به گزارش شهرآرانیوز؛ با رضا گلچین، آپاراتچی قدیمی، راهی دالان ارگ شدیم؛ همان کوچهای که زمانی پر از سینما بود. هر سالن یک جهان تازه؛ یکی فیلم هندی میآورد، دیگری ایرانی یا خارجی. رقابتی شیرین در جریان بود و سالنها پر از تماشاگر.
او از همان روزها گفت؛ از برادری که دستش را گرفت و به سینما برد، از اولین باری که نور پرده چشمانش را جادو کرد، و از آپاراتخانهای که خانهی دومش شد.
اما روایتش فقط از شور و شوق نبود. رسید به جایی که سینما آسیا را میخواستند خراب کنند. او و جمعی دیگر به هر دری زدند که بماند، درش باز بماند، شاید ثبت ملی شود و برای همیشه یادگار این شهر بماند. اما نشد؛ و او روزی، در همان کوچه، نشست و برای جایی که همه زندگیاش در آن گذشته بود، گریست.
این قصهی یک آپاراتچی است؛ قصهی نسلی که با سینما نفس کشیدند. شنیدنش در چنین روزی یادآوری میکند که سینما فقط فیلم نیست؛ خاطرهی مردم یک شهر است.