فرهاد مجیدی دگر بار آب پاک را روی دست هواخواهان شیرینشدهاش ریخت تا نشان دهد آبیها هنوز باید در حسرت بازگشت او بمانند. مجیدی با یک قهرمانی بدونباخت رفت تا در خاطرهها و یادهای عاشقانش باقی بماند. او برای خدشه واردنشدن به آن افتخار نوبرانه، ماندن در عربنشین امارات و چرخیدن میان برجهای دبی را ترجیح داد. بعد از کلبا او دوباره به عنوان سرمربی لژیونر ایرانی هدایت تیمی دیگر را پذیرفت تا بیکار نماند. در واقع مهمترین آلترناتیو موسیو موسیمانه برای آنکه اثبات کند سماجتی برای پیوستن به لشکرگاه آبی ندارد، زیر چادر شایعات نبض لشکری محتضر را در دست گرفته و به این میاندیشد با ممانعت از سقوط آزاد البطائح دوباره شمایل یک نجاتدهنده را در قاب چشمها بنشاند و دوباره با شوقی وصفناپذیر، گیسوان بلند تقدیر را ببافد.
اینک سرنوشت به گونهای رقم خورده، فرهاد که در جامه رهبری اتحاد کلبا شکست سنگینی از البطائح خورد و حکم برکناری خود را از دست دشداشهپوشها گرفت، در گذر زمان به روی قاتلان خود آغوش بگشاید و دستش را دور گردن پارتیزانهای سرخورده شارجه بیندازد و اعتمادبهنفس را به یک فوج توپچی خسته از ناکامی هدیه دهد.
همهچیز برای آمدن طوفان در سرزمین بی باد و باران آماده است و فرهاد مجیدی پس از مدتها پستونشینی قصد دارد بدون دستپاچگی ارتش برزخی البطائح را از دالانهای تشویش عبور دهد و در پایان یک فصل دوزخی از فروچکیدن تیم ۱۳ساله ادنوک لیگ جلوگیری کند تا دوآتشههای البطائح زانوهایشان را در آغوش نگیرند و اندوه سکوها را با شادی و شبنم تاخت بزنند.
صبر میکنیم تا ببینیم آیا سناریوهای پیچیده مردی که روزگاری گردان آبی را به چکاد قلهها رساند و از استقلال تیمی بیشکست ساخت، افاقه خواهد کرد و ورقها در اردوگاه البطائح برمیگردند؟ آیا فرهاد و پسرانش اطمینان خاطر را برای مالکان بورژوای البطائح به ارمغان خواهند آورد؟
اما اینجا در ایران هم سرمربی استقلال میتواند از این همآغوشی در امارات لذت ببرد و با خیال راحت و دور از ترس حضور فرهاد تیمش را برای نیمفصل دوم سازوبرگ جنگ بپوشاند. داستان فرهاد و استقلال به این زودیها دوباره از نو نوشته نخواهد شد.