شیما سیدی - صفحه مجازی اش پر است از ویدئوهای سفر به گوشه وکنار ایران و دنیا، مثل بسیاری از گردشگران دیگر، اما نکته جالبش برای ما سبک مستندسازی اش است، نه مانند ویدئوهایی است که صدای یک نفر از پشت دوربین میآید و درباره جاذبهها توضیح میدهد و نه مانند بسیاری از مستندهای صداوسیما تنها کارش این است که روی جاذبههای گردشگری، موسیقی بگذارد. ویدئوهای او چیزی میان مستند و نمایش است. بعدها در صحبت با او متوجه میشویم که اصطلاح جهانی اش «تراول شو» است.
مهدی کاوَندی، مستندساز-گردشگری است که تاکنون به ۲۶ کشور دنیا سفر کرده، برای گردشگران خارجی، غذای ایرانی پخته و طرز پخت غذاهای خارجی را از آنان آموخته است، با این حال آشپزی محور اصلی مستندهایش نیست. او در سری مستندهای نمایشی اش که گاه چاشنی طنز و سیر داستانی دارد، ظرفیتهای خاص و کمترشناخته شده گردشگری در گوشه وکنار دنیا را به مخاطبان معرفی میکند. خیلی نمیگذرد از زمانی که با صفحه اش در «اینستاگرام» آشنا شدیم و از روی پست هایش، متوجه شدیم که به مشهد سفر کرده است. فرصت را غنیمت میشماریم و با او قرار میگذاریم تا ببینیم کدام جاذبههای مشهد را قرار است سوژه کند.
در معرفی خودتان در صفحه اینستاگرام نوشته اید: «به ۲۶ کشور سفر کردم، تو همه شون غذا پختم و مستند ساختم.» با این توضیح، باید شما را با کدام ویژگی معرفی کرد؛ آشپز، مستندساز یا گردشگر؟
من مستندسازم، دیپلم آشپزی دارم و به شدت به سفر علاقه مندم، بنابراین یک دیگ برداشتم و همه اینها را با هم ترکیب کردم. آشپزی یکی از تفریحات من است. معمولا به هر کشوری که سفر میکنم، برای خارجیها غذای ایرانی میپزم. بیشتر هم سالادشیرازی و بادمجان درست میکنم؛ چون خارجیها مثل ما نمیتوانند خیار را شیارشیار کنند. آنها معمولا خیار را روی تخته میگذارند، اول حلقه میکنند و بعد باز حلقهها را ستون؛ به همین دلیل گاهی سه ساعت طول میکشد تا یک اروپایی، سالادشیرازی درست کند! اما وقتی نحوه سالاد درست کردن من را در عرض ۱۰ دقیقه میبینند، کلی ذوق میکنند. همچنین اروپاییها به بادمجان خیلی علاقه دارند. خارجیهایی که به ایران سفر میکنند، دائم در رستورانها گوشت و کباب میخورند. در منو رستورانهای ایرانیِ خارج از ایران هم معمولا زرشک پلو با مرغ، گوشت و کباب سرو میشود، حال آنکه اروپاییها بادمجان خیلی دوست دارند، آنها بادمجان را شبیه تاس کباب، آب پز میکنند که واقعا غذای بی مزهای میشود، حال شما حساب کنید وقتی آن بادمجان بی مزه خودشان را این قدر دوست دارند، درمقابل غذاهای متنوع ما مانند کشک بادمجان، میرزاقاسمی، حلیم بادمجان و... چه واکنشی نشان خواهند داد، حتی یکی از آنها بعد از خوردن کشک بادمجان پیشنهاد داد: «بیا در پراگ یک رستوران بزن و اسمش را هم بگذار «بادمجان»، مطمئن باش کلی مشتری خواهی داشت.»
فقط طرز پخت غذاهای ایرانی را بلدید؟
من دراصل دیپلم آشپزی تایلندی دارم، ولی بیشتر غذای ایرانی میپزم. معمولا هر وقت برای خارجیها غذا میپزم، آنها هم درمقابل مرا به یک غذا میهمان میکنند که معمولا سعی میکنم طرز پختش را یاد بگیرم.
بهترین و بدترین غذایی که خوردید، چه بوده است؟
آن قدر غذای متنوع و عجیب در کشورهای مختلف خورده ام که ذائقه ام برای خوردن غذاهای جدید کاملا آماده است. به ندرت پیش میآید که غذایی را نتوانم بخورم. بدترین غذایی که خوردم، «بالوتی» (جنین جوجه) بود که در فیلیپین امتحان کردم. خودشان خیلی دوست داشتند و فراوان مغازه فروش بالوتی وجود داشت. معمولا گردشگران یک بار امتحانش میکردند، اما ندیدم گردشگری این غذا را بیشتر از یک بار بخورد. بهترین غذاها را هم در ترکیه خوردم؛ شاید به این دلیل که ذائقه ما به غذاهای ترکی نزدیکتر است. به طورکلی هرچه به سمت کشورهای سردسیر میرویم، غذاها بیشتر آب پز میشود. برعکس هرچه به خط استوا نزدیک میشویم، غذاها بیشتر کباب و سرخ کردنی است.
محور همه مستندهایتان غذا و آشپزی است؟
غذا نقش مهمی در زندگی بشر دارد و در مستندهای ما هم این سهم دیده میشود، اما همه مستندها براساس غذا نیست؛ چون زندگی فقط خوردن نیست. هرکدام از ما که سفر میکنیم، کارهای مختلفی انجام میدهیم؛ از گشت زدن و دیدن جاذبههای گردشگری گرفته تا غذا خوردن، صحبت با مردم و... به همین خاطر سعی میکنم سفارشهایی را که صرفا براساس غذا باشد، قبول نکنم، زیرا به نظرم این مستندها بی محتوا میشود.
علاقه تان به سفر و گردشگری از کی نمود بیرونی پیدا کرد؟
پدر من زنجانی است و مادرم زاهدانی، خودم متولد شیرازم و بزرگ شده تهران، بنابراین داستان تولد من خودش یک ایرانگردی است! از سه سال پیش به صورت مستقل، سفر کردن و مستندسازی را شروع کردم. پیش از آن، من تصویربردار یک شرکت گردشگری خارجی بودم. به آنها پیشنهاد کردم یک قسمت هم مستندی درباره ایران درست کنند، اما قبول نکردند، بنابراین تصمیم گرفتم خودم این کار را انجام دهم. فکر میکردم خیلی استقبال شود، اما متأسفانه هرچه رایزنی و مذاکره کردیم، نشد و سازمانی حمایت نکرد تااینکه یک آژانس ایرانی با پروژه موافقت کرد، اما گفت یک مستند برای تور مالزی میخواهد. ما هم چارهای نداشتیم و قبول کردیم. اولین برنامه مستقل من، یک مستند چهل قسمتی از چهار شهر مختلف مالزی است به اسم «شبه جزیره طلایی».
بعد از ساخت مستند مالزی، دیگر به دنبال پیشنهاد برای ساخت ویدئوی گردشگری از ایران نبودید؟
چرا زیاد بودیم، اما متأسفانه هنوز در ایران آن طور که باید، ساخت مستند گردشگری جانیفتاده است. بخشی از آن به خاطر هزینههای زیاد ساخت مستند است و بخشی دیگر به خاطر فرهنگ ماست. در ایران کار تیمی خیلی جواب نمیدهد. آژانسهای مسافرتی خودشان میخواهند جدا اسپانسر شوند، هتلها جدا و سایر سازمانها هم جدا. پول هرکدام هم به تنهایی کفاف ساخت مستند را نمیدهد. ساخت یک فیلم مستند، پیش تولید میخواهد؛ یعنی اول باید بروی ببینی و داستانی در ذهن ترسیم کنی. فیلم برداری هم چندروزی زمان میبرد. بعد از آن هم دست کم ۲۰ روز برای تدوین لازم است، اما سفارش دهندهها معمولا فقط همان چند روز فیلم برداری را میبینند.
در سایر کشورها، کار به چه صورت انجام میشود؟
معمولا به دو صورت است؛ برخی سفارشها از سمت سایتهای گردشگری است که معمولا به صورت ماهانه با برخی مستندسازان قرارداد میبندند تا مکانهای مختلف در سراسر دنیا را معرفی کنند. برخی دیگر نیز از سمت آژانس هاست که به صورت پروژهای تنها برروی یک مقصد خاص کار میکنند. ازآنجایی که گردشگران کمی به ایران میآیند، معمولا آژانسها و سایتهای گردشگری خارجی، تمایل کمی به سرمایه گذاری روی مستندهای ایرانی دارند.
با این اوصاف، چرخ زندگی با سفر و ساخت مستند میچرخد؟
بله، اما بیشتر روزگار ما با اسپانسرهای خارجی میگذرد تا ایرانی. آنها وقتی سفارش مستندی را میدهند، تمامی هزینههای هتل و خوردوخوراک را هم در طول ساخت کلیپ متقبل میشوند، درحالی که سفارش دهندگان ایرانی توقع دارند ما در کمپ اقامت کنیم، ناهار نخوریم و.... علاوه بر این در ایران بیشتر ویدئوکلیپ رواج دارد تا مستند. یک سری تصویر میگیرند و روی آن موسیقی میگذارند، درحالی که مستندهای ما نریشن دارد، صدای سر صحنه و مصاحبه دارد.
این سبک، ابداعی است یا کپی؟
هرچند در ایران مشابهش زیاد نیست، در کشورهای خارجی خیلی رایج است، با این حال ما سعی کردیم در مستندهایمان امضای خاص خودمان را داشته باشیم. یک سبک جدید از مستند گردشگری است به نام «تراول شو» که ترکیبی از مستند، داستانی و سرگرمی است. چون همه چیزش مستند نیست، یک بخشهایی را تنظیم میکنیم؛ مثلا وقتی هیچ هایک میکنیم، از قبل راننده را خودمان انتخاب میکنیم، ولی آنچه بیننده میبیند، این است که راننده اتفاقی میایستد؛ البته دیگر در دیالوگها دخل وتصرف نمیکنیم.
گفتید هیچ شرکت و نهاد ایرانی تاکنون برای ساخت مستند گردشگری ایران به شما سفارش نداده است، با این حال در صفحه مجازی تان، مستندهای زیادی از ایران به چشم میخورد. اینها را دلی ساختید؟
تاکنون مستندهایی از زنجان، مازندران، گیلان و آذربایجان غربی ساخته ام و حالا هم قصد دارم از خراسان مستند بسازم که بعضی قسمت هایش، سفارشهای محدود بوده و برخی هم برای دل خودمان ساخته شده است. من میتوانم برنامه ریزی کنم؛ مثلا دو روز در مشهد بمانم و با بودجه خودم فیلمی بسازم، اما اگر این کار بخواهد ادامه دار باشد، حمایت لازم دارد. به تنهایی نمیشود. من یک فیلم بردار دارم که باید به او دستمزد بپردازم.
باتوجه به اینکه فیلم هایتان دوزبانه است، مستندهایی که درباره ایران ساخته اید، چه بازخوردهایی ازسوی خارجیها داشته است؟
دو مدل بازخورد دارد؛ خارجیهایی که ایران آمدند، ذوق زده میشوند، پیام میدهند و میگویند مثلا اگر یزد رفتی، فلان جا هم برو، اینجا را نشان بده و... آنهایی هم که نیامدند، همان سؤالهای رایج همیشگی را میپرسند! اینجا واقعا ایران است؟ راست میگویید؟ و... شاید بد نباشد برایتان تعریف کنم، یک قسمت از مستندهای ایران که خیلی هم اتفاقی فیلم گرفتیم و داستان بسیار سادهای هم داشت، کلی استقبال شد. این مستند در رامسر ساخته شد و درباره نان سنگک بود. راستش روز قبل برای فیلم برداری در چند مکان دچار مشکل شدیم، حتی آب میوه فروشی هم از ما مجوز میخواست! صبح در حالی که کلافه بودم، گفتم برویم یک نان سنگک بگیریم، صبحانه بخوریم. دیدم داخل مغازهتر و تمیز است. همان جا به نانوا گفتم اجازه هست فیلم بگیرم؟ او هم کلی استقبال کرد. مستند با تاریخچه نان سنگک شروع شد و در انتها همان نان را مقابل هتل معروف رامسر بردیم و صبحانه خوردیم. ذهنیت بیشتر اروپاییها این است که ایران یک کویر تخت است که هر ۲ روز یک بار یک شتر رد میشود. به همین دلیل وقتی این ویدئو را بارگذاری کردم، خیلیها پیام دادند که مگر ایران این قدر سبز است؟ به آنها میگفتم تمام شمال و غرب ایران رشته کوه است و سبز، فقط مرکز کشور ما کویری است. برایشان این سبزی ایران و هتل بزرگ و زیبای رامسر تعجب برانگیز بود.
در مشهد قرار است سراغ کدام بخشهای شهر بروید و مستند تهیه کنید؟
در «تراول شو» ما سراغ مکانهای کمتر شناخته شده میرویم؛ زیرا مثلا آرامگاه فردوسی را همه میشناسند و اگر در اینترنت جست وجو کنند، میتوانند فیلمهای بسیاری از این مکان زیبا ببینند. اگر ما هم بگوییم در مشهد میرویم آرامگاه فردوسی، همه میگویند ما رفته ایم، خدانگهدار؛ اما یک چیزهایی در اینترنت نیست یا کمتر وجود دارد؛ مانند محله گلشهر که در مشهد معروف به کابل کوچولو است، یا مثلا کلیسایی که در مشهد وجود دارد، یک جای خاص است. من، چون یک مدت ارمنستان زندگی کردم، به هرکس میگفتم، باور نمیکرد که مشهد کلیسا دارد. ما در تراول شو دنبال این هستیم؛ اما وقتی آژانسی اسپانسر ما میشود، میخواهد مکانهای معروف را نشان دهیم. به همین دلیل دنبال اسپانسر فرهنگی میگردیم، اما متأسفانه تاکنون قسمت نشده است.
خوب مشهد را میشناسید؛ چندمین بار است که به این شهر سفر میکنید؟
خدابیامرز مادرم مبتلا به سرطان بود. پدرم نذر کرد و ما ۱۳ سال پیاپی به مشهد آمدیم. حدود ۲۰ سال است که مادرم فوت کرده است. در این مدت شاید ۷ بار به مشهد آمده ام. من در مشهد دوستان بسیاری دارم که با کمک آنها بسیاری از جاذبههای این شهر را شناختم.
گفتید آرامگاه فردوسی شناخته شده است و شاید برای سوژه شدن در تراول شو مناسب نباشد؛ اما در همان نزدیکی آرامگاه فردوسی مکانهایی است که احتمالا کمتر کسی با آنها آشنایی دارد؛ مانند کهندژ یا ارگ حکومتی، موزه آیینهای پهلوانی شه لافتی (پهلوان رستم)، یخدان و...
بله. ما دنبال همینها هستیم و متشکر میشویم که این مکانهای خاص را به ما معرفی کنید.
پی نوشت: برای آشنایی بیشتر با مستندهای گردشگری مهدی کاوندی میتوانید به آدرس زیر مراجعه کنید.
www.instagram.com/mate_kava
پس از هماهنگی با پهلوان رستم، مهدی کاوندی و گروهش از موزه آیینهای پهلوانی شه لافتی واقع در شاهنامه ۶۴، بازدید و از آن مستندی تهیه کردند. نظرش را پس از بازدید جویا شدیم و او میگوید:
موزه پهلوان رستم با چیدمان اشیای قدیمی واقعا بی نظیر بود، اما به نظرم مهمتر از موزه، شخصیت پهلوان رستم است. درواقع همه جای موزه میتوان این شخصیت و افکارش را دید. آدمی است که ادا نیاورده؛ برخی از مجموعهها تنها نتیجه یک ایده است که در عرض ۲ ماه جمع آوری شده، اما این موزه حاصل عمر پهلوان رستم است و همین ارزشمندش میکند.
آنها همچنین گزارش مفصلی از خیابان غذاهای افغانستانی گلشهر تهیه کردند. او در این باره نیز میگوید:
متأسفانه هنوز قسمت نشده که بروم افغانستان، اما در مشهد توانستم طعم بی نظیر غذاهای افغانستانی را در خیابان گلشهر امتحان کنم. ساعت ۸ شب بود که به این خیابان رفتیم. بسیار شلوغ بود. قابلی پلو، مَنتو و بستنی خاص افغانستانی به نام «یخ شیر» را امتحان کردیم. من عاشق غذاهای افغانستانی شدم. وقتی نام یخ شیر را شنیدیم، فکر کردیم یخ دربهشت است، اما نه یخ دربهشت بود و نه بستنی؛ چیزی بین این دو.
این گروه مستندسازی بعد از مشهد راهی خواف، نشتیفان، نیشابور، مُلک آباد و گناباد شدند تا یک مستند کامل از ظرفیتهای گردشگری خراسان رضوی تهیه کنند.