درباره تصادفات جادهای، اغلب به آمار بسنده میکنیم؛ اعداد و ارقام تکاندهندهای که هر سال تکرار میشوند و قربانی میگیرند. اما کمتر پیش میآید با شهامت به اعماق این بحران سرک بکشیم و مسئولیت حقیقی خود را بازشناسیم. حقیقت این است که سهمی برای نقص جاده، خودرو و نواقص مدیریتی متصوریم، اما همچنان بخش اعظم فاجعه، حدود ۷۰درصد، به کنش و منش ما رانندگان بازمیگردد؛ به عامل انسانی.
این عامل انسانی، بستهای است از عادتهای غلط، سواد ناکافی رانندگی، بیتوجهی به هشدارها، و سادهانگاری قواعد. هرجا سهلانگاری و بیمبالاتی راه خود را باز میکند، تصادف فقط یک «اتفاق» نیست؛ برآمده از سالها اهمال فردی و جمعی است. رانندهای که هوشیاریاش را جدی نمیگیرد، وظیفه استراحت را نادیده میگیرد، حواس ششگانهاش را به دست جاده نمیسپارد، خودآزار و دیگرآزار میشود و هزینهاش را همه جامعه میپردازد. این بحران، ریشه در نگاه تقلیلگرایانه ما به مفهوم گواهینامه دارد.
بسیاری از ما آموزش را فقط ابزاری برای عبور از سد امتحان رانندگی میدانیم، نه مسیری برای ارتقای شعور اجتماعی و مسئولیتپذیری شهروندی و انسانی. بیدلیل نیست که بهمحض گرفتن گواهینامه، بسیاری از مهارتها و دانستهها را کنار میگذاریم و یادمان میرود که جاده عرصه آزمون دائمی اخلاق و قانونمداری است، نه فقط تکنیک راندن وسیله نقلیه. در کنار این، خوابآلودگی و خستگی مزمن رانندگان به معضلی تبدیل شده که هشدارها هم نتوانسته است از تکرارش جلوگیری کند. درست در همان چند کیلومتر پایانی، زمانی که به خیال رسیدن به مقصد، قانون و ایمنی را فراموش میکنیم، حوادث مرگبار شکل میگیرد.
ورود به شهر با سبک رانندگی جادهای، سرعت و غفلت از پیادهها و حیوانات و تهدید جان دیگران، نشان از ضعف جدی ما در احترام به حق زیستن همنوع دارد. اما اگر عمیقتر نگاه کنیم، خواهیم دید ریشه بحران فقط به عادتها و فرهنگ رانندگی محدود نمیشود. قوانین راهنماییورانندگی ما، اغلب آنگونه که باید بازدارنده و جدی نیستند. تخلفهای پیدرپی، نبود برخورد قاطع و سریع و نبود مجازاتهای سختگیرانه، درعمل امنیت جادهها را به حال خود رها کرده است.
در بسیاری کشورها، جریمهها و قوانین سختگیرانه بهعنوان عاملی مؤثر در کاهش تصادفات به رسمیت شناخته شده است، اما در کشور ما، سهلانگاری قانونی فرصت تکرار برای خاطیان مهیا ساخته است. حتی نقص فنی خودرو نیز در بسیاری موارد با خطای انسانی ترکیب میشود؛ چه آنجا که راننده با علم به نقص فنی بر جاده قدم میگذارد و جان خود و دیگران را به خطر میاندازد.
هدف از این یادداشت نه متهمکردن فرد خاص یا تبرئه نهاد خاص، بلکه تبیین یک واقعیت است: تصادفات جادهای یک بحران ساختاری است که فقط زمانی مهار میشود که مجموعهای از اقدامات -از اصلاح قانون، گسترش آموزش کیفی و دائمی، تا تحول در فرهنگ اجتماعی و ارتقای مسئولیتپذیری فردی- همزمان و هماهنگ پیش رود.
باور کنیم که جاده معبری فیزیکی میان دو نقطه نیست؛ میدانی است که اخلاق، خرد و قانونمداری ما در آن به قضاوت مینشیند. به همان میزان که برای رسیدن به مقصد عجله داریم، باید برای رسیدن به مفهوم واقعی «راننده خوب» هم تلاش کنیم؛ تعبیری که در آن جان و امنیت انسانها بالاترین اولویت است.