به گزارش شهرآرانیوز؛ به اعتقاد آنها بیشتر تولیدات همکارانشان، انس و الفت چندانی با آنچه روزنامهنگاری دانسته میشد، نداشت. تلختر، این نگرانیشان بود که حرفهشان به جای خدمت به منافع اقشار وسیع مردم به منافع آنها زیان وارد کرده است. در نتیجه، مخاطبان به گونهای فزاینده اعتماد خود را به کسانی که به کار خبر در رسانهها مشغول هستند از دست داده و حتی از آنها بیزار شدهاند. بهزعم آنها این بیاعتمادی و بیزاری، فزاینده هم بود. (۱)
طبیعی است آنهایی که حرفهشان خبر بود و به فعالیت حرفهایشان در رسانهها بهعنوان یک خیر اجتماعی باور داشتند به جستوجوی علتها و چرایی آن وضعیت ناخوشایند بپردازند. روزنامهنگاری، دستکم در نظر، از لحظه پیدایش، منافع عموم را قطبنمای حرکت و جانب مردم را سمتوسوی خود معرفی کرده است. اما چنان که پیدا بود «رکن چهارم دموکراسی» ماهیت و معنای وجودی خود را در برابر پروپاگاندا، تبلیغات بازرگانی و سرگرمی از دسترفته میدید.
همزمان، اما تناقضی جدی وجود داشت. مطالعات نشان میداد که عموم خبرنگاران کماکان معتقد بودند:
• نخستین تعهد حرفهایشان بازگویی حقیقت است.
• بیش از هر چیز به شهروندان وفادارند.
• جوهر اصلی حرفه آنها تأیید صحت خبر است.
• ناظران مستقل قدرتاند و باید استقلال خود را از کسانی که خبر مربوط به آنها را پوشش میدهند حفظ کنند.
• در برابر وجدان خود مسؤول هستند.
• و …. (۲)
بدین ترتیب، وضعیت حرفهای روزنامهنگاری و روزنامهنگاران را در پایان قرن بیستم میشد چنین جمعبندی کرد: ژورنالیستهایی کموبیش معتقد به اصول ژورنالیسم، لیکن درگیر حرفهای که در عمل چیز دندانگیری از اصول آن باقی نمانده بود.
تحولات فناورانه دو دهه گذشته موقعیت را غامضتر کرده است. در یکسو، دسترسی شهروندان به جریان اخبار و اطلاعات بهمراتب بیشتر از گذشته شده است. ضمن آنکه بسیاریمان، از مردم کوچه و بازار تا نهادهای مدنی، کنشگران اقتصادی و سازمانهای حرفهای سیاسی، میتوانیم رها از جریان یکسویه و از بالا به پائین پیشین و بینیاز از رسانههای جریان اصلی و سازوکارهای بالنسبه پیچیده آنها، محتوای مورد نظر را خود تهیه کنیم و با دیگران به اشتراک بگذاریم؛ امیدوار به دنیایی گفتوگویی که در آن فاصله هر شهروند- خبرنگار با حرفه خبرنگاری صرفا به اندازه داشتن یک گوشی هوشمند و اتصال به اینترنت است.
در سوی دیگر، صاحبان قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و نمادین قرار دارند. مالکیت و مدیریت عمده رسانههای بزرگ، از مطبوعات محلی و ملی تا خبرگزاریها و رادیو و تلویزیونهای ملی و بینالمللی، در اختیار ایشان است. برپایه چنین اقتداری است که آنها بهطور مستقیم جریانی فوقالعاده قدرتمند و بیوقفه از خبر، شایعه، دروغ، شبهاطلاعات و ضد اطلاعات، تبلیغ و پروپگاندا را در رسانههای اصلی و به انواع شیوههای غیرمستقیم و زیرپوستی در شبکهها و رسانههای اجتماعی و پیامرسانها، راهبری میکنند. نتیجه اینکه مشغول بازنمایی جهان، برپایه منافع و به روایت مطلوب خویشاند.
براساس آن سرگشتگی پایان قرن بیستم و برمبنای رخدادهای برشمرده دو دهه گذشته، داعیهای گزنده در هر دو سو بر سر زبان هاست: اینکه زوال روزنامهنگاری، به مثابه حرفه، مسجل است و باید کمکم مهیای جهان پس از رسانههای حرفهای خبری شد. شواهدی هم درتأیید این داعیه ارائه میشود.
آیا به راستی چنین است و در موقعیت کنونی باید بهتدریج با حرفهایگری خبری خداحافظی کرد؟ پاسخ برخی صاحبنظران در برابر این پرسش «نمیدانیم» است؛ پاسخی دردناک، اما نه الزاما نومیدکننده. کارکرد معمول روزنامهنگاری، خبر دادن و آگاهی بخشیدن دقیق و صریح، آزادانه و مسؤولانه درباره مسائل و موضوعهای مهمی است که برسرنوشت فرد و اجتماع تأثیر دارند. بحران و بنبست این حرفه نیز واقیعت مهمی است که باید آن را پذیرفت و جستوجوی راهحل آن را به بحثی اجتماعی تبدیل کرد. اینکه پاسخ صریح و سرراستی برای حل بحران وجود ندارد هم خبری است به اهمیت روایت بحران. البته میشود همچنان از کلیشههای کلی و همیشگی، یعنی توجه به نیازهای مخاطب، نوآوری، جستوجوگری، رعایت موازین دقت و توازن و … سخن گفت و البته راه به جایی نبرد. به اعتقاد همان صاحبنظران، اما بحث را باید از ضرورت و چندوچون پروژهای تازه و یا دستکم بازتعریف شده برای روزنامهنگاری آغاز کرد.
تقدیر اینگونه رقم زد که روزنامهنگاری از جمله نیروهای اصلی درهم شکستن دنیای کهنه و رسیدن به جهان نو باشد. حالا نوبت خود کشنگران عرصه خبر و نظر در همه رسانهها، از مطبوعات تا رادیو و تلویزیون و آنلاین، است که حرفه خود را از قید و بندهای جهان کهنه برهانند و دنیای حرفهای تازهای بنا کنند. اگر چنین نتوانند بله، باید با روزنامهنگاری و آرمانهای آن خداحافظی کرد.
۱-کوواچ، بیل و تام روزنستیل، عناصر روزنامه نگاری، مترجم داود حیدری، ۱۳۸۵، دفتر مطالعات و توسعه رسانهها
۲-همان منبع
منبع: خبرنیوز