بخش دوم | در این طرحها ریسک نکول از افراد زیر پوشش بر گردن دولت افتاده و بیمهشدگان وعدههای بازنشستگی بدون ریسک و تضمینشدهای را دریافت کردهاند. در این شرایط امکان کژمنشی (Moral Hazard) بسیار بزرگی بهوجود خواهد آمد. هیچ چیز نیست که ارائهدهندگان و حتی کارگران و بیمهشدگان را از اقداماتی که ممکن است اندوخته طرح را بهخطر بیندازد برحذر دارد. برای مثال، طرح بازنشستگی عمومی را در نظر بگیرید که اندوخته کافی برای برآوردن تعهدات خود ندارد. مدیران ارائهدهنده طرح ممکن است در اینجا تصمیم به یک سرمایهگذاری بسیار جسورانه با نرخ بازده بالا و البته ریسک قابل توجه بگیرند. اگر بازده بالا تحقق یابد، کسری اندوخته برطرف خواهد شد، اما اگر اندوخته در مواجهه با ریسک تحقق بازدههای بهمراتب پایینتر در خطر هم بیفتد، دولت پرداخت مستمریها را تضمین کرده است. حتی کارگرانی هم که اینجا قاعدتا باید نگران اندوخته طرح میبودند، بهدلیل تضمین دولتی و عدم نگرانی از بابت کسری اندوخته از این سرمایهگذاریهای جسورانه پرخطر طرفداری خواهند کرد. اگر بازدههای بالا تحقق یابد، آنها ممکن است از پرداخت حقبیمههای آینده معاف شوند یا حداقل اینکه افزایش مزایا را مطالبه کنند. اگر هم ریسک بازدههای پایین تحقق یابد و اندوخته سقوط کند، باز هم دولت پرداخت مستمریهای آنان را تضمین کرده است. نتیجه اینکه پوشاندن ریسک نکول تعهدات ممکن است به کژمنشی در تصمیمگیریهای طرحهای بازنشستگی منجر شود. دیگر هیچ چیز نخواهد بود که مدیران طرحها و البته بیمهشدگان را از اقدامات و تصمیماتی که اندوخته را بهخطر بیندازند بر حذر دارد. این همه آن چیزی است که در ایران دارد اتفاق میافتد.
نظام بوروکراسی طرحهای بازنشستگی که منافع خود را در وضع موجود میبیند، حفظ وضع موجود را نیز در بالابردن مخارج میجوید. هزینههای اداری که بهنسبت این مخارج سنجیده میشود، در واقع نشان میدهد که این بدنه چقدر از حفظ وضع موجود نفع میبرد. حتی اگر نتوانند مخارج را بالا ببرند، حداقل میتوان گفت که هیچ ارادهای برای کنترل آن ندارند و اصلا چرا باید داشته باشند، وقتی که دولت آن مخارج را تضمین کرده است. آنها با اعطای معافیتهای بیشتر و اتخاذ قوانین سخاوتمندانهتر که به کسری بزرگتر منجر میشود، در واقع دارند ارزش نکول خود را حداکثر میسازند. پس از این است که چاره کار و نجات طرحها را در سرمایهگذاریهای جسورانهتر و ریسکی معرفی میکنند. اگر نتیجه مطلوب بهدست نیاید، این مخارج را دولت -بخوانید مالیاتدهندگان- تقبل کرده است. بودجه دولت برای بسیاری از طرحهای بازنشستگی ورشکسته حکم یک مخزن مشترک
(Common Pool) را یافته است. باید تا میتوانند از آن برداشت کنند، وگرنه رقیب از آن منتفع خواهد شد و بدین گونه است که طرحهای بازنشستگی عمومی کشور از صندوقهای کشوری و لشگری گرفته تا دیگر طرحها از جمله فولاد و حتی صندوق تأمیناجتماعی همه بهدنبال دستیابی به این خزانه هستند. هرچه بتوانند کسری را افزایش دهند و ریسک نکول را حداکثر سازند، از این مخزن بیشتر منتفع خواهند شد.
اما راهحل چیست؟ راهکار هرچه باشد، در دست دولت نیست. بیمهشدگان طرحها، خود باید از اندوخته طرح نگران و بر آن نظارت داشته باشند. آنها هستند که دستمزد امروز خود را با وعده فردا مبادله کردهاند. وظیفه نظارت بر طرحهای بازنشستگی باید به بیمهشدگان داده شود. خواسته حفاظت از اندوخته باید در آنها زنده شود. در یک جمله میتوان گفت راهکار این است که فضا برای «مستمریهای بازنشستگی خصوصی انفرادی» باز شود!