میخواهم درباره «خبرنگار» بنویسم. بههرحال یک روز هم به خودمان میرسد که قلم زنیم درباره کارمان. اما نه به تعریف و تمجید، که به نقد. ما به نقد خویش محتاجیم. آینهای که قرار است دربرابر جامعه قرار دهیم، نباید در غبار نشسته باشد؛ بلکه باید و هزار باید، به شفافیت قامت رشید کرده باشد. بگذارید ابتدای سخن این باشد که «وی گفت و وی افزود» قبل از آنکه از قلم خبرنگار بر صفحه کاغذ بنشیند، به گوش هوش و چشمِ بینا و پرسشگر مخاطب رسیده است. نوشتن ندارد.
بنویسد هم میشود همان «خبرِ سوخته» که عین بیخبری و فاقد ارزش است. واقعیت دنیای رسانهخوانی امروز این است که مخاطب امروز، فقط دانستن «چه شد؟» را نمیخواهد؛ او حتی فراتر از چرا چنین شد، میپرسد: «چه خواهد شد؟» و از رسانه میطلبد که چشمانداز بدهد، آگاهی راهبردی تولید کند، و نقش فعال در تصمیمسازی عمومی ایفا نماید. اینجاست که روزنامهنگاری باید به خود تکانی بدهد و از روزمرگی خارج و وارد عرصه تحلیل ساختاری و آیندهنگرانه شود.
آیندهپژوهی رسانهای، یکی از اضلاع مهم تعهد حرفهای است. رسانه نباید صرفا بازتاب لحظهها باشد؛ باید راداری باشد که روندها را شناسایی و رویدادها را همراستا با آن تحلیل کند. چشم بینا داشته باشد با نقد مشفقانه و شجاعت اخلاقی، صراحت مؤمنانه، واقعیتهای اجتماعی را درست موشکافی و صادقانه روایت کند. دربرابر فقر در انواع آن و فساد در گونههای هزاررنگ آن و انواع ناکارآمدی، زبانی صریح و منطقی صحیح داشته باشد. بیتعارف نقد کند. با معرفت دست بگیرد و اگر لازم شد، مقتدرانه یقه بگیرد و قلندروار بدراند، اما درعینحال مراقب امید عمومی باشد. چون امید جانمایه حرکت و حرکت از بایستگیهای شکوفایی است.
زدن امید مردم، خطرناکترین گونه تروریسم است که زیان آن، نه به یک فرد و در یک زمان، که به همه جامعه در همیشه زمانها میرسد. منفیبافی و نفرتپراکنی هم شکل بهروزشده ترور است که اگر چاره نشود، میتواند کشوری را بیچاره کند. رسانه و رسانهنگار متعهد، نه به انفعال میرود و دیدن نابایستگیها را نادیده میگیرد و نه در سکوتی محافظهکارانه به معامله باید این و آن مینشیند. به حکم تکلیف حرفهای و رسالت ملی و ایمانی با همه توان و دانش نقد میکند، اما تخریب هرگز در نیت و کلامش جایی ندارد. امید میدهد، اما توهم نمیفروشد. تقویت میکند، اما کلمات را به خوشایند یا بدآیند این و آن بر کاغذ نمینشاند. گاه تلخِ تلخ مینویسد، چون واقعیت تلخ است، چون حرکت خودروهای فرسوده در خیابان تلخ است، چون زبالهگردی تلخ است، چون دیدن بیکارهای کنارخیاباننشسته تلخ است، چون اختلاس تلخ است، چون رانتخواری تلخ است. اما نگاه به آیندهای شیرین دارد، چون نتیجه شربت تلخ هم سلامتآفرینی است.
باید دانست که تعیین مسیر فردا از کوچه روایتِ امروز میگذرد. درست روایت کنیم، راه را درست خواهیم رفت. نادرست روایت شکل بگیرد- حالا به هر نیت و دلیلی- کجراهه جای راه را خواهد گرفت. پس باید بهجای روایت گلخانهای و دستکاریشده، روایت منصفانه و عمیق ارائه داد تا مسیر بهسمت بهترشدن امتداد یابد. اینگونه است که میتوان افق گشود. میشود فردای بهتر را پیش روی همه باز کرد. بدانیم که ما نسبتبه ایران مردم و ایمان مردم مسئولیم. باید مردم، خطهای روشن فردای بهتر را در سطوری که امروز مینویسیم، ببینند. به رسالت خود عمل نکنیم، دو دنیا را باختهایم. خبر واقعی این است که باید نسبتبه آن حساس باشیم.