به گزارش شهرآرانیوز؛ خیلی ازخودگذشتگی میخواهد که در گرمای عراق و شهر نجف و درحالی که همه دنبال سایه و یک جای خنک میگردند تا به آن پناه ببرند، تو کنار تنور نانوایی بایستی و نان دست زائران بدهی. این چند خط، وصف حال خانواده حبیبی و رفقایشان است که بیست سالی میشود تنور نانوایی شان در شهر نجف گرم است و در همین روزهایی که شهر مملو از زائر پیاده است، نان دست زائران اباعبدا... (ع) میدهند و به کاروان خدام الحسین شهرداری و یکی دو موکب در مسیر پیاده روی هم روزی هزارواندی قرص نان میدهند.
برای روایت قصه نانوایی حبیبی در نجف، باید به اوایل دهه۸۰ برگردیم؛ درست زمانی که از کل ایران فقط برای سیصدچهارصد نفر مجوز حضور در اربعین صادر میشد که چند نفر از این جمع، افراد خانواده حبیبی بودند. میگویند آن سالها اوضاع عراق خیلی خوب نبود و برای همین چند تنور کوچک پخت نان را که در روستاها استفاده میشد، به عراق میآوردند و در یک حسینیه در شارع الرسول، مستقر میشدند و نان درست میکردند.
ماجرای حمل ونقل این تنورها به عراق تا اواسط دهه ۸۰ ادامه داشت، اما در این مسیر یک اتفاق عجیب و سخت، قصه نانوایی حبیبی را به کلی تغییر داد. آن سال سرمای عجیب وغریبی بر ایران حاکم شد و قطار مشهد-کرمانشاه که برادران و پدر خانواده حبیبی داشتند با آن خودشان را به عراق میرساندند، به خاطر سرما متوقف شد و ازآنجایی که زمان داشت از دست میرفت، حبیبیها در همان همدان از قطار پیاده شدند و هر طور بود، با سختی تمام خودشان را به نجف رساندند تا نانوایی کوچکشان را دوباره سرپا کنند. آقای حبیبی میگوید: هوا آن قدر سرد بود که تنورها به دستمان میچسبید و اصلا نمیتوانستیم بلندشان کنیم، اما بالاخره هرطور بود و با هر سختی، به نجف رسیدیم.
خانواده حبیبی با چند روز تأخیر به نجف رسیدند و همین تأخیر باعث شد حسینیهای را که هرسال در آن مستقر میشدند، به فرد دیگری بدهند و آنها بی جا و مکان بمانند. بالاخره به هر زحمتی که بود، جایی برای تنورهایشان پیدا و چراغ نانوایی را روشن کردند، اما پدر خانواده حبیبی تصمیم گرفت از سال بعد یک نانوایی درست ودرمان در نجف برای زائران پیاده راه بیندازد و دو تنور نانوایی وقف عتبه علویه کند؛ درست از همان سال هم تنور این نانوایی هرسال در ایام اربعین روشن میشود و نان دست زائران پیاده و موکبها و بروبچههای شهرداری میدهد.
اما امسال اتفاقی که برای تنور نانوایی نجف افتاد، داشت همه چیز را خراب میکرد. جابه جایی غیراصولی، تنور را تقریبا متلاشی کرده بود و هرکسی که آن را میدید، امیدی به راه اندازی اش نداشت و کار حتی به جایی رسید که تصمیم گرفتند به سرعت یک تنور نو از مشهد بار کنند و به نجف بیاورند تا کار نانوایی لنگ نماند، ولی این کار هم زمان زیادی میبرد و به همین خاطر دست به کار شدند و همین تنور ازهم متلاشی شده را با چکش و... سرپا کردند؛ تنوری که میگویند فقط و فقط با عنایت امام حسین (ع) و امام علی (ع) سرپا شده است؛ وگرنه در حالت عادی هرگز به راه نمیافتاد.
آقای حبیبی که یک هفتهای است در نجف، نان دست مردم و موکبها میدهد، میگوید که همه ادوات و تجهیزات و آرد و نمک و سبوس نانوایی را از مشهد به اینجا آورده اند و روزی بیش از هزار نان به کاروان خدام الحسین شهرداری و موکبها می دهند؛ نانهایی که درست در زل آفتاب نجف اشرف پخته شده و به دست زائران و خادمان اربعین رسیده است و به قول آقای حبیبی و رفقایش، تنها چیزی که باعث شده است در این گرما ساعتها کنار تنور بایستند و نان دست مردم بدهند، عشق به امام علی (ع) و امام حسین (ع) است؛ و گرنه هیچ فردی حاضر نیست در این هوا حتی به خیابان بیاید.
حکایت برادران حبیبی و رفقایشان، مثل آقای رمضانی در نانوایی نجف اشرف، داستان مهر و محبت و ازخودگذشتگی است که این روزها در سرزمین عراق جریان دارد؛ وگرنه اینها میتوانستند در مشهد و نانوایی خودشان باشند و به جای خمیرگیری و چانه زدن و نان پختن در این گرما، زندگی عادی شان را ادامه دهند.