نتیجه و ویدئو خلاصه بازی رئال مادرید و سالزبورگ در لیگ قهرمانان اروپا| بیداری امباپه و لبخند کارلتو نتیجه و ویدئو خلاصه بازی پاریس سن ژرمن و منچسترسیتی| چه وقت کامبک بود آقای گواردیولا! پخش زنده بازی رئال مادرید و سالزبورگ در لیگ قهرمانان (۳ بهمن ۱۴۰۳) + تماشای آنلاین کارتال با مسعود اوزیل هم تعارف نداشت پایان کار سرمربی پرحاشیه در نساجی| عاقبت فحاشی به یحیی گل محمدی! خط و نشان ایجنت ژوائو برای درویش ۷ ماه انتظار بیهوده برای محرومیت بیرانوند نسخه جوان شده دنیزلی در پرسپولیس؟ قول استیلی به کارتال در مورد جذب ستاره‌ها بازخواست بازیکنان استقلال توسط مدیران+عکس تقلید اشتباه سرمربی منچستریونایتد از گواردیولا مهرداد محمدی در انتظار ورود به لیست استقلال بهداد سلیمی، سرمربی تیم ملی وزنه‌برداری شد داور بازی پرسپولیس - ذوب آهن به مرگ تهدید شد! نبض استقلال با مصدومیت ماشاریپوف از کار افتاد ساکت الهامی تا اطلاع ثانوی محروم شد رسمی؛ بازی پرسپولیس و تراکتور در ورزشگاه آزادی دلجویی ضرغام سعداوی از هوادار مال‌باخته ستاره لیگ برتری به پادگان تبعید شد
سرخط خبرها

خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش

  • کد خبر: ۲۴۴۰۵۶
  • ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۰
خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش
شاهر بیانی، پیشکسوت باشگاه استقلال و بازیکن سابق تیم ملی درباره مادرش که تازه به رحمت خدا رفته، حرف‌های جالبی به زبان آورده است.

گروه ورزش|شهرآرانیوز، شاهرخ بیانی، پیشکسوت استقلال و تیم ملی فوتبال ایران درباره مادرش که تازه به دیار باقی شتافته این جملات را به زبان آورده است: «مادر من مثل تمام مادارن سرزمینم بسیار فداکار بود. زمانی که ما فوتبال مان را شروع کردیم مثل آلان امکانات نبود. حمام نداشتیم، لباسشویی نداشتیم و مادرمان در سرمای زمستان لباس‌های گلی و کثیف ما را در تشت می‌شست و روی بخاری‌های نفتی خشک می‌کرد. من می‌خواهم برای اولینمرتبه به یک موضوع مهم اشاره کنم.» بیانی درباره یک خاطره از مادرش گفت: «من جوانان استقلال بودم و از ترس پدرم نمی‌گفتیم که فوتبال بازی می‌کنیم. آقای جکیچ مربی وقت استقلال تو یک روز برفی برای تماشای تمرین ما آمد انتخابم کرد و وگفت از فردا بیا سرتمرین بزرگسالان. من باورم نمی‌شد و قبل از تمرین باید می‌رفتم به دفتر مرکزی باشگاه برای عقد قرارداد. اما کی جرات می‌کرد به بابام بگوید. بنده خدا مادرم آمد و من در حضور خدابیامرز منصورخان قراردادم را به مبلغ ۷۰۰ تومان امضا کردم.


بیانی در ادامه صحبت‌های خود گفت: «بعد از عید امسال بود که مادرم متوجه کمردرد شدید من شد و به ساری آمد و دو ماه این جا بود. انگار قسمت بود که این ماه‌های آخر را کنار هم باشیم و تمام ۵۰ سال گذشته را مرور کنیم. خدا بیامرز من را طور خاصی دوست داشت و همیشه می‌گفت شاهرخ «گلِ محمدی» من است. مادرم همیشه ساعت ۱۱ شب می‌خوابید، اما آخرین شبی که قرار بود همراه تیم نساجی به ترکیه بروم تا ساعت ۲ و نیم شب بیدار ماند و می‌گفت باید تو را از زیر قرآن رد کنم. قرار بود وقتی برمی گردم همدیگر را باز ببنیم که قسمت نشد، افسوس. اما راضی ایم به رضای خدا و شاکریم که مادرم با عزت رفت و سربار کسی نبود. در همان مسجدی هم مراسم گرفتیم که دوست داشت.»


 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->