جامههای اتوخورده عروسی را بر جالباسی آویزان کرده و به زندگی با بوی مرداب خو گرفته است. حالا پس از نتایج مأیوس کنندهای که جای اشکها را با لبخندها تعویض کرده، این پیتسو جان همیلتون موسیمانه است که با چشمان سرخِ خون گرفته، زنبیل پر از تنهایی اش را حمل میکند و به این میاندیشد که وقتی اندوه در سینه اش به کوه بدل شده، لابد دیگر گریزی ندارد، قصیده کوچ را برای خودش و چمدانش بخواند و با قلبی شکسته تهران را به مقصد ژوهانسبورگ ترک کند.
اینک پس از یک نمایش ملال آور همراه با استیصال در کار حمله، غصهها بیشتر قد کشیده و به نظر میرسد سکاندار پیشین الوحده و الاهلی در ۶٠ سالگی زیر تیغ بُران انتقادات، حرف تازهای برای گفتن ندارد تا همچون نهنگی گیج، دل به کرانهها بزند و خودش را به خیزابها بکوبد. او که در فراسوی اسکله با هافبکهای مرخص و انبارهای باروتِ معلق به فوتبال علی اصغری روی آورد و حوصله همه را سر برد، حالا باید در اتمسفری شفاف پاسخ دهد، چگونه برای اصلاح در اردوگاه آبی، آستین هایش را بالا زده که هنگ تحت هدایتش در ۵۴٠ دقیقه فقط ۲ بار پاگشایی کرده و آنقدر تعلل نموده که به یک قدمی منطقه سقوط رسیده است. مردی متفرعن که مدعی است از خیابان نیامده، باید به این پرسش جواب دقیق دهد که بر اساس کدام منطق تفنگداران ناآماده و بی حال خود را به تعطیلات ۸ روزه فرستاد و سردرگمی را بیش از پیش به لشکرگاهی مملو از رخوت الصاق کرد؟
مربی آفریقایی که به قول ابراهیم حاتمی کیا دهه اش گذشته، یکشنبه عصر در حوالی فانوسهای دریایی رامین رضاییان را بار دیگر به نیمکت پیچ و مهره کرد و روزبه چشمی را در حساسترین دقایق از بازی بیرون کشید تا اندک امیدها و آرزوها را برباد دهد و مشقهای نانوشته را خط بزند!
حالا ارتش آبی از هم گسیختهتر از هر وقت دیگر، کاسه چه کنم چه کنم به دست گرفته و موسیمانه در قامت خم شده یک شکست خورده از تغییر معادلات لاجوردی مأیوس شده است. در چنین عرصاتی باید صبر کرد و دید فرجام سوزنبان مغمومی که موش شناسنامه اش را خورده و کمتر شباهتی به رزومه اش دارد، بالاخره چه خواهد شد و اصلا آیا دستان مدیرانی که وعده رفرم را دادهاند، پس از کسالت بارترین نمایش استقلال از جیب هایشان خارج خواهد شد و لبخندهای محو شده به صورتها خواهد چسبید؟