مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ برای رمزگشایی از دستکاریهای نور و هوا در آثارش، باید از آبرنگ شروع کرد. جایی که او با یک نازککاری، صبورانه رنگ را تا مرز محوشدن میبرد و از دل همین محو و پدیدار شدن، حجم میسازد. داستان فقط این نیست. گاهی مینوازد و چند دقیقه بعد از لمس تارها به سراغ رنگها میرود.
گاهی بر اساس حس موسیقاییاش، قلممو را روی رنگها به حرکت در میآورد و بعد روی بوم آبرنگ پیاده میکند. تمرینی که هم در تهران و هم در کشورهای مختلف اروپا، بارها و بارها انجام دادهاست و هربار حسهای مختلف را جایی در گوشه ذهنش حکاکی کرده و بعد به آنها جان داده است. این تجربه برای او فقط یک نمایش نیست، تمرینی است برای دیدن حسهای نادیدنی و ترجمهکردن آنها به لکه و خط و بافت.
زیاد به سفر میرود؛ هم برای استراحت و هم برای برپایی نمایشگاه و کار. در سالهای جوانی به آلمان دعوت میشود و برای چند سالی هم در فرانسه زندگی میکند. فضای دانشکده برای او منبع الهام است. نقطه آغاز نقاشیهای آغشته به موسیقیاش را در پیچوتاب راهروها و کلاسها میزند. در ایتالیا و ترکیه هم بارها نمایشگاه برپا میکند تا دست پر به خانه برگردد.
او با ایدههای تازه و طرحهای بزرگ، روی ابرها تا مشهد پرواز میکند و درست چندماه پس از بازگشت به خانه، نخستین گالری نقاشی مشهد را به نمایش میگذارد و درباره فرهنگ گالریداری و نمایش عمومی نقاشی با هنرمندان شهر گپ میزند. او از مبتکران سبک سپید است. سبکی که از انبوهکاری رنگ دوری میکند و سهم زیادی برای نور و کاغذ قائل است. سپیدکاری، چه سبک نامیده شود و چه سلیقه، با نام او درهم آمیخته است و به فضا خالی آبرنگهایش، درست به اندازه رنگها ضریب میدهد.
آنچه از هنر بیشتر دوست دارد، شناساندن هنر به دیگران است. دلش میخواهد پای هنر را به هر خانه و هر محله باز کند و همیشه افسوس این را میخورد که گاهی نزدیکترین آدمهای زندگیاش هم، نمیتوانند نقاشی را بهمثابه شغل بدانند. بااینحال دست از نقاشی و آموزش نقاشی به نسلهای جوانتر نمیکشد.
گاهی از میان انبوه بومها و کاغذها بیرون میزند و در کلاسها و کارگاهها درباره هنر میگوید. دقت دستهایش، مهربانی کلامش و سختگیری حرفهایاش در ذهن شاگردان حک میشود. علیاکبر پیوسته و مدام از ذوق و نگاه میگوید و در گامهای بعد به سراغ تکنیک میرود.
برای به رخ کشیدن این ذوق و نگاه، نیازی به حضور در گالریهای بزرگ و شکوهمند ندارد. هرکجا که پیشبینی دیده شدن هنر و خوب شدن حال رهگذران را داشته باشد، همانجاست و وقتی که سیصدمتر از دیوارهای شهر را با طرحهایی از شاهنامه زیبا میکند، به این میاندیشد که چند نفر از مقابل این دیوار گذر خواهند کرد و از هنر لذت خواهند برد.
روزی هم که نگارستان توس را بنیانگذاری میکند تا آثار هنرمندان را به نمایش درآورد و فعالیتهای هنری شهر را اشاعه دهد، باز به این فکر میکند که چند مخاطب و چند هنرمند، در راهروهای نگارستان قدم خواهند زد. نام او از خانه هنرمندان گرفته تا خانه هنرمندان پاریس، زنده است.
یکسال پس از درگذشت «علیاکبر زرینمهر» نمایشگاهی با عنوان «آوازهای آبی» به یاد او در مشهد برپا شد. جمعی از شاگردان و دوستداران آمدند، از خاطرهها گفتند و یکی از مجسمهسازان در حضور بازدیدکنندگان پیکرهای از چهرهاش ساخت. آیینی که یادآوری کرد زرینمهر برای مشهد نه فقط یک نام بلکه نور بوده و هست.
او سالها در شلوغی بازارها، در خنکای صبحگاهی کوچههای شهر، در تیررس پنجرههای قدیمی، در شبهای شلوغ مشهد قدم زد و از آنها الهام گرفت. هر بار که قلم هنرجویی با نخستین لکه آبرنگ روی کاغذ ایستاد، با حوصله از پشت سر دستش را گرفت و دوباره روی کاغذ به حرکت درآورد.
هر بار که گالری کوچکی در شهر چراغش روشن شد، با اشتیاق به آنجا رفت و حضورش الهامبخش هنرمندان شد و از امتداد نخستین نمایشگاههای نقاشی در گوشهبهگوشه شهر غرق در شعف شد. میراث او تا همیشه زنده میماند و باز تکرار میشود. علیاکبر زرینمهر متولد۱۳۴۰ در شهر مشهد بود که در ۲۷ شهریور ۱۳۹۳ و در سن پنجاهوسهسالگی درگذشت.
زرینمهر در قطعه هنرمندان بهشترضا (ع) به خاک سپرده شد. او فرزند خوبی برای مشهد بود، اما مشهد هیچگاه حق او را آنطور که باید ادا نکرد. با گذر سالها از حیات و رفتنش، هنوز درباره زندگی او چیز زیادی در دسترس نیست و در ویکیپدیا هم نشانی ندارد. او از شناختهشدههای هنر تجسمی خراسان بود، با اینحال، هیچگاه آنطور که استحقاقش را داشت، دیده و شنیده نشد.