به گزارش شهرآرانیوز، جنگ، تا وقتی قاب دوربین فاصلهای امن میان ما و ویرانی میگذارد، چیزیست شبیه به یک گزارش تصویری؛ تلخ، اما دور. اما زمانی که مرزها فرو میریزند و صحنههای جنگ از آنسوی صفحهنمایشها به دلِ زیست روزانهات میخزند، تعریفها فرو میریزند. دیگر «خبرنگار بودن» تنها به پوشش یک واقعه ختم نمیشود؛ تبدیل میشود به زیستن در میانهی آشوب، به تحمل بار مضاعف ثبت حقیقت، آن هم در روزهایی که فیلترها، سانسورها و ترس، کار را نه فقط سخت، بلکه گاه ناممکن میکنند.
در چنین وضعیتی، دوربین نه یک ابزار، که یک سنگر است. نه برای مبارزه، که برای روایت. روایتِ آنچه دیده شد، آنچه سانسور شد، و آنچه هیچگاه ثبت نشد، اما در حافظهی حرفهای باقی ماند. اینجاست که خبرنگار، خود بخشی از ماجرا میشود. در تلاقی ترس و مسئولیت، خاموشی و شهامت، سرعت و دقت.
روایتی از سوگل دانایی، خبرنگار رسانه خبرفوری را از جنگ ۱۲ روزه میخوانید.
فکر میکنم هر خبرنگاری که سابقه کار میدانی و تجربه حضور در بزنگاههای مختلف را داشته تمایل داشت در این ایام جنگ ۱۲ روزه نیز فعالیت کند. برخلاف بسیاری از مشاغل که ممکن است تعطیل شوند یا بهصورت دورکاری ادامه یابند، خبرنگاری از این قاعده مستثناست؛ بهویژه در کار میدانی، لازم است خبرنگار در صحنه حضور داشته باشد و اوضاع را از نزدیک مشاهده کند.
باید بگویم که تا پیش از این، تصاویری که از جنگ در غزه میدیدیم، هرچند تلخ و ناراحتکننده بودند، اما برای ما تجربهای دور از واقعیت و خارج از مرزهای زیستیمان محسوب میشدند. جنگ را از خلال تصاویر، ویدیوها و گزارشها میدیدیم. اما وقتی کشور خودمان مورد حمله قرار گرفت، همهچیز بهیکباره تغییر کرد؛ واقعیت جنگ به شکل عریان و بیواسطه مقابل ما قرار گرفت و نشان داد که جنگ، فارغ از جغرافیا، چهرهای خشن، ویرانگر و هولناک دارد.
در آن روزها مسئله فیلترینگ و محدودیتهای اینترنت، کار ما را بهشدت دشوار کرده بود. در برخی روزها، اینترنت بهطور کامل قطع میشد و عملاً از جریان اخبار و تحولات بیاطلاع میماندیم.
از دیگر چالشهای مهم، موضوع آموزش خبرنگاران برای مواجهه با چنین شرایطی بود. در حوادثی مانند زلزله یا سیل، ما به میدان میرفتیم و از تجربه خبرنگاران پیشکسوت استفاده میکردیم؛ اما جنگ تجربهای کاملاً متفاوت و دشوارتر بود. ترس و اضطراب واقعاً زیاد بود. اما وقتی قرار بود پشت دوربین بروی یا شروع به نوشتن کنی، باید تمام آن احساسات را کنار میگذاشتی و صرفاً بهعنوان یک خبرنگار، ماجرا را حرفهای روایت میکردی. تفاوت زیادی است میان کسی که خودش در دل جنگ قرار دارد، با کسی که صرفاً از دور نظارهگر ماجراست. همه آن احساساتی که مردم در چنین شرایطی تجربه میکردند، قطعاً ما هم درگیرشان بودیم.
تمام تصاویری که میخواستیم ثبت کنیم و نتوانستیم، و حتی آن تصاویری که موفق شدیم بگیریم، هیچکدام از ذهن ما پاک نمیشوند. انسانهایی که از آنها روایت کردیم، همچنان در ذهن و دل ما حضور دارند و همواره به آنها فکر میکنیم. این خاطرات، بخشی جداییناپذیر از تجربه ما شدهاند.
بهنظر من، با وجود تمام سختیها و موانع، اگر کسی واقعاً عاشق خبرنگاری باشد، نباید از این مسیر دست بکشد. با وجود همه مشکلات، از جمله سانسورها و دشواریهای موجود، باید تلاش کنیم که ادامه دهیم و از چیزی که به آن علاقهمندیم فاصله نگیریم.
اگر بخواهم نکتهای را به نسل بعدی خبرنگاران بگویم، آن این است که راستیآزمایی را بسیار جدی بگیرند بهویژه در مواقع بحران، که خبرهای درست و نادرست بهسرعت در کنار یکدیگر منتشر میشوند و تشخیص واقعیت، کار دشواری میشود. در چنین شرایطی، عنصر سرعت هم اهمیت زیادی پیدا میکند، اما نباید باعث شود دقت و صحت فدای شتابزدگی شود. فکر میکنم این همان نقطهای است که باید بیش از همیشه به آن توجه کرد.