به گزارش شهرآرانیوز، جوان متاهلی که با دسیسهای شوم، راننده پراید را به قتل رسانده بود، صبح روز گذشته پس از آن که صحنه جنایت هولناک خود را در حضور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد) بازسازی کرد، درباره سرگذشت خود و ماجرای جنایت شیطانی توضیح داد.
هفدهم دی گذشته جسد راننده ۴۰ساله یک دستگاه پراید نقرهای در حالی در صندلی عقب آن کشف شد که طبق نظر پزشکان قانونی آثاری از خفگی روی گردنش باقی مانده بود. طولی نکشید که با حضور قاضی ویژه قتل عمد در جاده کنویست (محل رها کردن جسد) تحقیقات قضایی آغاز شد و بدین ترتیب گروهی از افسران زبده اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد به سرپرستی سروان آرمین منفرد موفق شدند در مدت ۲ هفته عملیاتهای تخصصی عاملان این جنایت هولناک را به پنجه عدالت بسپارند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است:روزگذشته نیز دو متهم این پرونده با نظارت سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) به محل وقوع جنایت در بولوار مفتح شرقی هدایت شدند و در حضور قاضی خاکشور صحنه قتل را بازسازی کردند.
نامت چیست؟
جواد-ع.
چندسال داری؟
متولد ۱۳۷۲ هستم.
درس هم خواندهای؟
در رشته قالب سازی فوق دیپلم گرفتم.
اهل مشهدی؟
بله! من خودم ساکن محله خواجه ربیع هستم و تحصیلات دانشگاهی را هم در مشهد ادامه دادم.
متاهلی؟
بله! البته در کشاکش طلاق بودیم که ماجرای قتل رخ داد و من دستگیر شدم.
چرا قصد داشتی از همسرت طلاق بگیری؟
به او مشکوک شده بودم! همسرم از اتباع افغانستان بود؛ وقتی از او خواستگاری کردم به من گفتند دخترمان قبلا شیرینی خورده یکی از هموطنان خودمان بود! من هم تصور میکردم شیرینی خورده یعنی نشان کرده! منظورم این است که نمیفهمیدم نامزد داشته است! در فرهنگ ما اصطلاح شیرینی خورده برای کسی به کار میرود که هیچ ارتباطی با خواستگارش ندارد! ولی بعد از آن که ازدواج کردیم عکسهایی از همسرم به دستم رسید که باورم نمیشد او در کنار نامزد قبلی خودش عکس گرفته بود و این برای من خیلی دردناک بود. بعد از این ماجرا هم حوادثی رخ داد که دیگر نمیتوانستم این وضعیت را تحمل کنم!
فرزند هم داری؟
یک پسر ۴ساله و دختری ۷ ساله دارم!
با همسرت چگونه آشنا شدی؟
مادرم او را در دورهمیهای زنانه دیده بود که به من پیشنهاد داد. من هم وقتی او را دیدم پاسخ مثبت دادم. سال ۹۵ مراسم عقدکنان گرفتیم و ۲سال بعد هم با یک سفر زیارتی، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
فقط به خاطر چندعکس قصد طلاق داشتی؟
نه! یک گوشی تلفن مخفی پیدا کردم و ماجراهای دیگری را متوجه شدم که دیگر نتوانستم تحمل کنم!
پس خودت چرا خیانت کردی؟
نمیدانم! شیطان فریبم داد.
خدمت سربازی هم رفتهای؟ بله! سال ۹۴ به خدمت سربازی رفتم و در هنگ مرزی درگز خدمت کردم. هنوز خدمت سربازیام تمام نشده بود که ازدواج کردم.
چگونه با «س» (همسر مقتول) آشنا شدی؟
یک روز برای پیگیری امور بیمهای به بولوار ابوطالب رفته بودم که درآن جا دختری را دیدم و برای آن که با او ارتباط برقرارکنم، شماره تلفنم را روی کاغذ نوشتم و به دستش دادم. ولی مدتی بعد زن دیگری با من تماس گرفت وقتی به او گفتم تو همانی هستی که شماره تلفن به تو دادم؟ گفت:نه! من از نزدیکان او هستم! و این گونه پیامک بازی هایم با آن زن شروع شد!
چه مدتی باهم ارتباط داشتید؟
از حدود یک سال قبل ارتباط ما شکل گرفت و جدی شد.
یعنی نمیدانستی آن زن متاهل است؟
بعد از گذشت ۲ماه از ارتباط تلفنی و روابط پیامکی در فضای مجازی متوجه شدم ولی دیگر دیر شده بود.
شغلت چه بود؟
زمانی در تاکسی اینترنتی کار میکردم و مدتی هم به حرفهام دی اف کاری مشغول شدم. اما بعد از آن با یکی از دوستانم شریک شدیم و یک فروشگاه موادغذایی راه اندازی کردیم که او هم کلاه مرا برداشت.
چرا؟
خیلی کسر آوردیم و ورشکست شدیم. زمانی هم که فروشگاه را جمع کردیم تسهیلات بانکی را نپرداخت و من مجبور شدم به همه ضمانت هایم عمل کنم! الان هم همه حسابهای بانکیام را مسدود کرده است!
الان چه احساس داری؟
خیلی پشیمانم! کاش لحظهای به عاقبت کارهایم میاندیشیدم! از قدیم گفتهاند از دیوار کسی بالا بروی، از دیوار منزلت بالا میروند!
ریشه این جنایت را در چه میدانی؟
هوسرانی! وسوسههای شیطانی! ازدواج اشتباه! دوست ناشایست! همه این اشتباهات را تکرار کردم ولی از طرف دیگر هم همه اطرافیانم مرا رها کردند. زمانی که اوضاع مالی خوبی داشتم همه در اطرافم پرسه میزدند! احوالم را میپرسیدند، تماس میگرفتند! ولی الان ۱۰ماه است که حتی فرزندانم را ندیدهام! و در زیر زمین خانه پدرم زندگی میکردم که دستگیر شدم چرا که منزل به نام همسرم بود و او هم مرا از خانه بیرون کرد.
الان با پدر و مادرت زندگی میکنی؟
نه! مادرم در سال ۹۶ به دلیل بیماری سرطان فوت کرد. پدرم نیز ابتدای امسال به خاطر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.
چندخواهر و برادر داری؟
خواهر ندارم، اما ۵برادر دارم.
پدرت چه کاره بود؟
کمک بهیار یکی از بیمارستانهای دولتی مشهد بود.
چی شد که تصمیم به قتل گرفتی؟
«س» مدام از شوهرش مینالید. او همسرش را دوست نداشت و ادعا میکرد به اجبار خانواده اش ازدواج کرده است. من هم که در پی یک عشق خیابانی به او دلباخته بودم! به همین خاطر تصمیم گرفتیم تا او را از مسیر زندگی مان حذف کنیم. اول قراربود «س» او را با خوراندن قرص یا شیوه گازگرفتگی به قتل برساند ولی نشد! تا این که من پیشنهاد دادم او را خفه کنیم! وقتی «س» او را با خوراندن قرصهای خواب آور بیهوش کرد، همه چیز دریک لحظه اتفاق افتاد و من شالی را که او به دستم داد به دور گردنش پیچاندم و او را خفه کردم. بعد هم جسد را درون پراید گذاشتیم و در جاده کنویست درون علفزارهای کنار جاده رها کردیم.
چرا چنین نقشهای را طرح کردید؟
چون میخواستیم پلیس را فریب بدهیم. او گاهی با خودروی پرایدش مسافرکشی میکرد و ما چنین تصور میکردیم که پلیس به دنبال زورگیران وسارقان میرود!
گوشی تلفن مقتول (راننده پراید) را چه کردید؟
در مسیر که با تاکسی به خانه بازمی گشتیم بیرون انداختم!
معتادی؟
قبلا تریاک به صورت تفننی مصرف میکردم. اما الان که از من آزمایش گرفتند پاک هستم!
به زوجهای جوان چه توصیهای داری؟
قدر زندگی ساده و بی آلایش خود را بدانند! ارتباطهای نامتعارف و غیراخلاقی عاقبتی جز بدبختی و تباهی ندارد. نهایت آن به این جایی میرسد که من ایستادهام! پس به زندگی خودشان تعهد داشته باشند! همه چیز هم از یک پیام ساده یا تلفن بیهوده شروع میشود ولی پایان آن را دیگر شما نمیتوانید رقم بزنید!
اگر زمان به عقب برگردد کدام مسیر اشتباه را تکرار نمیکنی؟
چشم هایم را میبندم! هوسهای شیطانی را در وجودم میکشم! و به ناموس دیگران نگاه نمیکنم! چرا که به یقین به ناموسم نگاه خواهند کرد! ولی من خیلی دیر این جمله بزرگترها را فهمیدم.
منبع: روزنامه خراسان