«شهر نخست» معمولا دو برابر جمعیت شهر دوم کشور را در خود جای داده و به دلیل وجود بیشترین نهادهای دولتی، اقتصادی، رسانهای و .. رشد بیشتری از سایر شهرها دارد.
از دلایل شکلگیری «شهر نخست» میتوان به عواملی، چون تمرکز سرمایهگذاری و نهادهای دولتی در یک شهر (معولا پایتخت)، مهاجرتهای وسیع روستا به شهر، عدم برنامهریزی مناسب منطقهای و تجمع زیر ساختهای آموزشی، بهداشتی و حمل و نقل اشاره کرد.
شهرهایی، چون پاریس در کشور فرانسه و بانکوک در کشور تایلند و بوئنوس آیرس در آرژانتین، مثالهایی از این دست هستند. در مقابل کشور آلمان با شکل دادن ساختار چند قطبی توانسته یکی از متوازنترین ساختارهای شهری را در جهان ایجاد نماید. به گونهای که هرکدام از شهرهای بزرگ آن در یک موضوع متمرکز هستند؛ برای مثال هرچند برلین پایتخت سیاسی است؛ اما مراکز مالی در شهر فرانکفورت، رسانه و فرهنگ در شهر کلن، صنایع پیشرفته در مونیخ و... تمرکز یافتهاند.
در کشور ما، تهران به عنوان یک پایتخت بزرگ و پرجمعیت بارزترین مصداق این پدیده است؛ شهری با جمعیتی بیش از ۹ میلیون نفر که محل استقرار اغلب وزارتخانهها، سازمانهای حیاتی، مراکز نظامی، رسانههای ملی و زیرساختهای کلان است.
این پدیده پیامدهای مثبت و منفی بسیاری همراه خود دارد، و با اینکه تمرکز منابع و خدمات تخصصی در یک محل، تقویت هویت ملی از طریق نمادسازی شهری و تسهیل ارتباطات بین المللی را میتوان از پیامدهای مثبت آن تلقی کرد، اما این پدیده در بلند مدت منجر به نابرابریهای فضایی و بحرانهای شهری میشود.
چنانچه ذکر شد در این شهرها تراکم جمعیت بیش از حد است و شبیه یک سر بزرگ بر یک بدن نحیف سنگینی میکند. در واقع از نظر جمعیتی مهاجرتهای بسیاری در درون کشور به سمت شهر نخست روی میدهد که منجر به شکل گیری پدیده هایی، چون حاشیهنشینی، شکلگیری سکونتگاههای غیر رسمی و در نهایت پیشیگرفتن سرعت رشد از برنامهریزی میشود.
در چنین شرایطی شهرهای دیگری که «شهر نخست» محسوب نمیشوند، از رشد اقتصادی و خدمات دولتی مناسب بازمانده و از جمعیت نخبه تهی میگردند؛ این مسئله فاصله درآمدی و سطح خدمات را دچار تغییر کرده و احساس بی عدالتی فضایی را برای شهروندان ایجاد مینماید.
بحرانهای زیست محیطی و افزایش آلودگیها نیز از دیگر مواردییست که اجتناب ناپذیر خواهد بود، از سوی دیگر افزایش فشار بر زیرساختهایی، چون حمل و نقل و البته رشد سفرهای روزانه به چالش هایی، چون افزایش حجم ترافیک و افت کیفیت زندگی شهری خواهد انجامید.
تمرکز شدید در شرایط جنگی نیز میتواند به تهدیدی جدی برای امنیت ملی تبدیل شود؛ یکی از مهمترین پیامدهای منفی شهر نخست در دوران جنگ، آسیبپذیری در برابر حملات است. هنگامی که تمام یا بیشتر نهادهای حیاتی در یک نقطه متمرکز شدهاند، دشمن میتواند با هدف قرار دادن یک شهر ساختار اداره، فرماندهی و مدیریت ملی را دچار مشکل کند.
از سوی دیگر، تراکم جمعیت بالا در شهر نخست، احتمال بروز فاجعه انسانی را افزایش میدهد و همچنین زیرساختهای درمانی، ارتباطی و حملونقل نیز بهشدت تحت فشار قرار میگیرند.
برای کاهش این مشکلات باید درباره موضوع تمرکززدایی به صورت جدی اندیشید. توزیع نهادهای حکومتی و اقتصادی در چند شهر، تقویت شهرهای میانی، ایجاد زیرساختهای پشتیبان در مناطق دیگر، و توسعه آمادگیهای دفاع غیرنظامی، از جمله راهبردهای کلیدیاند.
«شهر نخست» اگرچه موتور توسعه محسوب میگردد، اما در نبود سیاستگذاری متوازن، میتواند به پاشنه آشیل امنیت ملی تبدیل شود. مدیریت هوشمندانه تمرکز شهری، امروز یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت است.