یارانه بهمن ماه دهک‌های اول تا سوم واریز شد (۲۵ بهمن ۱۴۰۳) چشم انتظاری برای پارکینگ مرکز درمانی تخصصی چشم پزشکی «بینا» بولوار وکیل آباد مشهد درباره پرویز رجبی، مورخ نامدار خراسانی | مردی برای تاریخ ایران نمایشگاه گردشگری تهران، دروازه‌ تعاملات فرهنگی و شناخت زندگی‌هاست تشدید نظارت سازمان غذا و دارو بر مکمل‌های ورزشی و تغذیه‌ای مرگ سالانه ۶۰ هزار نفر به دلیل مصرف‌نکردن نان کامل رونق گردشگری خراسان رضوی با معرفی ظرفیت‌های جدید صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی خراسان رضوی (۲۵ بهمن ۱۴۰۳) وزیر کار: نظام آموزش مهارتی با همکاری بخش خصوصی تقاضامحور می‌شود قیمت‌ها کنترل نشود، سفر از سبد خانوار حذف خواهد شد معاون گردشگری: اجرای طرح‌های «ارزان‌سازی سفر» زمان‌بر است ورزشی که آنفلوانزا را از شما دور می‌کند کشف بیش از ۲۳۵ کیلوگرم هروئین، شیشه و مرفین توسط مرزبانان خراسان رضوی (۲۵ بهمن ۱۴۰۳) عارف: آیین‌نامه‌های حوزه سالمندی باید متناسب با شرایط جدید به‌روزرسانی شوند تعطیلی مدارس چاره هیچ مشکلی نیست تفاهم‌نامه همکاری ایران و تاجیکستان، گامی نو در تقویت روابط گردشگری و فرهنگی است افت تحصیلی دانش آموزان در سال تعطیلی مدارس پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (پنجشنبه، ۲۵ بهمن ۱۴۰۳) | افزایش نسبی دما از فردا قیمت‌‌گذاری دارو از عهده مجلس شورای اسلامی خارج است ماجرای قتل در تفرجگاه تفریحی بولوار نماز مشهد چه بود؟ «جینسنگ» گیاهی که از آلزایمر جلوگیری می‌کند عاداتی که باعث افزایش وزن می‌شوند پیش‌بینی ورود دو سامانه بارشی سنگین به کشور (۲۵ بهمن ۱۴۰۳) خوردن این خوراکی‌ها برای مردان بالای ۴۰ سال ممنوع است اعمال افزایش مبلغ اضافه‌کاری مشمولان قانون بهره‌وری در حوزه سلامت خط و نشان حماس برای صهیونیست‌ها: هرگز روز شنبه تمام اسرا را آزاد نخواهیم کرد تصادف زنجیره‌ای در بزرگراه پیامبراعظم(ص) مشهد + جزئیات آزار و اذیت زن جوان در مخفیگاه مرد شیطان صفت خراسان رضوی؛ رتبه دوم بیشترین مصرف گاز کشور احتمال اعتیاد در کودکان دارای والدین معتاد ۱۰ برابر بیشتر از سایرین است فعالیت‌های آموزشی و پرورشی مدارس مشهد و خراسان رضوی روز پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه برقرار است
سرخط خبرها

تصادف مرگ بار در مشهد ماجرای رازآلود پرونده پدر گم شده را فاش کرد | باران پس از ۳۰ سال پدرش را پیدا کرد

  • کد خبر: ۳۱۰۵۰۸
  • ۲۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۲
  • ۵
تصادف مرگ بار در مشهد ماجرای رازآلود پرونده پدر گم شده را فاش کرد | باران پس از ۳۰ سال پدرش را پیدا کرد
مردی پنجاه ونه ساله نیمه شب یکشنبه دهم تیرماه در خیابان شهید یوسف‌زاده مشهد، هنگام عبور از خیابان با سه خودروی ساینا، پراید و نیسان برخورد کرد و جان باخت.
سعید جلائیان
خبرنگار سعید جلائیان

به گزارش شهرآرانیوز؛ مردی پنجاه ونه ساله نیمه شب یکشنبه دهم تیرماه در خیابان شهید یوسف‌زاده، هنگام عبور از خیابان با سه خودروی ساینا، پراید و نیسان برخورد کرد و جان باخت. دقایقی پس از این سانحه دلخراش نیرو‌های امدادی و پلیس به محل رسیدند. تلاش امدادگران در محل برای احیای او و همچنین تلاش پلیس برای شناسایی هویت متوفی بی نتیجه ماند. پیکر این مرد که در زمان تصادف هیچ مدرک هویتی به همراه نداشت، با عنوان «مجهول الهویه» به پزشکی قانونی منتقل شد.

کارشناسان این سازمان با انجام انگشت نگاری و نمونه برداری به منظور انجام تست DNA، پیکر او را با دستور مقام قضایی با عنوان گمنام به آرامستان بهشت رضوان منتقل کردند و در غربت کامل به خاک سپردند. با وجود دفن این مرد، پلیس همچنان به دنبال شناسایی هویت او و بستگانش بود؛ تلاشی که سرانجام چند روز مانده به روز پدر، نتیجه داد و پلیس با شناسایی هویت این مرد به کمک کارشناسان ثبت احوال مشهد، توانستند دختر این مرد را شناسایی کنند، اما این تازه آغازی بر ماجرای راز آلود این پرونده بود.

پیگیری این پرونده به منظور پیدا کردن هویت متوفی، با دستور سرهنگ روح ا... شجاعی، فرمانده کلانتری خواجه ربیع آغاز شد.

افسران این کلانتری برای پیدا کردن سرنخی که نشان دهد جان باخته کیست، تلاش خود را آغاز کردند؛ تحقیقاتی که نتیجه‌ای نداشت و هر کدام از کسبه و ساکنان محدوده وقوع سانحه پس از خیره شدن به تصویر جسد اعلام کردند که او را‌ نمی‌شناسند و حتی یک بار هم او را ندیده‌اند.

با وجود این، تلاش برای پیدا کردن هویت این مرد که حدود شش ماه از مرگش گذشته بود، ادامه داشت؛ تلاشی که سرانجام نتیجه داد و مأموران کلانتری خواجه ربیع با پیگیری مستمر خود موفق به کشف هویت این فرد شدند.

با مشخص شدن هویت محمد، تیم تحقیق با همکاری اداره ثبت احوال موفق به شناسایی زنی به نام باران شد که سی وشش ساله است. این زن متأهل است و دو فرزند دارد.

مردی که هیچ کس او را نمی‌شناخت

مأموران کلانتری خواجه‌ربیع با شماره تلفنی که از این زن به دست آورده بودند، با او تماس گرفتند؛ اما به جای شنیدن صدای یک زن، مردی جوان پاسخ تلفنشان را داد. این مرد خودش را همسر باران معرفی کرد. مأموران در گفت‌و‌گو با این مرد از او خواستند در اولین فرصت با همسرش به  کلانتری خواجه ربیع مراجعه کنند.

به دنبال این دعوت، صبح روز بعد باران و همسرش به کلانتری خواجه ربیع رفتند و در مقابل مأمورانی قرار گرفتند که از چند ماه پیش در پی یافتن سرنخی برای شناسایی این زن بودند. مأموران عکس مرحوم را به باران و همسرش نشان دادند، اما هیچ تغییری در چهره باران و همسرش ایجاد نشد و مرد اعلام کرد که این فرد را‌ نمی‌شناسد؛ اما زن جوان مکثی کرد و باوجود تعجب شوهرش، اعلام کرد که این مرد را قبلا جایی دیده، اما یادش نمی‌آید کجا بوده است.

مأموران پس از بررسی شناسنامه باران، سرانجام به سؤال زن درباره علت حضورش در کلانتری پاسخ دادند. تیم تحقیق که از نسبت محمد با این زن مطمئن بود، به باران اعلام کرد صاحب این تصویر، پدرش است که شش ماه قبل در همین حوالی در یک سانحه رانندگی جان باخته است.

شکستن بغض ۳۰ ساله

برای شکستن سکوت اتاق، باران کمی آب نوشید. او پس از مکثی طولانی و اشک‌هایی که از چشمانش جاری بود، درباره مرگ پدرش سؤالاتی کرد. باران پس از پرسیدن از نحوه مرگ پدرش، در پاسخ به این سؤال که چرا عکس پدرش را نشناخته، توضیح داد که شش ساله بوده است که والدینش از یکدیگر جدا شده‌اند. باران پس از طلاق با مادرش زندگی می‌کرده است؛ مادری که تمام تصاویر پدرش را نابود کرده بود و هر وقت باران درباره پدرش سؤال می‌کرده، او ناراحت و عصبانی می‌شده است. شرایطی که باعث شده بود باران از نوجوانی دیگر حرفی از پدرش نزند. هرچند او در تمام سال‌های تحصیلش هر زمان هم کلاسی هایش را با پدرانشان می‌دیده، به یاد پدرش می‌افتاده است تا اینکه مادرش دوباره ازدواج می‌کند و ناپدری اش تا حدودی جای پدرش را پر می‌کند.

پدرم من را فراموش نکرده بود

زن جوان که تا آن لحظه مدام اشک می‌ریخت، ناگهان رفتار متفاوتی از خود نشان داد. او که انگار موضوع مهمی یادش آمده باشد، دوباره نگاهی به تصویر انداخت و با لبخند تلخی گفت: او من را فراموش نکرده بود. پس از ازدواج مادرم، ناپدری‌ام برای او یک مغازه در قاسم آباد اجاره کرد. پس از باز شدن این مغازه، من برای کمک به مادرم آنجا می‌رفتم.

خیلی وقت‌ها همین مرد را آنجا می‌دیدم. یعنی او برای دیدن من تا قاسم آباد می‌آمده است. نمی‌دانم چطور مغازه را پیدا کرده بود، ولی بار‌ها دیده‌ام که از پشت ویترین مغازه به من نگاه می‌کرد. فقط نمی‌دانم چرا هیچ وقت داخل نمی‌آمد و حرفی نمی‌زد. او فقط چند دقیقه پشت ویترین می‌ایستاد و بعد می‌رفت. احتمالا چندین بار هم او را در خیابان دیده‌ام؛ اما مطمئن نیستم.

دیدار در روز پدر

تا طی شدن روال قانونی، قرار شد زن جوان برای آزمایش DNA به پزشکی قانونی استان برود؛ اما تا آماده شدن نتایج آزمایش، او آدرس مزار پدرش را در بهشت رضوان گرفت و این گونه پس از سی سال، در آستانه روز پدر، انگار او هدیه‌ای ویژه گرفته بود و به دیدار پدری رفت که تا لحظه مرگ، دخترش را فراموش نکرده بود. دختر مزار پدرش را در آغوش گرفت و سنگ مزار او را با اشک چشم شست.

هدیه‌ای برای پدر

هنوز نتایج آزمایش‌های پزشکی آماده نشده بود، اما او مطمئن بود که پدرش را پیدا کرده است و گویا می‌ترسید که دوباره پدرش را از دست بدهد؛ زیرا هر روز برای دیدار پدر راهی بهشت رضوان می‌شد.

در ادامه نتایج پزشکی قانونی نیز نشان داد که متوفی با زن جوان، پدر و دختر هستند.

حالا که در روز پدر امسال باران نیز مانند همه دختران می‌داند پدرش کیست و کجاست، قصد دارد برای اینکه هدیه‌ای به پدرش داده باشد، هزینه دیه او را صرف امور خیریه کند تا شاید توانسته باشد قدم خیری برای پدرش برداشته باشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۵۲ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۴
0
0
ممنونم ???
صفایی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۴ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
0
0
چقدر جالب بود مگه میشه. اشکم دراومد موقع خوندنش. سوژه ماه عسل بود. کاش باهاش تصویری هم مصاحبه میکردید
الهام
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۶ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
0
0
واکنش مادرش چی بوده؟ اونم سر خاک رفته ؟
حسام صفری
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۵ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
0
0
پوف باباش شغلش چی بوده؟ خونش کجا بوده؟ پدر ،مادر، برادر و خواهد نداشته؟ چقدر دلم براش سوخت. چرا اخه با دخترش حرف نمیزده؟ چقدر مادرش بد بوده. به خاطر اینکه آینده دخترش خراب نشه خودشو نشان نمیداده. فکر کرده بدون اون زندگیش بهتره. دمش گرم براش یک فاتحه خوندم روز عیدی
مجید تیمورزاده
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۰ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
0
0
حوادث همیشه گزارشاش تلخ و ناراحت کننده بود.بیشتر برای جدول این صفحه رو میدیدم امت این بار یک گزارش متفاوت بود.
دم ماموران کلانتری خواجه ربیع گرم. احسنت بهشون خدا اجرشون بده.این سرنوشت واقعا میتونه فیلم سینمایی بشه.ا
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->