چند وقت پیش که در صفحات مجازی میچرخیدم توییت یک بیمار سرطانی توجهم را جلب کرد: «امروز 3 واحد پلاسما از بیمارستان گرفتم و خدا میدونه چقدر این برام ارزشمنده، شماهایی که میرین خون و فرآوردههاشو اهدا میکنین، کارتون خیلی ارزشمنده، دست همتونو میبوسم...» همین پیام شاید نه چندان مهم حسابی مرا به فکر فرو برد، اینکه ارزش بعضی چیزها با هیچ واحد ریالی، ارزی و ... قابل سنجش نیست. اینکه ممکن است یک عده چقدر به یک واحد خون، چند واحد پلاسما، کمی مغز استخوان و ... که بدن همه ما آدمهای سالم به راحتی آب خوردن و بدون اینکه ما متوجهش باشیم آن را تولید میکند، نیاز داشته باشند.
آدمیزاد به بعضی دردها تا دچار نشود نمیفهمد که احتیاج به آن چه طعم تلخی دارد، البته این روزها با پیشرفت علم پزشکی خیلی از ممالک دیگر به توانایی تولید خون مصنوعی و انتقال آن به تمامی گروهها دست پیدا کردند اما با توجه به اینکه ما در ایران هنوز از این ماجرا فاصله داریم، اهمیت اهدای خون و فراوردههای آن هنوز هم کاملا لمس پذیر است. کیفیت خونی خوبی داریم و خونهایی که ایرانیان اهدا میکنند از درجه سلامت بالایی برخوردار است و درصد اهدای خون مستمر هم در این مملکت هنوز بالاست و این یعنی با وجود هزاران مشکل جورواجور اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، سیاسی و ... مردم حتی از خون خود هم برای هموطنشان دریغ نمیکنند و حالا امروز... روز اهدای خون است و من برای درک بهتر این روز چند مثال واضح میزنم ...
روایت اول: از آن چیزهایی بود که فکر نمیکردم هیچ وقت دور و بر ما اتفاق بیفتد، تا قبل از این همیشه میگفتم کاش یک سرطانی چیزی به جانم بیفتد تا از شر این زندگی خلاص شوم اما حالا... هر روز در به در چند واحد پلاسما و خون از این بیمارستان به آن بیمارستان هستیم اما دریغ از حتی یک قطره و اوضاع برایم هر روز دارد بدتر میشود...
روایت دوم: ماههاست منتظر تولد فرزندمان هستیم اما زودتر از موعد به دنیا آمده و همسرم خونریزی شدیدی دارد، دکتر میگوید خونریزی شدید در زایمانهای پیش از موعد میتواند به مرگ مادر منجر شود، برای چند واحد خون به هر دری زدم اما نیست که نیست و همسرم دارد از بین میرود...
روایت سوم: تصادف شدیدی کردیم و پسرم که راننده هم بود و کمربند هم نبسته بود شدید مصدوم شد و خون زیادی از دست داده است. من، مادرش و همسرش به چند بیمارستان مراجعه و التماسشان کردیم اما گفتند حتی یک قطره خون هم نداریم، اگر میتوانست خون من را دریافت کند حاضر بودم تمام خونم را بدهم اما ...
اینها مثالهای غیر واقعی از روزهای بدون خون است، روزهایی که امیدوارم هیچ وقت برای هیچ یک از ما اتفاق نیفتد، پس اگر کم خون نیستید و بیماری خاصی ندارید همین امروز برای اهدای آن کلمه سه حرفی و حیاتبخش داخل رگهایتان به پا خیزید که فردا دیر است...