چمران برای ما یک اسوه است. یک الگوی انقلابی، اخلاقی، ایرانی و انسانی. انسانی با ابعاد گوناگون که انسانهای گوناگون را در خوانش خویش به کانون نگاه توحیدی میکشاند و به فهمی تازه از ایمان عملی میرساند. اما واپسین روزهای خرداد فقط «مصطفی» را در شمار «واصطنعتک لنفسی» ندارد بلکه اگر به ۲ روز قبل از ۳۱ خرداد برگردیم به یک چهره مصطفی شده دیگر میرسیم به نام «علی شریعتی» که چمران، پرشکوه میستودش. مردی که در عشق به عدالت و بیدارگری و فریاد علیه بیداد همزاد چمران بود و میتوان گفت که هر چه را شریعتی فریاد میکرد، چمران میزیست، هر چه او مینوشت چمران به رفتار در میآورد. ابوذر در جان هر دو به قیام بود و ربذه، چمران را پای در خویش داشت و دمشق شریعتی را در آغوش گرفت. دمشق به برکت حرم حضرت زینب (س) نه به پیشینه سیاه اموی که شریعتی به هر کلمه بر آن باور هجوم میبرد. او تا بود فریادگر علیه ستم بود و حالا نیز در کلماتش عدالت را جان میبخشد. چمران هم ربذه را ابوذروار زیست و نه فقط به فریاد از گلو که این بار فریاد را از دهانه تفنگ هم بر سر متجاوزان میبارید. من میان چمران و شریعتی پارههایی از ذات مشترک میبینم که هدف مشترک آنان را در مأموریت متفاوت به خدمت گرفت. به شریعتی برای بتشکنی تبری از جنس کلام داد و در دست چمران تفنگ نهاد.
البته هر ۲ را هم قلمی بود که تا قیامت بیداری میافشاند. مصطـــفای عـــارف ما در کــلام علـی مــا راز عشق میخواند و شجاعت جهاد میافزود. این سخن خود اوست در رثای مردی که دوست میداشت او در رثایش به سخن بپردازد، اما خرداد سهم چمران، ۴ سال بعد از خرداد شریعتی بود، لذاست که شرح علی را در زبان مصطفی میخوانیم که «ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمانها میبرد و ازلیّت و ابدیّت را متصل میکرد؛ کویری که در آن ندای عدم را میشنیدم، از فشار وجود میآرمیدم، به ملکوت آسمانها پرواز میکردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت میرسیدم.» چمران شریعتی را میستود و فریاد ابوذر را از کلمات او میشنید و خود نیز ابوذری در جان داشت که در هرجای جهان به فریاد و جهاد بود و سرانجام هم به فراز بلند شهادت رسید تا قیامت کلمات را شکوهی ماندگار بخشد. من در شهادت مصطفی، سهمی برای علی قائلم و در کلام علی، سهمی برای مصطفی و باور دارم که دوای درد نسل امروز هم بازگشت به اندیشه و مجاهدت علی و مصطفی است. این بازگشت، نه تنها ما را به عقب برنمیگرداند بلکه از دره بیخودی و برهوت بیخبری به فراز دانایی و کنشگری و جهاد برمیکشد و ظرفیتهامان را برای تعالی و پیشرفت انسانی، فعال میکند. این بازگشت را هم تکلیف ملی و انقلابی میدانم که همه ما باید بدان همت ورزیم که امروز را و دردهایش را داروی معجزهگر و شفابخش، بازگشتی چنین است. بازگشتی که ما را به سرخط نو میرساند تا نوخواهی و نوجویی و نوخوانی را با تلاش برای زیست انقلابی گره بزنیم و راه را به سوی افقهای روشن هموار کنیم. این هم آرزوی علی شریعتی است، چنان که آرمان مصطفی چمران نیز هم.