به گزارش شهرآرانیوز؛ دوشنبهشب مأموران کلانتری خواجهربیع در عملیاتی ضربتی، زنی جوان به نام شیرین (اسم مستعار) را دستگیر کردند؛ زنی که بههمراه دو پسرش، یک چمدان آبی حاوی انواع موادمخدر را برای فروش به خیابان بهمن۱۶ آورده بود. نتیجه تحقیقات اولیه نشان داد که شیرین، همسر فرهاد است؛ مردی که دو ماه قبل برای سومینبار به اتهام فروش موادمخدر به زندان رفته است. آنها چهارده سال قبل در حالی با یکدیگر ازدواج کردند که فرهاد قاچاق گازوئیل را کنار گذاشته و به فروش موادمخدر روی آورده بود.
شیرین هرچند با شوهرش در این کار همکاری داشت و از همهچیزش از جمله فرزندانش گذشته بود، اما فرهاد برای او شوهر وفاداری نبود. شوهر او همیشه یا در زندان بود یا تحت تعقیب و هر بار که از زندان بیرون میآمد، به خواستگاری یک زن جدید میرفت و زندگی جدیدی شروع میکرد؛ البته شیرین پس از دستگیریاش متوجه ازدواج جدید شوهرش شد. اما زندگی این زن از لحظهای که مقابل حجتالاسلاموالمسلمین اسدیان، بازپرس شعبه ۹۰۳ دادسرای عمومی و انقلاب نشست، دیگر شبیه گذشتهاش نشد و فرزندانش با دستور قضایی به بهزیستی سپرده شدند و خودش راهی زندان شد.
پیگیری این پرونده به چهارده سال قبل بازمیگردد. سال ۱۳۸۹ بود که شیرین در نیشابور از همسرش طلاق گرفت و از آن روز دیگر دختر هفتسالهاش را ندید. پس از جدایی او با فرهاد در نیشابور آشنا شد. جوانی بیستونهساله که اهل زابل بود و شغلش را گازوئیلفروشی عنوان میکرد؛ هرچند بعدتر شیرین فهمید که او قاچاقچی گازوئیل است. این دو جوان یکدیگر را اتفاقی دیده بودند، اما شیرین معتقد بود که میتواند کنار فرهاد زندگی عاشقانهای را بسازد. آنها با یکدیگر ازدواج کردند و در سالهای نخست صاحب دو دختر شدند.
چند ماه پس از تولد دومین فرزندشان، در یک غروب پاییزی، پلیس، فرهاد را به اتهام فروش موادمخدر صنعتی دستگیر کرد. فرهاد که به زندان افتاد، شیرین باردار بود. فرهاد تولد سومین فرزندش را که یک پسر معلول بود، ندید. زن پس از بهزندانافتادن شوهرش، دو دخترش را به اقوامش در روستا سپرد و با پسر معلولش به مشهد آمد و خانهای کوچک در منطقه سیسآباد اجاره کرد و تصمیم گرفت با فروش موادمخدر، زندگیاش را بچرخاند. او چند بار به اتهام فروش موادمخدر توسط پلیس بازداشت شده بود؛ اما، چون موادی همراهش نبود، آزاد شد.
با اتمام محکومیت فرهاد، این مرد از زندان آزاد شد. آنها خانهای در بولوار طبرسی اجاره کردند و به اتفاق هم شروع به فروش موادمخدر کردند. چند روز که گذشت، اما آمدوشد فرهاد به خانهاش کم شد و مدعی بود که پلیس در تعقیبش است، بههمینخاطر بیرونماندن فرهاد از زندان چندان طولانی نشد و او یک بار دیگر درحالیکه شیشه بههمراه داشت، دستگیر شد و به زندان افتاد. اینبار، اما پلیس میدانست که زن هم با شوهرش همکاری داشته، اما مدرکی برای اثبات این موضوع در دست نبود. شیرین دوباره تغییرمکان داد و در منطقه پنجتن یک خانه کوچک اجاره و شروع به فروش موادمخدر کرد.
چند روز پس از بهزندانافتادن فرهاد، زنی با شیرین تماس گرفت و خودش را اینگونه معرفی کرد: «سلام، من زن شوهرت هستم». این زن ادعا کرد که چهار سال پیش با فرهاد ازدواج کرده و از او صاحب سه فرزند شده است و بعد هم که از کارهای فرهاد باخبر شده است، بارها به او گفته که از فروش موادمخدر دست بردارد؛ اما شوهرش آدم نشده است و بههمینخاطر از او طلاق گرفته و دیگر اجازه نمیدهد فرهاد حتی فرزندانش را ببیند. شیرین تازه تمام شبهایی را که فرهاد پیشش نبوده، به یاد آورد و متوجه شد که این زن راست میگوید.
فرهاد یک بار دیگر آزاد شد و پس از سالها، آنها یک بار دیگر صاحب یک فرزند دیگر شدند. چهارمین فرزند این زوج پسر شد؛ اما باز هم مرد خانه، زن و پسر معلول و نوزادش را شبها تنها میگذاشت. پس از یک سال، دوباره شیرین با فرهاد همکاریاش را از سر گرفت.
زندگی این زوج، اما چندان روبهراه نبود و فرهاد دو سال بعد دوباره به زندان افتاد. با زندانرفتن فرهاد، زن دیگری با شیرین تماس گرفت و خودش را هووی او معرفی کرد و بعد از مدتی به خانه او آمد. این زن به شیرین گفت که جرم فرهاد را گردن بگیرد و به پلیس بگوید صد گرم شیشه متعلق به او بوده تا شوهرش آزاد شود. شیرین که حسی بهجز نفرت نسبت به این زن نداشت، حرفهای او را قبول نکرد.
با زندانرفتن فرهاد، همسرانش تصمیم گرفتند مشتریان فرهاد را از دست ندهند. شیرین با کمک هوویش سفارش خرید را از مشتریان میگرفت و با دو پسرش برای فروش به پاتوقهای فروش موادمخدر بهویژه منطقه خواجهربیع و بهمن میرفت. بهدنبال این اقدام، پلیس به اطلاعاتی از فروش موادمخدر توسط یک زن و دو کودکش دست یافت. پلیس چند بار تا یکقدمی دستگیری شیرین رفت، اما موادی از او کشف نکرد؛ حتی چندباری هم که پلیس ردپای شیرین را دنبال کرده بود، متوجه شد او مخفیانه برای دیدن دخترانش به روستای مادریاش رفته و شبانه آنجا را ترک کرده است.
تحقیقات پلیس برای دستگیری این زن مرموز ادامه داشت تا اینکه سرهنگ روحا... شجاعی، فرمانده کلانتری خواجهربیع، به اطلاعات محرمانهای دست یافت که نشان میداد این زن بههمراه یک پسرنوجوان و خردسال با یک چمدان مملو از موادمخدر به خیابان بهمن ۱۶میرود.
سرهنگ شجاعی به مأموران ستاد مبارزه با موادمخدر این کلانتری دستور داد با حضور در منطقه، اطلاعات بیشتری از این زن به دست بیاورند. مأموران نیز پس از انجام تحقیقات میدانی، زمان حضور زن در آدرس کشفشده را به دست آوردند و مشخص شد که این زن قاچاقچی دوشنبهشب ساعت ۱۹ به خیابان بهمن ۱۶ میرود. با تأیید این خبر، افسران کلانتری خواجهربیع شبانه راهی خیابان بهمن ۱۶شدند.
دقایقی پس از حضور مأموران، خبر حضور شیرین در بیسیم پلیس منتشر شد. لحظاتی بعد پس از توقف یک پراید، متهم درحالیکه یک پسر دوساله را در آغوش و یک چمدان در دست داشت، از خودرو پیاده شد. با خارجشدن یک پسر دوازدهساله معلول از پراید، مأموران که از مدتها پیش مترصد این فرصت بودند، وارد عمل شدند و زن را درحالی دستگیر کردند که راننده پراید با خودرویش متواری شد.
شیرین که باورش نمیشد مأموران او را با دو فرزندش در این شرایط دستگیر کنند، ابتدا کوشید منکر ارتکاب هرگونه جرمی شود تا اینکه او و فرزندانش به کلانتری منتقل شدند. در کلانتری مأموران زیپ چمدان این زن را باز کردند و شیرین پس از اینکه بستههای حاوی شیشه، تریاک، هروئین و... روی میز چیده شد، خود را تسلیم قانون کرد.
شیرین همان ابتدا هوویش را بهعنوان همدستش معرفی کرد؛ زنی که پس از دستگیری شیرین متواری شده بود. تحقیقات پلیس درباره شناسایی این زن و سایر همدستانش درحالی ادامه دارد که شیرین به زندان رفت و دو فرزندش به بهزیستی سپرده شدند.