سرخط خبرها

«سیاه‌بازی» تاریخ انقضا ندارد

  • کد خبر: ۲۵۵۱
  • ۰۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۵
«سیاه‌بازی» تاریخ انقضا ندارد
جواد انصافی از گونه نمایشی «سیاه‌بازی» و مهجور بودنش در ایران می‌گوید

غلامرضا زوزنی| آن روز‌هایی که بالش را دولا می‌کردم و پای تلویزیون پاهایم را روی هم می‌انداختم و نمایش «عبدلی و آمیرزا» را از تلویزیونی که تنها دو شبکه داشت تماشا می‌کردم، هرگز فکر نمی‌کردم قرار است با خالق شخصیتی که تصویرش از کودکی در ذهنم مانده است، این‌طور رودررو و چشم‌‌درچشم بنشینم و گفت‌وگو کنم. هرچند آن روزها به تقلید از بزرگ‌تر‌هایم به حرف‌های عبدلی می‌خندیدم، امروز حرف‌هایی را که آن روز‌ها می‌زد، به‌خوبی درک می‌کنم.
‌جواد انصافی که در طول گفت‌وگو با او یکی‌دوباری او را آقای عبدلی خطاب کردم، از سال50 پایش را کرده توی کفش حاجی‌فیروز و هنوز که هنوز است، آن را درنیاورده است. عشق و علاقه‌اش به سیاه‌بازی و نمایش تخت‌حوضی باعث شده است در هرجای ایران و چه‌بسا دنیا که به یک «سیاه‌باز» نیاز داشته باشند، خودش را به آنجا برساند. همین هم شده که به مشهد آمده است و درکنار یک گروه مشهدی، نمایش تخت‌حوضی اجرا می‌کند.
در گفت‌وگو با جواد انصافی، از هرجا شروع می‌کردم، صحبتمان به سیاه‌بازی می‌رسید. به قول خودش دکترای سیاه‌بازی دارد و باور دارم که او در این زمینه مجتهد است؛ چراکه تنها دارنده گواهی‌نامه درجه‌یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد در زمینه نمایش‌های تخت‌حوضی است.
انبوه سوالاتم را که دو سه روزی در ذهنم می‌پروراندم در همین گفت‌وگوی یک ساعته گنجاندم، با این حال گفتگویمان که تمام شد سیل سوال‌های بی‌جواب به ذهنم هجوم آورد اما دیگر فرصتی برای پرسیدن نبود. آنچه که در ادامه خواهید خواند آن بخش از مصاحبه است که صحبت‌هایمان گل انداخته بود.
به‌ غیر از همان حاجی‌فیروز‌هایی که قبل از عید نوروز به خیابان‌ها می‌آیند، در همه این سال‌ها من تا این نمایش «ازدواج مبارک»، حاجی‌فیروز دیگری ندیده بودم.
در حوزه سیاه‌بازی شهرستان‌ها کمتر کار شده است. همه‌جای کشور هم همین است. هنرمندان توانمندی در مشهد هستند که در حوزه‌های دیگر تئاتر خوش درخشیده‌اند اما در نمایش تخت‌حوضی ضعیف هستند. این ضعف به‌خاطر این است که تجربه کمتری داشته‌اند. همین است که من و خسرو نائبی‌فرد که 40سال پیش با هم کار می‌کردیم، به این فکر افتادیم که درکنار نسل‌های بعدی بایستیم و تجربیاتمان را دراختیار آن‌ها بگذاریم تا شاید نسل بعد به اصالت این گونه نمایش پی ببرد.


چرا این اندازه بر سیاه‌بازی و نمایش تخت‌حوضی تاکید می‌کنید؟ بیشتر از 40سال است که همه فکروذکرتان را به خود مشغول کرده است؟
به‌جرئت می‌گویم که این نمایش، از گونه‌های تک دنیاست؛ چراکه حتی مباحثی که «برتولت برشت»(نمایشنامه نویس، نظریه‌پرداز و منتقد برجسته تئاتر جهان) مطرح می‌کند، هم به‌وضوح با آنچه ما در نمایش تعزیه یا تخت‌حوضی داریم، مطابقت دارد. نظریات برشت حداکثر به 100سال پیش برمی‌گردد، درحالی‌که سیاه‌بازی و تعزیه‌خوانی سده‌هاست که در ایران برپاست. پرواضح است که برداشت‌های برشت و نظریات او از مطالعه‌ای که درزمینه نمایش شرق کرده است، متاثر است. عمونوروز و حاجی‌پیروز -که بعدها چون حرف پ در زبان عربی نبوده، حاجی‌فیروز شده- از دوره ساسانیان ثبت شده است. این تحولی که برشت در تئاتر دنیا ایجاد کرده، دقیقا از روی این نمایش‌ها برداشت شده است. این‌گونه است که مطمئن می‌شویم این نمایش یکی از نمایش‌های پرتوانی است که متاسفانه روی آن کار نشده است.
مثلا برشت می‌گوید: «دیوار میان بازیگر و تماشاگر را بشکن»؛ در سیاه‌بازی دیواری وجود ندارد. تماشاچی با نمایش و بازیگرش ارتباط کامل برقرار می‌کند و حتی گاهی تماشاچی، عنصری از نمایش می‌شود یا نمایش از میان جمعیت تماشاچی شروع می‌شود و بازیگر از میان آن‌ها عبور می‌کند؛ مثلا جایی که در نمایش «ارباب»، «سیاه‌باز» را کتک می‌زند و او گریه می‌کند، سیاه‌باز به‌سراغ تماشاچی‌ها می‌رود و از آن‌ها برای پاک کردن اشک‌هایش دستمال می‌گیرد. این ارتباط باعث می‌شود که دیوار بین واقعیت و خیال شکسته شود.
در جای دیگر برشت می‌گوید: «از اِلمان استفاده کنید». المان در نمایش تخت‌حوضی به‌وفور یافت می‌شود. یک صندلی گذاشته‌اند که مثلا حجره است. بعد می‌گویند: برویم به قصر پادشاه! می‌روند یک دور می‌زنند. روی همان صندلی یا چهارپایه یک پارچه مخملی می‌اندازند و می‌شود تخت پادشاهی و صحنه می‌شود قصر پادشاه و همه هم باور می‌کنند یا مثلا در تعزیه‌خوانی یک تشت می‌گذارند و بازیگر می‌خواند: «در کنار دجله هستم» و مردم هم قبول می‌کنند که آن تشت، دجله است یا برای فاصله‌گذاری که درمیان نظریات برشت معروف است، می‌بینیم در تعزیه کسی که شمر را شبیه‌بازی می‌کند، وقتی شمشیر را می‌کشد که سر ببُرد، می‌گوید: بر شمر لعنت! یعنی ایهاالناس! من فلانی هستم که نقش بازی می‌کنم و دلم با حسین(ع) است. مردم هم در جوابش می‌گویند بیش باد! یعنی این فاصله‌گذاری را درک کرده‌اند و تعزیه را ادامه می‌دهند. این همان فاصله‌گذاری است که برشت گفته است. این نکته‌هایی است که در نمایش‌های ما وجود داشته است اما ما به آن بی‌توجهیم و برشت با آن جنجال به‌پا کرده‌ است.


برای نسل ما که تئاتر و سینما را وارداتی می‌داند و سرمنشأ این هنر را اروپا و احتمالا آمریکا شناخته است، باور اینکه بشنود برشت از نمایش تخت‌حوضی الهام گرفته است، دشوار است؟
شکل تئاتری که الان وجود دارد، وارداتی است ولی آن چیزی که ما از آن حرف می‌زنیم، نمایش است و نمایش متعلق به خود ماست. اسنادش در تاریخ موجود است که رومی‌ها به ایران می‌آیند و نمایش اجرا می‌کنند و ایرانی‌ها از نمایش آن‌ها استقبال نمی‌کنند. علت را که جویا می‌شوند، می‌بینند در ایران‌زمین نمایشی وجود دارد که قوت این نمایش‌ها از آن چیزی که رومی‌ها اجرا می‌کرده‌اند، بسیار بیشتر بوده است. این مسئله نشان می‌دهد که ایران هم درکنار یونان و روم دارای هنر نمایشی بوده است.
از طرفی به ادبیات هم که نگاه بیندازیم، این نکته را بهتر و بیشتر درخواهیم یافت که نمایش در این سرزمین، ریشه چندهزارساله دارد؛ مثلا «موش و گربه» عبید زاکانی کاملا تصویر دارد و این ذهن تصویری ایرانی‌ها را نشان می‌دهد. باز به نظر من حتی همین «تام‌وجری» هم از روی موش و گربه برداشت شده است. روی این قدمت کار نشده است؛ برای همین است که ما جوان‌ترها این‌طور فکر می‌کنیم، حتی ما در دانشگاه این موضوع را نمی‌بینیم. نه‌تنها در رشته‌های عمومی، در رشته‌های تخصصی هم تفهیم این مسئله وجود ندارد. در دانشگاه تنها دو واحد به نمایش ایرانی اختصاص داده‌ شده است. برای سیاه‌بازی و نمایش تخت‌حوضی هیچ واحدی وجود ندارد. وقتی دانشگاه این موضوع را نپذیرفته است، چطور جوان ما می‌خواهد آن را قبول کند؟ این نا‌باوری به‌خاطر این است که اطلاعات و مکتوبات در این زمینه کم است. هرچه داشتیم، سینه‌به‌سینه منتقل شده است و تا زمانی که ما کتابی نداشته باشیم، نمی‌توانیم به گفته‌های شفاهی اکتفا کنیم.


کتاب‌هایی که نوشته‌اید، برای مستند کردن همین تاریخ است؟
25سال است که من و همسرم روی این موضوع کار می‌کنیم تا این تاریخ برسد به دست نسل آینده. در اولین کتابی که با عنوان «سیاه‌بازی از نگاه یک سیاه‌باز» منتشر شده، همه آن چیزی که از گذشته درباره نمایش سیاه‌بازی و تخت‌حوضی به ما رسیده‌، آمده است. در آن کتاب درباره همه موضوع‌ها، شخصیت‌ها و همه شگرد‌هایی که یک سیاه‌باز با آن سروکار داشته، آمده‌ است، حتی در آن کتاب، تخت‌حوضی با نوع نمایشی که برشت از آن یاد کرده است، با نمایش کمدی فارس فرانسه(کمدی Farce، نوعی نمایش خنده‌آور است که شخصیت‌های اغراق‌آمیز در موقعیت‌های اغراق‌آمیز قرار می‌گیرند)، با کمدی دلاریته ایتالیا(نوعی نمایش بدیهه‌سرایی) و... مقایسه و اشتراکاتش هم مشخص شده‌ است، حتی نمایش‌های زنانه ‌هم که همسرم کار پژوهش میدانی آن را انجام داده‌، با عنوان «نمایش‌های زنانه ایران» از معدود پژوهش‌هایی بوده‌ که در حوزه نمایش زنان انجام شده است. این کتاب به‌همراه کتاب تازه‌رونمایی‌شده «نمایش‌های شگفتانه زنان ایران» دو مرجع برای دانشجویان شده است.


باوجود همه تلاش‌هایی که خانوادگی انجام داده‌اید، نمایش سیاه‌بازی آن‌طور که باید، ماندگار نشده است. به نظر می‌رسد به‌خاطر این است که تاریخ انقضا‌یش به پایان رسیده یا بهتر است بگویم از آن گذر کرده‌ایم، حال آنکه جایگزینی برای این گونه نداریم؟
چطور می‌شود سیاه‌بازی منقضی شده باشد، درحالی‌که ما می‌توانیم در آن به انتقال مفاهیم و انتقاد از مسائل روز بپردازیم؟ یادم می‌آید اول انقلاب در همین نمایش‌های روحوضی آموزش می‌دادیم که مردم چگونه دربرابر بمب‌گذاری‌ها از خودشان دفاع‌ کنند. با همین خنده‌ای که نمایش تخت‌حوضی از تماشاچی‌اش می‌گیرد، مفاهیم انسانی و عرفانی را انتقال دادیم. اینکه فکر کنیم انقضای نمایش تخت‌حوضی تمام شده است، از نبود آگاهی سرچشمه می‌گیرد. بماند که در دانشگاه به آن پرداخته نشده است، جامعه رسانه‌ای هم به آن توجهی نکرده و مسئولیتش را در قبال آن انجام نداده است. هرگز به افراد مطلع فرصت داده نشده است که بخواهند از میراث سیاه‌بازی دفاع کنند. ما برای فوتبال هر هفته میزگرد تشکیل می‌دهیم و درباره‌‌اش به بحث و تبادل‌نظر می‌پردازیم، درمقابل برای سیاه‌بازی که بخش بزرگی از فرهنگِ هنری ما را تشکیل می‌دهد، اقدام مطبوعات هم برای این موضوع کم است و تلویزیون باید در این زمینه از خود همت نشان دهد.


حتی همان «عبدلی» هم که شما در دهه60 برای پخش آماده می‌کردید، نمونه‌ای از همین سیاه‌بازی است که ادامه پیدا نکرد، منتها عبدلی صورتش سفید بود و حاجی‌فیروز صورتش سیاه است! این تفاوت از کجا می‌آید؟
آن زمان که ما قصد داشتیم عبدلی را برای تلویزیون آماده کنیم، حاجی‌فیروز را نمی‌پذیرفتند. خب ما هم به این ایده‌ رسیدیم که صورت این شخصیت می‌تواند سفید باشد اما شخصیتش همان صافی و صداقت و صمیمیت حاجی‌فیروز را داشته‌ باشد. درواقع عبدلی، امروزی‌شده حاجی‌فیروز است. این توفیقی هم که عبدلی داشت، ریشه در اصالت حاجی فیروز دارد. اینکه مردم با عبدلی این‌قدر ارتباط برقرار کردند، به‌خاطر آشنایی‌ای بود که با حاجی‌فیروز داشتند. صداها، شوخی‌ها، ریتم‌های موسیقی و... همان بود، تنها کاری که ما باید انجام می‌دادیم، این بود که اصالت هنر نمایش ایرانی را حفظ کنیم.


اینکه چهره سیاه‌باز در عبدلی سفید می‌شود آیا اصالت این شخصیت را زیر سوال نمی‌برد؟
روایت‌های متفاوتی است. آن چیزی که من باور دارم، این است که «سیاه» پیرو سیاوش است. الگوی او در رفتار و کردار همانند سیاوش است. سیاه می‌گوید من می‌خواهم مانند سیاوش باشم، پس صورتم را سیاه می‌کنم و قرمز می‌پوشم به خون‌‌خواهی سیاوش. باید شخصیت سیاه را درک کنیم و به پاکی و صداقتش پی ببریم، بعد آن را بازی کنیم. اینکه ما یک سیاه دروغگوی چشم چران را به نمایش بگذاریم، غلط است. روایت بعدی که برای سیاه‌باز وجود دارد، این است که او در آتشکده‌ای کار می‌کرده که باید آتش را همواره روشن نگه‌ می‌داشته است. درواقع سخت‌ترین کار را انتخاب کرده‌ و هرگز اجازه نمی‌داد روشنایی خاموش شود و جای آن را تاریکی بگیرد. این سیاهی از دود آن آتش به چهره سیاه‌باز نشسته‌ است. روایتی هم هست که سیاه را به زنگ‌باری‌هایی که وارد ایران شده‌اند، منتسب می‌کند که آن را من قبول ندارم؛ چراکه قبل از آنکه آن‌ها به ایران‌ بیایند، ما نمایش سیاه‌بازی را اجرا می‌کردیم. بعد از ورود آن‌ها تغییرات جزئی در نمایش اعمال شد که جای بحثش اینجا نیست.


شما باتوجه‌به فعالیت و پشتوانه پژوهشی که انجام می‌دهید، در سینما و تلویزیون آن‌طور که باید، دیده نشدید، این انتخاب خودتان بود یا شرایط کاری، شما را به این سمت کشاند؟
اساسا هدفم همین بود؛ از ابتدا می‌خواستم در شادی‌های مردم باشم. پیشنهاد کار جدی هم که می‌شد، آن را قبول نمی‌کردم. تخصصی روی این موضوع وقت گذاشتیم. خط‌مشی اصلی‌ام این بود که در نمایش‌های شادی‌آور حضور داشته‌ باشم؛ البته شادی‌آور بودن با تمسخر کردن متفاوت است. همه انتخاب‌هایم به همین دلیل بوده است، حتی در کار جدیدی که در محله گل‌وبلبل(شبکه2) بازی می‌کنم، هم نقش عمونوروز را بازی می‌کنم. یک شخصیت با مؤلفه‌های انسانی سیاه‌بازی و اتفاقا هرچه جلوتر می‌روم، مسئولیتم سنگین‌تر می‌شود. فکر می‌کنم اطلاعات دراختیار همه هست، اما وقتی پا پیش می‌گذارم، می‌بینم نه، هیچ‌کس درباره مثلا فلان شخصیت سیاه‌بازی اطلاعاتی ندارد، پس وظیفه خودم می‌بینم که همه کار‌هایم در سینما و تلویزیون و... را رها کنم و به تثبیت آن بپردازم و به نتیجه برسانم. این خط فکری خودم است و هرگز هم خسته نمی‌شوم؛ چون برای دل خودم کار می‌کنم. هیچ‌وقت هم منتظر جایی نماندم که به من پولی بدهند تا درباره موضوعی تحقیق کنم. برای انجام همین تحقیقات در نوروز به بسیاری از کشور‌های اطراف رفتم و تلاش کردم جایگاه سیاه‌باز را در همه آیین و رسوم باستانی‌مان پیدا کنم. خیلی از این چیز‌هایی را که درباره‌اش بحث شد، مکتوب پیدا کردم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->