آیت الله حسینی بوشهری: متناسب با فضای مذهبی شهر قم، تورهای گردشگری ـ زیارتیِ بین‌المللی ایجاد شود آغاز کلاس‌های آموزشی حج تمتع دانشگاهیان حوزه‌های علمیه در حل مشکلات و پاسخگویی به شبهات نقش تاثیرگذار دارند سه انتصاب جدید در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برنامه‌ریزی گسترده مساجد مشهد برای میزبانی از ۱۵۰۰ زائراولی در دهه کرامت ۱۴۰۴ تجمل با ما چه می‌کند؟ کتابی که نور است | قرآن به روایت صحیفه سجادیه دومین جشنواره ملی «فیلم و فیلمنامه ایثار» فراخوان خود را منتشر کرد ششمین اجلاسیه بین‌المللی حضرت رضا(ع) اردیبهشت ۱۴۰۴ برگزار می‌شود پرونده عمره تا کمتر از ۱۰ روز دیگر بسته می‌شود | آغاز حج تمتع از نیمه اردیبهشت ۱۴۰۴ بازدید سفیر عربستان از کلاس‌های آموزشی حجاج ایرانی برنامه‌های هفته هنر انقلاب اسلامی در خراسان رضوی اعلام شد + فیلم یادی از امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی به مناسبت سالروز شهادتش | او پاسدار وطن بود خوبی ماندگار ضرورت شناخت امام زمان (عج) در عصر غیبت | برکت حیات ما از اوست تشیع پیکر شهید جانباز «حبیب ضیایی‌پور» در مشهد برگزار شد شناخت امام رضا (ع) تنها به زیارت محدود نمی‌شود آیین شکرانه هجدهمین سال حرکت نورانی «زیر سایه خورشید» در حرم امام رضا (ع) برگزار شد سردار یوسفعلی زاده: اجازه ندهیم حماسه بزرگ دفاع مقدس دچار انحراف و تحریف شود برگزاری راهپیمایی جمعه ۲۲ فروردین ماه در مشهد| اعتراض به سکوت جهانیان در برابر قتل عام مردم غزه
سرخط خبرها

ماجرای ۲۵ روز زندگی برزخی یک جانباز هفتاددرصد + فیلم

  • کد خبر: ۳۲۰۸۸۴
  • ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۳
ماجرای ۲۵ روز زندگی برزخی یک جانباز هفتاددرصد + فیلم
محمد صادقی سرایانی، جانبازی هفتاددرصد است که می‌گوید ۲۵ روز از زندگی خود را در برزخ گذرانده است.

به گزارش شهرآرانیوز، محمد صادقی سرایانی، جانبازی هفتاددرصد است که ۲۵ روز از زندگی خود را در برزخ گذرانده است.

این جانباز از لحظه مرگ خود چنین گفت:

توی سردخانه بعد از شش‌هفت ساعت، با لرزش برانکارد از این حالت خارج شدم؛ مثل کسی که از خواب بیدار می‌شود، چشم‌هایم باز شد و دیدم با یک چیزی شبیه کفن پیچیده شده‌ام. یادم آمد دکتر‌ها تلاش می‌کردند تا مرا نجات بدهند. گفتم حتماً اینجا امکانات نبوده و مرا به بیمارستان امام رضا (ع) می‌برند، تا آنجا جراحی کنند. اما هوا سرد بود و لرزم گرفته بود. با خودم گفتم اگر مرا به بیمارستان امام رضا (ع) می‌برند، چرا پتویی رویم نکشیده‌اند تا سرما نخورم. توی همین فکر‌ها بودم، یک‌دفعه از حرف‌هایی که زده می‌شد فهمیدم توی سردخانه‌ام. گفتم خدایا به من قدرتی بده که فقط بتوانم یک کلمه صحبت کنم. با تمام وجود گفتم «یاحسین». تا گفتم، مرا انداختند و فرار کردند.

منبع: فارس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->