رویای جام جهانی برای پالمر به خطر افتاد تاریخ و ساعت بازی لیورپول و منچستریونایتد | رویاپردازی شیاطین سرخ در آنفیلد هشدار جدی ساپینتو به بازیکنان استقلال تلاش خطیر برای بازگشت به استقلال| تاجرنیا واکنش نشان داد اوسمار یا برانکو، کدامیک جانشین هاشمیان می‌شود؟ شایعه شیرین برای هواداران پرسپولیس| جانشینان درویش و هاشمیان در یک قاب+ عکس نفس راحت پرسپولیس در شب شکست| پایان سرطان درویش! مانیفست هاشمیان در پرسپولیس: می‌مانم به هر قیمتی! قطع پاداش استقلالی‌ها به دستور ساپینتو پس از برد مقابل مس رفسنجان ویدئو| خلاصه بازی پرسپولیس و خیبر خرم آباد(۲۶ مهر ۱۴۰۴) نتیجه بازی پرسپولیس و خیبر خرم آباد+ ویدئو گل‌ها(۲۶ مهر ۱۴۰۴)| پایان هاشمیان اعلام ترکیب اصلی پرسپولیس برابر خیبر واکنش تند هادی چوپان به انتخاب رئیس جدید فدراسیون بدنسازی جلالی اجازه تمرین پیدا نکرد اندونگ به ایران نرسید! پیروزی شیرین بانوان فوتسال ایران مقابل روسیه بازگشت ساپینتو دلیل برد استقلال نیست| خط بطلان روی یک استدلال پخش زنده بازی بایرن مونیخ و دورتموند (۲۶ مهر ۱۴۰۴) + تماشای آنلاین حمایت آرتتا از یوکرش | مهاجم سوئدی آرسنال انتظارات را برآورده می‌کند؟ شهرداری مشهد، پیشرو در توسعه ورزش شهروندی
سرخط خبرها

خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش

  • کد خبر: ۲۴۴۰۵۶
  • ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۰
خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش
شاهر بیانی، پیشکسوت باشگاه استقلال و بازیکن سابق تیم ملی درباره مادرش که تازه به رحمت خدا رفته، حرف‌های جالبی به زبان آورده است.
رضا حمیدی
خبرنگار رضا حمیدی

گروه ورزش|شهرآرانیوز، شاهرخ بیانی، پیشکسوت استقلال و تیم ملی فوتبال ایران درباره مادرش که تازه به دیار باقی شتافته این جملات را به زبان آورده است: «مادر من مثل تمام مادارن سرزمینم بسیار فداکار بود. زمانی که ما فوتبال مان را شروع کردیم مثل آلان امکانات نبود. حمام نداشتیم، لباسشویی نداشتیم و مادرمان در سرمای زمستان لباس‌های گلی و کثیف ما را در تشت می‌شست و روی بخاری‌های نفتی خشک می‌کرد. من می‌خواهم برای اولینمرتبه به یک موضوع مهم اشاره کنم.» بیانی درباره یک خاطره از مادرش گفت: «من جوانان استقلال بودم و از ترس پدرم نمی‌گفتیم که فوتبال بازی می‌کنیم. آقای جکیچ مربی وقت استقلال تو یک روز برفی برای تماشای تمرین ما آمد انتخابم کرد و وگفت از فردا بیا سرتمرین بزرگسالان. من باورم نمی‌شد و قبل از تمرین باید می‌رفتم به دفتر مرکزی باشگاه برای عقد قرارداد. اما کی جرات می‌کرد به بابام بگوید. بنده خدا مادرم آمد و من در حضور خدابیامرز منصورخان قراردادم را به مبلغ ۷۰۰ تومان امضا کردم.


بیانی در ادامه صحبت‌های خود گفت: «بعد از عید امسال بود که مادرم متوجه کمردرد شدید من شد و به ساری آمد و دو ماه این جا بود. انگار قسمت بود که این ماه‌های آخر را کنار هم باشیم و تمام ۵۰ سال گذشته را مرور کنیم. خدا بیامرز من را طور خاصی دوست داشت و همیشه می‌گفت شاهرخ «گلِ محمدی» من است. مادرم همیشه ساعت ۱۱ شب می‌خوابید، اما آخرین شبی که قرار بود همراه تیم نساجی به ترکیه بروم تا ساعت ۲ و نیم شب بیدار ماند و می‌گفت باید تو را از زیر قرآن رد کنم. قرار بود وقتی برمی گردم همدیگر را باز ببنیم که قسمت نشد، افسوس. اما راضی ایم به رضای خدا و شاکریم که مادرم با عزت رفت و سربار کسی نبود. در همان مسجدی هم مراسم گرفتیم که دوست داشت.»


 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->