یکم) تلخ بود و بسیار گزنده؛ پاکبان مشهدی، بامداد ۱۴خردادماه در حین انجاموظیفه در بولوار شهید فکوری، درحالیکه در پیادهرو مشغول پاکیزهسازی شهر بود، توسط یک خودرو زیر گرفته شد و در دقایق اولیه در بیمارستان، جان باخت.
دقت کنید! تصادف برای محمد اقبالی نه در حاشیه بزرگراه، نه در حین عبور از آیلند میانی بولوار و نه بدون تجهیزات ایمنی اتفاق افتاد. او در پیادهرو اسیر رانندگی یک راننده بیاحتیاط شد و سه فرزندش یتیم شدند؛ درحالیکه تمام نکات ایمنی را رعایت کرده بود. اینجاست که منطق درمیماند که برای حفاظت از پاکبانهای شهر در حین انجام وظیفه، دیگر چه باید کرد؟ محمد اقبالی اولین قربانی بیاحتیاطی رانندگان نبوده است و احتمالا آخرین قربانی نیز نخواهد بود. مشهدالرضا (ع) پاکبانان جانبرکف زیادی را در حین انجام وظیفه از دست داده است؛ موسی شیرویه، محسن عبداللهی، بهروز بینیاز و خیلیهای دیگر که باید چارهای اساسی برای حمایت از آنها شود. بنا به اعلام مهمانان داخلی و خارجی، مشهد پاکیزهترین شهر در کشور است و این یعنی تلاش و همت خادمان، از مشهد، شهری تمیزتر از همه شهرهای کشور ساخته است. با این حساب، نشود روزی برسد که پاکبانان شهر از حمایت دلسرد شوند و مدیریت شهری برای تأمین نیروهای پاکبانی با مشکل روبهرو شود.
دوم) حادثه تلخ سرقت گوشی و سپس مرگ الهه حسیننژاد، بیکموکاست، هر وجدان آگاهی را به درد آورد و سوزاند. اینکه مسئولان و پلیس در کمترین زمان ممکن، قاتل وی را دستگیر کردند، زبان را جز به تحسین و تکریم باز نمیکند. هیچ کس هم منکر سرعتعمل پلیس برای احقاقحق نمیشود.
بیشک تأثیر طرفداری مقتول از یک تیم پرطرفدار فوتبال، تبلیغات مسموم شبکههای ماهوارهای خارج از کشور برای سیاسینشاندادن قتل الهه حسیننژاد و فراگیرشدن خبر مفقودشدن او، یافتن خبر و رد و اثری از الهه را به یک مطالبه عمومی تبدیل کرد و پلیس نیز بهخوبی به وظیفه خود عمل کرد.
این وسط شاید لازم باشد ما زبان درددل خانواده امثال محمد اقبالی باشیم؛ او و سایر پاکبانها نه سلبریتی هستند که صفحهای پر از دنبالکننده داشته باشند، نه طعمهای چرب برای اخبار کثیف سیاسی رسانههای بیگانه و نه خیلی فاکتورهای دیگر را دارند که بتوان برای آنها موجسازی کرد. غم ما این است که امثال این پاکبان خدوم شهر در گمنامی بمانند، هم خدمتشان و هم مرگشان زود فراموش شود و خدای ناکرده، در حق آنها اجحاف شود.
فارغ از وظیفهشناسی و پیگیری پلیس و دستگاه قضایی، نشود روزی برسد که پرونده امثال این پاکبان عزیز برای نداشتن خیلی از فاکتورها، زود بسته شود. درخواست ما و افکار عمومی مشهد این است که هرچهزودتر خبر دستگیری قاتل فراری را بشنویم و اندکی از شدت این رنج التیام یابیم.
سوم) هزینه برخی رانندگیهای دیوانهوار، آنقدر سنگین است که فقط سایه شوم مرگ میماند و حسرت از دست دادن عزیز یا عزیزانی. دیه هم آخرین چاره نیست و بسیاری از متخلفان با داشتن بیمه شخص ثالث، پس از پرداخت دیه، از چنگ قانون رها میشوند.
ای کاش همانند برخی کشورها، زنجیرهای از مقررات و جرائم سنگین برای تخلفات رانندگی در نظر گرفته شود تا آمار تصادفات در کشور کاهش یابد؛ اینکه با هر جریمه و تخلف رانندگی و ثبت سیستمی این جرائم، هزینه بیمه شخص ثالت و... در سال آینده بهشدت افزایش یابد و اگر تعداد جرائم از سقف مشخصی عبور کند، در سال آینده اجازه رانندگی به راننده خاطی داده نشود.
در برخی کشورها رانندگان بسته به میزان و شدت تخلفات باید در کلاسها و دورههایی خاص بهصورت اجباری شرکت کنند و تا گواهی سلامت روان از کلاسهای یادشده را دریافت نکنند، اجازه رانندگی مجدد نخواهند یافت؛ اما در کشور ما متأسفانه متخلفان رانندگی ابایی از تکرار تخلفات خود ندارند و قانون هم یا سکوت کرده یا قانونگذاران برای اصلاحش، حواله به امروز و فردا میکنند.
این روزها و پرچم سیاه مقابل منزل پاکبان شریف مشهدی را به خاطر داشته و پیگیر باشیم که نمایندگان مجلس چه زمانی قوانین بسیار سختی برای تخلفات رانندگی وضع خواهند کرد؛ قوانینی که انشاءا... برای حمایت از پاکبانها، عابران پیاده و خیلی افراد دیگر کارآمد باشد.