دو باشگاه پرطرفدار استقلال و پرسپولیس مثل همیشه در کانون توجه نقل و انتقالات هستند؛ نه فقط بهخاطر حجم خریدها، بلکه بهدلیل جنس حرفهایی که بازیکنان جدید در بدو ورودشان میزنند. «از بچگی عاشق این تیم بودم»، «همیشه آرزو داشتم لباس این تیم را بپوشم»، «برای هواداران جان میدهم»، «با افتخار لوگو را میبوسم» … این جملات آشنا هر فصل در مصاحبههای ابتدایی بازیکنان شنیده میشود، چه داخلی و چه خارجی؛ اما واقعیت این است که بسیاری از این «جملات داغ هوادارپسند»، عمرشان به کوتاهی یک نیمفصل است. در فصل جاری هم، داستان با چهرههایی، چون عیسی آلکثیر در استقلال، و بازیکنانی، چون رضاوند، شجاع خلیلزاده و حتی علیرضا بیرانوند ادامه پیدا کرده است؛ کسانی که زمانی پرچم عشق و تعصب را در دست داشتند، اما بعدها در مقام شاکی از باشگاه یا حتی تیم سابقشان، بیرحمانهترین اظهارنظرها را مطرح کردند.
نکته قابلتوجه، اما ورود خارجیها به این بازی کلامی و نمایشی است. اگر تا پیش از این، مصاحبههای آغازی فصل صرفاً در میان بازیکنان داخلی مرسوم بود، این فصل برخی از خارجیها هم خیلی زود زبان هوادار را یاد گرفتند. بازیکنانی از ساحل عاج، کرواسی و برزیل که حتی پیش از اولین بازی رسمیشان، در مصاحبههایی پرشور از هواداران، تاریخ باشگاه و افتخارآفرینی گفتند؛ گویی که از دههها پیش طرفدار تیم بودهاند!
برای مثال، باکیچ که اخیراً به پرسپولیس پیوسته، در نخستین گفتوگوی رسمیاش از «افتخار بازی در بزرگترین تیم آسیا» گفت و وعده داد که برای این پیراهن بجنگد. یا بازیکن ساحلعاجی، در ویدیویی تبلیغاتی از «هواداران پرشور» سخن گفت و عکس پروفایلش را به لوگوی باشگاه تغییر داد.
اما آیا این گفتهها، واقعاً از دل برمیآیند یا بخشی از یک سناریوی از پیشنوشتهشده روابط عمومی هستند؟ پاسخ را، معمولاً باید چند ماه بعد، در جلسه فسخ قرارداد یا شکایت رسمی دنبال کرد. جایی که همان بازیکن با ادعای «عاشق تیم بودن»، پرونده شکایت چند ده هزار دلاری از همان باشگاه تشکیل داده و تیم را ترک میکند؛ گاه با اظهارات تند، گاه با پنهان شدن پشت بندهای فسخ عجیب.
این دوگانگی میان «گفتار اول فصل» و «رفتار آخر فصل»، حالا برای هواداران هم تکراری شده. اما همچنان بخش زیادی از فضای مجازی را تحت تأثیر قرار میدهد. بوسههای تبلیغاتی بر پیراهن تیم، دلنوشتههای ساختگی و وعدههای بیپشتوانه، گاهی آنقدر احساساتبرانگیز میشوند که هوادار را برای چند ماه به وجد میآورند؛ اما بعد، همین شورِ کاذب تبدیل به خشم و سرخوردگی میشود.
پیام روشن است: نه آن "بوسه" آغاز فصل را باید جدی گرفت، نه آن "بیانیه" پایان فصل را زیادی جدی. بازیکنان، بهویژه خارجیها، در چارچوب قرارداد میآیند و میروند. آنچه باید بماند، عشق هوادار به تیم است، نه دلبستگی احساسی به بازیکنی که شاید چند ماه دیگر، خودش را از تیم کنار بکشد یا حتی رودرروی باشگاه بایستد.
پس شاید بهتر باشد از این پس، مصاحبههای اول فصل را جایی ذخیره کنیم؛ نه برای احساساتی شدن، که برای مقایسه. آنوقت خواهیم دید چند نفر از این جماعتِ «عاشق» تا پایان فصل، عاشق میمانند...