به گزارش شهرآرانیوز، «موقعیت مهدی» فیلمیست تأثیرگذار با خلق صحنههایی از اوضاع و احوال روزهای هشت سال دفاع مقدس در چند برهه از زندگی شهید مهدی باکری که سعی شده تا بهترین فضاسازی را در عین بازیهای خوب بازیگرانش در ذهن بیننده ثبت کند.
«موقعیت مهدی» اولین فیلم سینمایی است که «هادی حجازیفر» توانست در قامت کارگردان بهخوبی از پس آن بربیاید. هرچند حجازیفر فیلمنامهاش را به همراه ابراهیم امینی نوشت؛ فیلمنامهنویسی که در کارنامه خود سابقه همکاری در چند فیلم از محمدحسین مهدویان را دارد.
در ادامه، به بررسی چند مؤلفه اساسی که سبب موفقیت این فیلم شده است، میپردازیم:
• مهمترین مؤلفه خلق شخصیتی صمیمی و باورپذیر از زندگی و خود مهدی باکری است؛ شخصیتی کاریزماتیک که با زیستی ساده، فداکارانه برای خانواده و مردم میجنگد. باکری که بهدور از شعارزدگی سرسختانه پای عقاید و باورهای خود میایستد، نهتنها تمایزی میان برادر خود و سایر رزمندهها نمیگذارد، بلکه برعکس با نگاهی سختگیرتر به حضور برادرش در جبهه اصرار میورزد و حتی باوجود داشتن زن و بچه، او را در خط مقدم میگذارد.
• مؤلفه بعدی احتمالاً پرداخت زندگی ساده و بیآلایش باکری است و نشاندادن وجهی متفاوت از مهدی باکری است؛ به عبارتی، تأکید او بر باورهای خالصانهاش در فیلم با خلق سکانسی دردناک، در لحظه شهادت برادرش حمید. به طوری که در نهایت مهدی در پاسخ به خواهرش زهرا درمیماند. در اینکه «آیا او در هنگام تفاوت قائلنشدن و عدالت برقرارکردن میان حمل جنازه برادرش و سایر رزمندگان سبب شده در حق برادرش یا خواهرش و حتی برادرزاده و همسر برادرش اجحاف کند؟» سؤالی که تا پایان عمر گریبانگیر اوست.
• سومین مؤلفه بازی «ژیلا شاهی» است؛ او که در نقش همسر شهید مهدی باکری، عاشقانه و فداکارانه با شرایط زندگی سخت با مهدی باکری کنار میآید و تا آخرین لحظه باوجود سختیهای بسیار دست از این عشق خالصانه برنمیدارد. عشقی ساده، اما عمیق با شناخت دنیای زنانه صفیه، از میان بیتابیها و دلواپسیهای یک زن در زمان غیبت در دوران جنگ همسرش تا لحظات دیداری که ناگهانی میسر میشود.
• چهارمین مؤلفه شاید بهکاربردن زبان شیرین ترکی در فیلم است که با تسلط نسبتاً خوبی به همراه روایتهای بصری جلوه میکند.
«زبان» که باعث صمیمیت و باورپذیری فضای داستانی فیلم میشود و از طرفی ساخت سکانسهایی زیبا از لحظات حمله و درگیری درست از لحظه عبور از رودخانه و نشستن در قایق و درنهایت جنگیدن پشت سنگرها و ایجاد تعلق خاطر مهدی نسبتبه خاک و میهنش همگی سکانسهایی گیرا و حسابشده در فیلماند. مهدی که شخصیتش را در همان جمله ابتداییاش در معرفی از خود در روز خواستگاری از صفیه خلاصه کرد؛ در جایی که هادی حجازیفر در نقش مهدی باکری در اتاقی محقر کنار صفیه نشسته و دارد از او خواستگاری میکند و در آخر به او میگوید: «من با خدا عهدی بستم... که تا وقتی زندهام خدمت کنم...» و در همین لحظه لیوانی شکسته میشود. زنگ خطریست برای دل بیخبر صفیه. در این که او تا چه اندازه برای بهتحققرساندن این عهد حاضر است جان خود را فدا کند.
• پنجمین مؤلفه خلق لحظاتی عاشقانه است؛ لحظاتی که نهتنها میان صفیه و مهدی، بلکه میان حمید و همسرش نیز هست، در صحنهای که پلیور آبی را برای همسرش میدوزد. یا حتی عشق و مراقبت هر دو برادر از همدیگر، یا عمو از برادرزادهاش و حتی جستوجو و بیقراری خواهری در غیاب برادر و همگی سکانسهایی دقیق و کوتاهی هستند که با توجه به جزئیات ریز و رعایت آدابورسوم مردم ترکزبان ارومیه و همچنین توجه به میزان خانوادهدوستی و حمایت آنها، نشان از ماندگاری فیلمی در خاطر است.
• آخرین مؤلفه و شاید پایانبندی فیلم که تنهایی و احساس تعلقخاطر مهدی به میهن و مردمش را نشان میدهد، شاید بیشتر از همه، این سکانس است که عهد او را با خدا بر ما آشکار میکند؛ مهدی باکری احتمالاً تنها فرماندهای است که دیگران را بر خود اولویت میداند و در لحظهای که همه برای نجات جان او، از او میخواهند تا به عقب برگردد، از این کار امتناع میکند و جان خود را همتراز با سایر رزمندگان میداند. لحظهای که با گفتوگوهای صفیه درهم میشود و بیننده متوجه بیقراری و جنگ درونی مهدی با خودش میشود. در اینکه او هر بار که به خانه برمیگردد، دلش پیش نیروها و رزمندگان است و گویی او دیگر زندگی را صحنهای گذرا میداند؛ چراکه از خود شرمسار است و حالا میخواهد باز به جبهه برگردد تا شرمنده سایر رزمندگان و شهدا نباشد و آنها را رها نکند.
بسیاری به جهت بازسازی تصاویر آرشیوی جبهه، فیلم موقعیت مهدی را شبیه به فیلم «ایستاده در غبار» از مهدویان میدانند. هرچند «موقعیت مهدی» به فضای فیلم شباهت بیشتری دارد و «ایستاده در غبار» روایتی مستندگونه دارد. اما از جهت تنهایی فرمانده و همترازی خود با سایر رزمندگان، میتوان این دو را شبیه به هم دانست.