براساس آخرین سرشماری رسمی مرکز آمار ایران، ۴۰ درصد از خانوارهای کل مناطق شهری ایران، مستاجر هستند. این آمار درباره مشهد نیز طبق پژوهشی که ما در دانشگاه فردوسی برای جمعیتشناسی شهر انجام دادیم، صدق میکند، لذا وقتی از مستاجران حرف میزنیم، یعنی با بخش بزرگی از جمعیت شهر مواجه هستیم که هر ماه با مسئلهای به نام اجاره مسکن دستوپنجه نرم میکنند.
ازطرفی در سبد خانوار ایرانی تقریبا بیشترین میزان هزینه، صرف مسکن میشود. بهعبارتی کار و تلاشی که هر خانواده در طول عمرشان میکنند، بیشترین میزان آن برای تامین مسکن صرف میشود. این وضعیت درحالی است که مدت زمان قراردادهای تامین مسکن اجارهای در کشور ما یکساله است. این مسئله به خودیخود سبب جابهجاییهای زیاد و پدید آمدن مهاجرتهای درونشهری میشود، درحالیکه در خیلی از کشورها نظیر انگلیس، قانون قراردادهای تامین مسکن اجارهای یکساله نیست و جابهجا شدن مستاجران بستگی به شرایط خاصی دارد و این شرایط بیشتر به نفع مستاجر است تا مالک. درواقع دست مالک خیلی باز نیست که بتواند در هر شرایطی مستاجر را جواب کند یا هزینههای نجومی اجاره بگیرد. در چنین شرایطی افراد در یک نقطه ساکن میمانند، به همان منطقه احساس تعلق پیدا میکنند و حتی مشارکتهای اجتماعی آنها شکل میگیرد، تقویت میشود و افزایش مییابد.
حال ما بیاییم جمعیت مستاجر مشهد را با جابهجاییهای گسترده درنظر بگیریم که هر سال بیشتر آنها بهناچار از منطقهای به منطقه ارزانتر میروند. طبیعی است در چنین شرایطی نه احساس هویت محلهای شکل میگیرد و نه افراد میتوانند در محله زندگیشان مشارکت اجتماعی داشته باشند. از طرفی، چون مکرر جابهجا میشوند، باید دائم خودشان را با شرایط جدید هر محله و منطقه وفق بدهند و این مسئله فشار روانی و مضاعفی به آنها وارد میکند و حتی سبک زندگیشان را تغییر میدهد. این شرایط از ترافیک، شلوغی، منظره و فرهنگ محله گرفته تا موارد ریز و درشتی را که شکل و ماهیت محلات را متفاوت از یکدیگر میکند، شامل میشود.
در این پروسه، برخی مستاجران ابتدا «سقوط منطقهای» و پس از آن، «حاشیهنشینی» را تجربه میکنند. در طرف مقابل مسئولان و متولیان جامعه مدام شعار میدهند که ما میخواهیم وضع زندگی شما را خوب کنیم و انتظاراتی ایجاد میشود، ولی بعد نمیتوانند به این انتظارات جواب دهند. مردم این وضعیت را میبینند و ناامید میشوند. درکنار این پدیده که روزبهروز مستاجران طبقه متوسط و متوسط به پایین از دولتمردان ناامید میشوند، فاصله طبقاتی و احساس نابرابریهای اجتماعی هم افزایش مییابد، لذا اگر قرار است برای این جمعیت کاری شود، با شعار و حرف نمیشود. کارهای قوی در حوزه اجتماعی و هم اقتصادی و سیاستگذاریها را میطلبد.