سرگذشت واقعی کارمندی که با یک تصادف فهمید ناخواسته پیک مواد مخدر شده است! دستگیری ۲ زورگیر مسلح که فقط ۱۶ سال سن داشتند | اعترافات تلخ و هولناک متهمان در کلانتری سپاد مشهد ریزش پل در کربلا حادثه آفرید + فیلم (۱۵ شهریور ۱۴۰۴) آغاز ثبت‌نام آزمون لیسانس به پزشکی ۱۴۰۵ - ۱۴۰۴ + لینک چگونه در ۲۰  گام فرزندانمان را برای آغاز سال تحصیلی جدید آماده کنیم؟ | شروع بی دغدغه مهر یک لبخند چندمیلیونی ترسناک قسمتی از اموال صندوق ذخیره فرهنگیان رفع توقیف شد مهلت ثبت سفارش کتاب‌های درسی تا ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ تمدید شد | جاماندگان هر چه سریع‌تر اقدام کنند میزان ارزآوری گردشگران سلامت ۴ برابر گردشگران عادی است بزرگ‌ترین فرش تصویری جهان به خراسان جنوبی آمد اعتراض داوطلبان آزمون استخدامی آموزش و پرورش ۱۴۰۴ به سهمیه‌ها + جزئیات درخواست‌ها یادی از محمد خجسته باقرزاده، خیر مشهدی حامی بیماران کلیوی | سایه بلند یک خانواده اصلاحات مربوط به ظرفیت پذیرش دانشجویان در رشته‌های پزشکی به زودی اعلام می‌شود صدور حکم قصاص برای قاتل منصوره قدیری جاوید، خبرنگار ایرنا بهترین زمان برای خوردن سالاد، قبل یا بعد غذا؟ توصیه‌های پزشکی درباره انتخاب و استفاده صحیح از کوله‌پشتی کودکان اهدای عضو نوجوان مرگ مغزی در مشهد به ۶ بیمار زندگی دوباره بخشید (۱۵ شهریور ۱۴۰۴) قطع برق ۷۹ دستگاه اجرایی به خاطر پرمصرف‌بودن | مشهد، پیشتاز در نصب کنتور‌های هوشمند طرز تهیه شربت زعفران بسیار خوشمزه و ساده انتقال آب از دریا؛ ضرورت امروز است نه راه‌حل فردا سخنگوی وزارت آموزش و پرورش: در سال جدید، کمبود معلم نخواهیم داشت زنی که متهم است با تصادف ساختگی شوهرش را کشته است: من شوهرم را نکشتم! تسهیلات ۵۰ میلیون تومانی به بازنشستگان صندوق فولاد پرداخت شد (۱۵ شهریور ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (شنبه، ۱۵ شهریور ۱۴۰۴) | دمای مشهد بدون نوسان محسوس تا پایان هفته ارسال پیامک ماهانه دستمزد و نوع شغل | بیمه‌‎شدگان مغایرت را اعلام کنند ردپای کوتاهی‌ها در ناترازی انرژی زیر ذره‌بین سازمان بازرسی افرایش موارد ابتلا به کرونا در مشهد | بهترین زمان برای تزریق واکسن آنفلوانزا چه ماه‌هایی است؟ اجرای تجمیع صندوق بازنشستگی فولاد با صندوق بازنشستگی کشوری کسب رتبه نخست مناسب‌سازی معابر و مبلمان شهری توسط خراسان رضوی
سرخط خبرها

یک لبخند چندمیلیونی ترسناک

  • کد خبر: ۳۵۶۶۳۹
  • ۱۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۱:۲۱
یک لبخند چندمیلیونی ترسناک
چرخ می‌زنم در لایتناهی مجازستان. میان تاریکی خانه، توی صفحه موبایل، چشمم می‌افتد به چشم‌های درشت عجیبش. چشم‌هایی که چیزی مابین ترسیدن و ترساندن است.

بچه را گذاشته‌ام روی پا. چراغ‌ها را خاموش کرده‌ام. شیرش را خورده. دست و پایش را زده. حالا چشم‌هایش دارد می‌رود که دیگر با خیال راحت گوشی را برمی‌دارم، چرخ می‌زنم در لایتناهی مجازستان. میان تاریکی خانه، توی صفحه موبایل، چشمم می‌افتد به چشم‌های درشت عجیبش. چشم‌هایی که چیزی مابین ترسیدن و ترساندن است. دهانش تا بناگوش باز مانده و ردیف دندان‌های تمام‌نشدنی‌اش، لبخند نیست. یک جور دهن‌کجی به عالم ترندهاست. بچه تکان کوچکی می‌خورد. نگاهش می‌کنم. معصومیت و زیبایی از تک تک اجزای صورتش می‌ریزد.

این‌ور صفحه، اما لبوبو هنوز دارد می‌خندد. یک بار با شمایل صورتی، یک بار آبی، یک بار خاکستری. صدای گوشی را بسته‌ام تا بچه بیدار نشود، اما صدای خش خش آنباکس کردن بسته‌هایش، با صدای بسته هم به گوش می‌رسد. زیر ویدئو نوشته: «ارزان‌تر از همه‌جا؛ فقط و فقط ۹۵۰ هزارتومان!»

بعد فکر می‌کنم با این قیمت که قطعا فیک‌ترین نسخه محصول است، چه چیز‌ها که نمی‌شود خرید؛ یک‌کیلو گوشت گوسفندی! یک دست لباس گرم زمستانی برای بچه! یک کیسه برنج پنج‌کیلویی خارجی یا اصلا مجموعه کامل کتاب‌هایی که هربار یکی از جلدهایش را برای دخترک می‌گیرم و قبل خواب با هم می‌خوانیم! یک‌جا نوشته قیمتش بین دو تا یازده دوازده میلیون تومان است. احساس می‌کنم چندهزار سال نوری با دنیای ترند‌ها فاصله دارم. دنیای پرسرعتی که فرمانش دست آدم‌های باهوش وقت‌شناسی افتاده که با چند فرمول ساده بازاریابی، زندگی خود و مشتری‌هایشان را زیر‌و‌رو می‌کنند. وسط یکی از پست‌های مربوط به لبوبو، مکث می‌کنم روی تصویر صاحب برند. 

روی عکس نوشته: «وانگ نینگ، خالق عروسک لبوبو، حالا جزو ۱۰ میلیاردر جوان چین قرار گرفته است!» یک جوان چشم‌بادامی ساده با عینک گرد و پیراهن سفید و کت‌سرمه‌ای است. لبخند نازک و مهربانی دارد. هیچ شبیه به محصول جهانی‌اش نیست. نه دندان‌های تیز برجسته دارد و نه نگاهش آدم را می‌ترساند، اما چیزی در سرش دارد که یک‌تنه نبض بازار جریان‌های مجازی را دست گرفته. محصولش حالا یکی از اکسسوری‌های خاص سلبریتی‌ها و چهره‌های سرشناس است و تب همه‌گیرش، دامن نوجوان‌ها و کودکان را گرفته.

دارم فکر می‌کنم تا حالا خیلی خوش‌شانس بوده‌ام که هنوز دختر پنج‌ساله‌ام چیزی از این عروسک جدید نمی‌داند. هنوز گوشه دامنم را نچسبیده که مامان من هم می‌خواهم! هنوز پشت ویترین لباس‌فروشی‌ها، بند نکرده به تیشرت‌های طرح لبوبو! اما دیر یا زود، پای صحبت هم‌بازی هایش، خبردار می‌شود. مثل کرومی و ملودی با آن صورت‌های نچسب و نازیبا. آخر همین ماه وارد شش سالگی می‌شود. گفته طرح روی کیک امسالش یک کیتی صورتی باشد. من نمی‌دانم سال آینده، شمع تولد شش‌سالگی‌اش را روی چه کیکی خاموش می‌کند. 

آن موقع چند لبوبوی بدون‌استفاده ته کمد اسباب‌بازی خانه‌ها افتاده. پول چند کیلو گوشت و برنج و کتاب و نهال و گلدان، رفته پای هیجان دست کشیدن روی خش خش بسته‌های لبوبو. فقط دلم می‌خواهد تا آن روز، با شیب کمتری، سلیقه و نگاه نسل جدید، به تماشا و دنبال کردن کاراکتر‌های مرموز، عادت کند. بچه را می‌گذارم توی اتاق. چراغ‌های خانه را روشن می‌کنم و بعد لبوبو، لابه‌لای پست‌های تمام نشدنی اینستاگرام گم می‌شود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->