به گزارش شهرآرانیوز، جنگ تحمیلی در واقع پیامد یک سلسله ناکامیها و شکستهای استکبار جهانی به رهبری آمریکا در مواجهه با انقلاب اسلامی بود. رشد نیروهای مؤمن به انقلاب در زیر چتر حمایت رهبری امام خمینی (ره)، لاجرم به فتح لانه جاسوسی، حذف لیبرالهای حاکم بر مقدرات کشور و تشکیل کابینه مردمی و ضد آمریکایی شهید رجایی انجامید.
روند این تحولات برای استکبار جهانی تردیدی باقی نگذاشت که در صورت عدم مقابله فیزیکی همهجانبه، جاذبه و نفوذ انقلاب اسلامی به مثابه یک پدیده غیرقابلکنترل و گسترش یابنده در سطح وسیعی، منافع ابرقدرتها به خصوص غرب را به خطر خواهد انداخت.
از اوایل سال ۱۳۵۸ و با روی کار آمدن صدام، اقداماتی آشکار علیه جمهوری اسلامی آغاز شد که به منظور کسب آمادگی و ایجاد زمینه لازم برای مبادرت به یک جنگ گسترده علیه ایران صورت میگرفت. در این چهارچوب علاوه بر ایجاد تحرکاتی در مرزهای خود با ایران، اقدامات گستردهای را در داخل ایران آغاز کرد که میتوان به پشتیبانی و تحریک نیروهای ضدانقلاب داخلی، بهویژه در کردستان و خوزستان اشاره کرد.
اگر چه سرمایهگذاری عراق در کردستان ایران در ابتدا به دلیل وجود زمینه مساعد، آثار فوریتری بر جا میگذاشت، لیکن عراق اهداف عمدهتری را در جنوب ایران دنبال میکرد که از نظر جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی در مقایسه با غرب، از اهمیت بسیار برخوردار بود.
روابط گسترده با گروهها و شیوخ قبایل مختلف خوزستان و اشتراک زبان مردم این منطقه از جمله عواملی بود که حرکت مورد نظر عراق را تسهیل میکرد، از این رو این کشور ضمن برقراری ارتباط وسیع با سران قبایل مختلف عرب، به آموزش، تسلیح و تحریک آنان پرداخت تا علاوه بر بهرهگیری از آنان در جهت راهاندازی درگیریهای منطقهای و انفجار در شهرها و تأسیسات نفتی، زمینههایی را نیز برای جداسازی خوزستان فراهم سازد.
با گذشت زمان، مواضع خصمانه عراق نسبت به جمهوری اسلامی صریحتر شد. صدام حسین برای اولین بار در ۱۸ فروردین ماه سال ۱۳۵۹ یعنی همزمان با قطع ارتباط ایران و آمریکا، اعلام داشت که ایران باید از سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی خارج شود و چندی بعد نیز در یک سخنرانی تأکید کرد که عراق آماده است اختلافات خود را با ایران با زور حل کند.
در پی این موضعگیریها تحرکات مرزی ارتش عراق نیز افزایش یافت. تقویت و افزایش توان و سازمان رزم ارتش نیز ازجمله اقدامات دیگر رژیم بعث بود و به دلیل آنکه منافع استکبار جهانی نیز با این اقدام هماهنگی داشت، با انعقاد قراردادهای نظامی، این کشور در مدت کوتاهی به سلاحهای جدید و پیشرفته مجهز شد و در پی آن، سازمان رزم ارتش عراق به طور گسترده دستخوش تغییر و تحول شد.
صدام همزمان با آمادگی در مرز و ایجاد درگیریهای متوالی و نیز فراهم کردن شرایط سیاسی، با طرح بهانههایی، سرانجام در تاریخ ۲۰ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ در جمع وزرای خارجه کشورهای عربی، ضمن درخواست کمک و یاری از آنان اعلام داشت که: خاکمان را از ایران باز پس میگیریم و در تاریخ ۲۷ شهریور ماه، سه روز قبل از آغاز رسمی جنگ، قرا داد تعیین حدود مرزی دولتین ایران و عراق را که به نام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر معروف است، ملغی کرد و نهایتاً ارتش عراق در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تهاجم گسترده خود را از هوا، دریا و زمین به خاک جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد.
با تضعیف نظام جمهوری اسلامی ایران، عراق میتوانست ضمن ممانعت از صدور انقلاب اسلامی، به موقعیت برتری در میان جهان عرب دست یابد و نقش ژاندارمی منطقه را به پاس این خدمت به خود اختصاص دهد.
در مجموع اهداف و انگیزههای دشمن را از حمله به ایران میتوان در سه مورد دستهبندی کرد:
۱ـ حاکمیت بر اروند و حلوفصل دعاوی مرزی
۲ـ جداسازی استان خوزستان
۳ـ تضعیف منجر به سقوط جمهوری اسلامی
قبل از پرداختن به هریک از اهداف یادشده لازم است توجه شود که اولین هدف، هدف قطعی و فوری عراق و هدف دوم، هدف ایدهآل عراق بوده است؛ اما هدف سوم، علاوه بر اینکه موردنظر عراق بود، از تبعات اهداف اول و دوم شمرده میشد و هدف اصلی غرب را از درگیر کردن ۲ کشور تشکیل میداد. اشتراک در این هدف، پشتوانه اصلی و مجوز جنگافروزی عراق به شمار میرفت و تضمین پیروزی آن محسوب میشد.
عراق پس از عقد قرارداد ۱۹۷۵ همواره مدعی بود که قرارداد یادشده به نفع ایران بوده و عراق تحتفشار آن را امضاءکرده است. اینگونه برخوردها عمدتاً بهمنظور زمینهسازی برای طرح حاکمیت عراق بر اروند بوده است که از مطامع دیرینه این کشور است.
به دلیل موقعیت جغرافیایی عراق در جنوب و اهمیت وافر دسترسی و تردد این کشور به خلیجفارس که امری حیاتی برای اقتصاد عراق است، امکان آزادی عمل کامل در رودخانه اروند، فیالمثل برای استفاده از بندر مهمی همچون بصره حائز اهمیت استراتژیک برای کشور عراق بوده و هست.
همچنین عمق بخشیدن به مرزهای شرقی این کشور نیز از جمله مواردی است که مدنظر حاکمان عراق قرار داشته است. از نظر آنان، موقعیت جغرافیایی کشور عراق و به ویژه سرزمینهای شرقی آن همواره وضعی مخاطرهآمیز را یادآوری میکند، زیرا قواره جغرافیایی عراق بهگونهای است که مراکز حیاتی آن، چون بصره (مرکز اقتصادی)، بغداد (مرکز سیاسی) و کرکوک (مرکز نفتی) در فاصلهای حداکثر ۱۰۰ تا ۱۵۰ کیلومتر از مرزهای شرق ایران قرار دارد که با هرگونه حرکت نظامی از سوی ایران میتواند با خطر جدی مواجه شود.
بر این اساس عمق بخشیدن به سرزمینهای شرقی و ایجاد تأمین برای مراکزی، چون بصره، بغداد و کرکوک از جمله مطامع مقاصد سران این کشورها بوده است.
در مرحلهای بالاتر و در افقی وسیعتر، تجزیه ایران و جداسازی استان خوزستان، مهمترین هدفی بود که عراقیها با انگیزههای نظامی، سیاسی و اقتصادی بر آن اصرار میورزیدند.
از سوی دیگر خوزستان به دلیل وجود مراکز اقتصادی و نفتی و نیز دارا بودن موقعیت جغرافیایی، اهمیت خاصی داشت. تصرف این استان، به عراق امکان میداد تا ضمن حل بزرگترین مشکل خود، در دسترسی به خلیجفارس، صاحب مخازن و منابع سرشار نفتی شود.
تسلط عراق بر خوزستان و حضور گسترده در خلیجفارس، ضمن اینکه یک پیروزی مهم از حیث جغرافیای نظامی محسوب میشد، امکان گسترش سلطه این رژیم را تا کشورهای عربی حوزه خلیجفارس میسر میساخت.
تضعیف جمهوری اسلامی که در نهایت منجر به سقوط این نظام نوپای انقلابی شود، هر چند به دلایل ایدئولوژیک نیز مطلوب رژیم عراق بود، اما جنبه مهمتر این مسأله، سیاست خصمانه قدرتهای غربی، به خصوص آمریکا و تأمینکننده اهداف استکبار جهانی بود.
مهار و در صورت امکان نابودی انقلاب اسلامی عاملی بود که ارتجاع منطقه و قدرتهای استکباری را پشت سر عراق قرار میداد و به عبارت بهتر، عراق را در نظر آنها به عنوان اهرم اجرای سیاستهای خویش قرار میداد. با تضعیف نظام جمهوری اسلامی ایران، عراق میتوانست ضمن ممانعت از صدور انقلاب اسلامی، به موقعیت برتری در میان جهان عرب دست یابد و نقش ژاندارمی منطقه را بهپاس این خدمت به خود اختصاص دهد.
منبع: ایسنا