پاریسنژرمن، اینبار فقط تیمی پرستاره نیست؛ تیمی متعادل، منسجم، جنگنده و درعینحال شاعرانه است. تیمی که از دل یک پروژه ورزشی دقیق و صبورانه بیرون آمده، با مهرههایی که حالا بدون سایه سنگین امباپه، میدرخشند و میسازند.
حالا پاریسیها، این شهرزادهای همیشه عاشق، دلیلی دیگر برای سرودن دارند. اگر روزی عاشقانهها فقط زیر برج ایفل یا در شبهای مهآلود شانزهلیزه اتفاق میافتاد، حالا آنها میتوانند کنار دمبله، فابیان رویس، و اشرف حکیمی شعر بگویند و درباره فوتبالشان حرفهای فلسفی بزنند. تیم شهرشان فقط برنده نمیشود، دل میبرد؛ دلبرانه قهرمان میشود.
انریکه از این تیم، یک کلاس درس ساخته؛ برای تعادل، برای ساختار، برای کار گروهی. دیگر هیچکس به ستاره خاصی وابسته نیست. توپ در این تیم میچرخد، فرصت ساخته میشود، و فوتبال، بیوقفه، جاریست.
فینال روز یکشنبه مقابل چلسی است؛ تیمی که هنوز در جستوجوی خودش است. اما اگر اتفاق غیرمنتظرهای رخ ندهد، قهرمان اولین دوره از جام جهانی باشگاهها، همین تیمیست که زیر نظر یک معمار اسپانیایی، پاریس را دوباره شاعرانه کرده است.