مژده رنگیان - باورش سخت است، اما بهسرعت یک سال از سفر ابدی قهرمان مشهدی تیروکمان میگذرد. چهارم تیرماه سال گذشته بود که خبر ناگهانی درگذشت راضیه شیرمحمدی، جامعه ورزش ایران را شوکه کرد. راضیه چهلویک ساله که سالها باوجود معلولیت توانسته بود بر تمام محدودیتها و کاستیها غلبه کند و بر روی سکوهای قهرمانی بایستد، در میانههای شب، بر اثر سکته قلبی برای همیشه چشم از جهان فرو میبندد. این خبر درحالی همهجا پیچید که حدود ۲۰ روز قبل او موفق شد اولین سهمیه پاراالمپیک را برای کاروان ایران به ارمغان بیاورد.
راضیه در پاراالمپیک ۲۰۱۲ لندن مدال برنز را برای کاروان ایران به دست آورد. این ورزشکار همان سال درحالیکه در جمع برترینهای دنیا قرار داشت، مطرح کرد: شاید باورش برای دیگران سخت باشد که اگر دوباره به دنیا بیایم، دوست دارم همینطوری باشم که الان هستم، چون به نظرم زندگی اینطور شیرینتر است. افراد زیادی روی دو پای طبیعی راه میروند، اما حرکتی در زندگی نمیکنند و شاید من و امثال من از آنها جلوتر باشیم.
عکس معروفی هم دارد که با چادر روی سکوی قهرمانی رفته است. داستان جالبی دارد، بازیهای پاراآسیایی گوانگجو در سال ۸۹ مصادف شده بود با عاشورا و تاسوعا و ازآنجاکه راضیه نذر کرده بود دهه اول چادر به سر داشته باشد، برای ادای نذرش با پوشش چادر پای سکوی مدال قهرمانی رفت.
نگرانیهای شیرمحمدی
در مصاحبههای شیرمحمدی همیشه دو چیز پررنگتر از باقی موضوعات بود، مورد اول فرزندانش بود، دغدغه همیشگی او راحتی و آسایش و رسیدگی به دو دخترش بود تا جایی که حتی عنوان کرده بود اگر روزی قرار باشد بین ورزش و فرزندانش یکی را انتخاب کند، قطعا قید ورزش را میزند. زیرا بچههایش بیشترین اهمیت را برای او داشتند. حتی برای اینکه در مدت اردوهای تیم ملی از بچهها دور نباشد، برای حدود یک سال خانه خود را به تهران منتقل کرد. اما دومین موضوع معیشت ورزشکاران و مشکلاتی بود که همیشه در مصاحبههایش از مسئولان میخواست هوای ورزشکاران بهویژه معلولان را داشته باشند، از وزیر سؤال میکرد که از یخچال ورزشکاران آیا خبر دارد، چگونه اجارههای خانه را پرداخت میکنند و...؛ اما درنهایت کسی به دادش نرسید.
شیرمحمدی در زمان فوتش با کسب مدال جهانی مسابقات هلند ۲ سهمیه انفرادی و تیمیبرای حضور در پاراالمپیک ۲۰۲۰ توکیو را به دست آورد و قرار بود دومین مدال المپیکی خود در این دوره کسب کند، اما خیلی زود از قطار کاروان ایران پیاده شد. اما بزرگترین رویدادی که او در مدت اخیر پشتسر گذاشته بود بازیهای
پاراآسیایی ۲۰۱۸ بود که توانست نقره و نایب قهرمانی پاراآسیایی جاکارتا را به دست آورد، ولی تا زمان فوتش نتوانست پاداش این مدال خود را دریافت کند و فقط به وعدههای مسئولان امیدوار بود.
بدقولی مدیران یک سال میشود؟
عجیب است، اما با فوت شیرمحمدی هنوز هم وعدههای ازیادرفته مسئولان ادامه دارد و گویی او باید از دنیای دیگر چشمانتظار وفای به عهد مدیران شود، اما اینبار نه برای خودش، بلکه برای دختر بزرگش، سارا.
۱۵ مردادماه، نشست کمیسیون بانوان کمیته ملی پاراالمپیک برگزار شد که دو دختر شیرمحمدی به همراه خواهر او نیز در این مراسم حضور داشتند و با گرامیداشت یاد این قهرمان مشهدی و تقدیر از خانواده او، سیما لیموچی بهعنوان مسئول کمیسیون مسابقات و توسعه پاراالمپیک آسیا از استخدام سارا غفاری، دختر بزرگ شیرمحمدی، در اداره کل ورزش و جوانان خراسان رضوی خبر داد. خبری خوش برای روح راضیه و دخترش که میتوانست غم این ازدستدادن را کمی آرام کند. سارا دختر بیستساله راضیه، دانشجوی رشته طراحی فرش در دانشگاه آزاد است و پس از فوت مادر باید بهتنهایی زندگی را ادامه میداد؛ زیرا خواهر کوچکش سلماز ششساله قرار بود ازاینپس بههمراه پدر خود زندگی کند.
هنوز خبری از استخدامی نیست
سارا از این یک سالی که دیگر مادرش را در کنار خود ندارد، میگوید: درحالحاضر بهصورت مستقل زندگی میکنم. پس از فوت مامان، مراسمی برگزار شد که ۱۲۰ میلیون تومان پاداش معوقه او از بازیهای آسیایی پرداخت شد. این مبلغ نیز در روند انحصار وراثت قرار گرفت و بین من و خواهرم تقسیم شد. مامان در مسابقات دیگری هم مقام آورده بود، اما دیگر خبری از پاداش و هدایا نشد و من در جریان آنها نیستم.
او درباره قول که کمیته ملی پاراالمپیک برای استخدامش در اداره کل ورزش و جوانان داده بود، تصریح کرد: چند روز بعد از مراسم چهلم، به تهران دعوت شدیم و این موضوع در جلسه مطرح شد و به من عنوان کردند که نگران هیچچیز نباشم. پس از مدتی برای تکمیل پرونده و بارگذاری مدارک بههمراه داییام چندین بار راهی تهران شدم و مراحل را پشت سر گذاشتم، اما پس از گذشت مدتی خبری نشد. با پیگیری اداره کل ورزش و جوانان استان و سروری در یکی از هیئتهای استان مشغولبهکار شدم. مدتی در هیئت حضور داشتم، اما شرایط در آنجا برای من مساعد و مناسب نبود و با مشکلاتی روبهرو بودم و ترجیح دادم دیگر در آنجا به کارم ادامه ندهم و البته هیچ پولی نیز برای این مدت نگرفتم.
میگویند باید لیسانس داشته باشمغفاری ادامه میدهد: پس از آن نیز به دوران شیوع ویروس برخورد کردیم و به همین خاطر تا به امروز دیگر هیچ کسی خبری از من نگرفته است. سال پیش بارها با تهران ارتباط گرفتم و پیگیر کار استخدام شدم، اما به جایی نرسید و فقط میگفتند که همه چیز درست میشود. حتی معاونت بانوان وزیر به مشهد آمد و نامهای دراینزمینه به او دادم تا مشکلم حل شود. آخرین موضوعی که عنوان کردند این بود که باید مدرک لیسانس داشته باشم، اما میدانستند که من در حال تحصیلم و هنوز یک سال دیگر باقی مانده تا مدرکم را بگیرم. فعلا که مدام از کرونا میگویند و نمیدانم بهانه است یا واقعا نمیتوانند کاری انجام دهند.
او میگوید: با توجه به اینکه مستقل زندگی میکنم و در دانشگاه آزاد درس میخوانم مجبور هستم درآمد داشته باشم. در یک مجموعه تجهیزات پزشکی کاری پیدا کردهام که بسیار سنگین است و ۱۲ ساعت در روز باید برای یکمیلیون تومان مشغول به کار باشم. احساس میکنم در این یک سال تمام تلاشمان به بن بسترسیده است. خیلی امیدوار بودم کارم درست شود تا بخشی از مشکلات حل شود؛ اما به جایی نرسید. خیلی از مسئولان را از روز مراسم چهلم مادرم دیگر ندیدم و خبری نگرفتند.
سارا، اما درباره خاطراتش از راضیه شیرمحمدی میگوید: از هفتسالگی، مامان تیراندازی را به من آموزش داد و در تمرینات با من کار میکرد حتی در مسابقات استانی نیز شرکت میکردم و تا سوم راهنمایی و حدود چهاردهسالگی تیروکمان را ادامه دادم، اما بعد از آن درگیر تحصیل و دانشگاه شدم و متأسفانه در سالهای اخیر آنقدر سرم شلوغ بود که زمان زیادی را با مادرم نمیگذراندم و به خاطر حضور او فرصت میکردم به درس و دانشگاه برسم.