بیایید قبول کنیم تمیزیِ این روزهای شهر تا حد زیادی «تمیزیِ تورمی» است و فرهنگسازی آنقدرها هم مؤثر نبوده است. مثلاً قیمتها آنقدر بالا رفته که آدم نمیتواند با خیالِ راحت هرچند تا دلش خواست چیپس و پفک بخرد و باید خرید کمتری داشته باشد؛ در نتیجه پوست و زباله کمتری در خیابانها رها میشود. همین باعث شده شهر کمی از قبل تمیزتر شود، اما این مدل تمیزی، مثل رژیم لاغری با یخچالِ خالی است؛ زمانِ واریز حقوق، شکم و چربیهای اضافه برمیگردد سرِ جای اولش. پس برویم سراغِ بقیه راههای کاهشِ زبالهریزی:
راهکارِ پلیسی: هر کس از پنجره ماشین آشغال پرت کرد، راهورِ محترم تخلف را ثبت و ماشین را توقیف کند و شیشهبالابرش را خراب و از مدار خارج کند تا دیگر شیشه را پایین ندهد و زبالهای پرتاب نکند.
طرح «گرانیِ درمانی»: برای کاهش زباله، خوراکیهای پوستدار را کمی گرانتر کنیم. البته، چون کالاها خودشان بدونِ راهکار، استادِ گرانشدن هستند، بدون هیچ توضیحی میرویم سرِ راهکارِ بعدی!
کلاس «پرتاب دقیق»: مشکلِ بعضیها نیت نیست، نشانهگیری است. نمیتوانند در حالی که با سرعتِ ۶۰ کیلومتر در ساعت از کنارِ سطلِ زباله رد میشوند، کیسه را دقیقاً داخلِ سطل پرتاب کنند و نتیجه میشود «انفجارِ خوشبو» کنارِ سطلِ زباله. راهکارش هم این است که یک دوره فشرده تحتِ نظرِ مادرانِ ایرانی که متخصصانِ پرتابِ دمپاییِ هدایتشونده هستند بگذرانند تا در پرتابِ پلاستیکِ زباله داخلِ سطلِ کنارِ خیابان، تخصصِ لازم و کافی را کسب کنند.
حذفِ پوست از مبدأ: فروشنده هنگامِ فروش، مشتری را از هر گونه زباله خلعِ سلاح کند. مثلاً اگر مشتری یک بسته مغزِ تخمه خرید، به او بگوید «کفِ دستت را بیار جلو» و بعد فروشنده مغزِ تخمه را کفِ دستش بریزد و پوستِ آن را هم در سطلِ زباله مغازه خودش بیندازد.
چیپس و ابرزباله: درست است که بستههای چیپس با هشت عدد چیپس و ۹۰٪ هوا، هنگامِ باز شدن هوایی تازه به شهر تزریق میکنند؛ اما همان پوستِ عظیم، ابرزباله میشود. پس بهتر است چیپسها در بستههای کوچکتر و کمبادتر عرضه شوند.