مفاخر تاریخی از جمله مهمترین سرمایهها و ثروتهای شهرها هستند. برای مثال شیراز را به حافظ و سعدی میشناسیم، هرچند افراد زیادی در این شهر زندگی کردهاند، ولی اشخاص بزرگی که حاصل زندگی آنها ثروتی را برای جامعه ایران باقی گذاشته است، مفاخر آن شهر هستند و آن شهر به آنها شناخته میشود. این موضوع اهمیت مفاخر را برای شهرها نشان میدهد. آقای مشکاتیان در عالم موسیقی و برای اهل موسیقی بسیار مورد توجه بوده؛ هنرمند بزرگی که خدمات زیادی داشته است. در واقع مشکاتیان برای نیشابور سرمایه و ثروت محسوب میشود؛ همچنانکه عطار، خیام و شفیعیکدکنی سرمایههای بزرگ این شهر هستند. این بزرگان معرف نیشابورند و از همین جهت اهمیت فوقالعادهای دارند. بهنظر من شهرداریها فقط متولی معابر، ساختوساز، درختان، ترافیک و... نیستند؛ در واقع آنها نگهبان ارزشهای اصلی شهر هم هستند. دستگاههای مختلف هم ابزارهایی در اختیار دارند و همه اینها باید بهکار گرفته شود. در زمینه تخریب منزل پرویز مشکاتیان، صاحب ملک هم حقوقی دارد؛ در همین راستا شهرداری میتوانست حقوق او را بهگونه دیگری جبران کند. اینها مواردی در توان شهرداری است تا حقوق ذکرشده تأمین و بنا برای شهر حفظ شود. دستگاهها و نهادهایی که موضوع به آنها مربوط میشود نیز باید دستاندرکار باشند. برای مثال خانه موسیقی باید به این موضوع توجه میکرد و به شهرداری اطلاع میداد که شما در شهرتان چنین شخصیت بزرگی دارید که در سطح ملی فرد شاخصی است، پس خانه و یادگاریهای او را دریابید! بنابراین در این زمینه نهادهای مختلف مانند شهرداری و میراثفرهنگی و... میتوانند ایفای نقش کنند تا این سرمایهها حفظ شود. در طول دوره معاصر شاهد این هستیم که نسبت به این موضوع (حفظ آثار مربوط به مفاخر) غفلت زیادی صورت میگیرد. یکی از دلایل مهم آن هم این است که متأسفانه گذشته نزدیک برای ما خیلی بیاعتبار شده است. برای مثال اگر کسی به ما اطلاع دهد که خانه عطار در منطقهای از نیشابور است، بهطور حتم همه اهل شهر برای حفظ آن خانه دستبهکار میشوند، ولی در برخی موارد ما نسبت به گذشته نزدیکمان دچار اختلال و سوءتفاهم شدهایم و بهدرستی اهمیت آن را مورد توجه قرار نمیدهیم و برای همین است که شاهد این گرفتاریها و تخریبها هستیم. این اختلال صرفا درباره استاد مشکاتیان نیست و موارد فراوان دیگری هم داریم که کسی از آنها باخبر نمیشود. حال در این مورد افرادی باخبر شدند و اقداماتی کردند. در واقع این اتفاقات فقط در عرصه هنر نیست، بلکه در همه زمینهها افراد شاخصی داریم که خدمات ارزشمندی انجام دادهاند؛ بههمین دلیل خدمات آنها اهمیت ملی دارد و باید یادگارهایی که ما را بهیاد آنها میاندازد، تا جای ممکن حفظ شود. اما باید توجه داشت که در این زمینه فقط خانههای آنها مورد بحث نیست و یادگاریهای دیگر آنها هم مطرح است. اتفاقاتی مثل بیتوجهی به ارزش مفاخر، بیشتر شبیه جنگ سوداگری است. سوداگری یعنی اینکه چیزی را از ارزشهای حقیقیاش خارج و به کالای قابل خریدوفروش تبدیل کنیم. این سوداگری یعنی تخفیفدادن موضوع در حد یک کالای قابل خریدوفروش در مقابل آن ارزشهایی که اساسا نمیتوان روی آنها قیمت گذاشت. در بسیاری از صحنهها شاهد این کشمکش هستیم و متأسفانه در اکثر اوقات هم این سوداگری است که پیروز میشود؛ به این دلیل که خیلی راحت قابل اندازهگیری و قیمتگذاری است، هم مشتری دارد و هم فروشنده و هر دو هم از این خریدوفروش راضی هستند. خلاصه اینکه خیلی وقتها سوداگری پیروز میشود، ولی یادمان باشد که آنها ممکن است سود ببرند، ولی اهل یک شهر، اهل یک مملکت و یک نسل یا نسلها شاید متحمل ضرر و زیان شوند.