به گزارش شهرآرانیوز؛ مرد ۵۳ سالهای که به اتهام حمل موادمخدر صنعتی دستگیر شده است، با بیان سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت: «با آن که پدر در یکی از ادارات خدماتی دولتی کار میکرد، اما وضعیت اقتصادی خوبی نداشتیم. با وجود این، من که فرزند دوم خانواده بودم بعد از پایان خدمت سربازی با خواهر یکی از همخدمتیهایم ازدواج کردم؛ چون در همان دوران خدمت سربازی خانوادههایمان نیز با هم معاشرت میکردند و من هم عاشق «پرستو» شده بودم.
خلاصه بعد از ازدواج و با وساطت پدرم من هم به عنوان نیروی خدماتی در همان اداره دولتی استخدام شدم. با آن که حقوقم کفاف هزینههای زندگی را نمیداد، اما همسرم زنی قانع بود و در برابر مشکلات و سختیها مقاومت میکرد. از نظر عاطفی هم بسیار به یکدیگر علاقهمند بودیم.
۳ فرزندم روز به روز بزرگتر میشدند و هزینههای من در آن خانه کوچک اجارهای زیادتر میشد؛ به گونهای که حتی برای خرید سیگار هم دچار مشکل میشدم. همسرم هم فقط مشغول خانه داری و مراقبت از فرزندان بود و نمیتوانست در امور اقتصادی به من کمک کند. در این شرایط بود که به فکر کسب و کار جدید افتادم تا بعدازظهرها که از اداره به خانه میآیم، درآمد دیگری داشته باشم.
خلاصه یک روز که در فضای مجازی به دنبال یافتن شغل دوم بودم، ناگهان در یکی از گروههای تلگرامی با افرادی آشنا شدم که مدعی بودند سایت کاریابی دارند. من هم در آن کانال عضو شدم تا شغل پردرآمدی پیدا کنم.
آنها ادعا کردند به پیک موتوری با حقوق و مزایای عالی نیاز دارند، اما من باید موتورسیکلت داشته باشم! چون گواهینامه موتورسیکلت را ازدوران جوانی گرفته بودم، با فروش انگشتر همسرم و حلقه ازدواجم یک دستگاه موتورسیکلت اقساطی خریدم و منتظر تماس مدیرگروه شدم.
طولی نکشید که پیام داد هر روز در نقطهای از شهر منتظر دریافت کارتنهای بسته بندی باشم و آنها را به نشانی برسانم که روی کارتنها قید شده بود. کنجکاو شدم که درون بستهها چیست ولی مدیرگروه تهدیدم کرد که اگر میخواهم به کارم ادامه بدهم نباید فضولی یا کنجکاوی کنم چراکه شعار آنها این بود «کنجکاوی ممنوع!» من هم برای آن که شغلم را از دست ندهم، هیچ گاه بستهای را بازنکردم!
آنها آخر هفته پول خوبی به حساب بانکیام واریز میکردند و من از این که اوضاع زندگیام بهتر شده بود، خیلی خوشحال بودم و هر روز در نقطهای از شهر بستهها را از تاکسی اینترنتی تحویل میگرفتم و به نشانی افراد معمولا در منطقه مرفه نشین شهر میرساندم!
چندماه از این ماجرا گذشت تا این که روزی در پشت چراغ قرمز ناگهان یک دستگاه وانت نیسان از پشت سر به موتورسیکلتم برخورد کرد و من در حالی نقش بر زمین شدم که موتورسیکلتم خسارت زیادی دید. وقتی دیدم راننده نیسان تقصیر خودش را نمیپذیرد با هم درگیر شدیم که مردم نیز با پلیس۱۱۰ تماس گرفتند. ماموران کلانتری شهید نواب صفوی هم وقتی به محل آمدند و یکی از کارتنها را که پاره شده بود بازکردند ناگهان مقدار زیادی موادمخدر صنعتی روی زمین ریخت و این گونه هردو نفر ما را به کلانتری انتقال دادند.
راننده وانت با پرداخت خسارت موتورسیکلت من، آزاد شد ولی من ماندم با مقدار زیادی موادمخدر که متعلق به من نبود. حالا هم نمیدانم چگونه به چشمان فرزندان و عروس و دامادهایم نگاه کنم؛ای کاش بیشتر تحقیق میکردم ...
با توجه به حساسیت این ماجرا، گروهی از افسران زبده دایره جرایم رایانهای با دستور و نظارت مستقیم سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهیدنواب صفوی) به ریشه یابی ماجرای قاچاقچیان تلگرامی پرداختند.
منبع: خراسان