جا بود. انگار قسمت بود که این ماه‌های آخر را کنار هم باشیم و تمام ۵۰ سال گذشته را مرور کنیم. خدا بیامرز من را طور خاصی دوست داشت و همیشه می‌گفت شاهرخ «گلِ محمدی» من است. مادرم همیشه ساعت ۱۱ شب می‌خوابید، اما آخرین شبی که قرار بود همراه تیم نساجی به ترکیه بروم تا ساعت ۲ و نیم شب بیدار ماند و می‌گفت باید تو را از زیر قرآن رد کنم. قرار بود وقتی برمی گردم همدیگر را باز ببنیم که قسمت نشد، افسوس. اما راضی ایم به رضای خدا و شاکریم که مادرم با عزت رفت و سربار کسی نبود. در همان مسجدی هم مراسم گرفتیم که دوست داشت.»


 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->