آذر یزدی | شهرآرانیوز؛ نامهای که خیلی تمیز و مرتب نیست یا در دستهای نویسنده تاخورده یا در دستهای گیرنده یا در جیب کت شهردار، با نوشتههایی روی خطهای ناموازی و کلماتی که ساده اند، نه آن رسمالخط سخت اداری را دارد، نه تعارفها و تمجید و تعریفهای تحمیلی را. مشخص است همان کلماتی که لحظه اول به ذهن نویسنده رسیده، روی کاغذ آمده است. با محتوایی از معرفت و مهربانی و مسئولیتپذیری. عاشقانه نیست، اما اگر بخوانیدش دلتان میریزد و با هزاران سؤال روبه رو خواهید شد. مثلا میتوانست کوتاه بنویسد، میتوانست توضیح ندهد، نام نبرد یا اصلا میتوانست نامه ننویسد. مگر کم شنیدیم که «این همه بقیه میخورن، ما هم بخوریم!»، اما نوشت، شمرد و حتی از آنچه هم یادش نمیآمد، عذرخواهی کرد:
«۱- استفادههای بیاجازه و غیرمتعارف از چاه آب شرب در منطقه زندگی ام.
۲- خساراتی به بلوکههای کنار خیابان و شاید آسفالت زمین.
۳- برداشت چند عدد گل و گیاه یا مثل آن از پارک محله زندگی ام.
۴- همچنین خسارات دیگری که بنده حضور ذهن ندارم.»
این بخشی از نامه دانیال (نام خانوادگی اش پوشانده شده است) به شهردار مشهد است. او شخص شهردار را خطاب قرار داده و این نکات را شمرده است و از شهردار خواسته تا به علت کارهایی که به قول خودش «در گذشته آگاهی لازم و کافی از حقالناس و بیتالمال نداشته است» بخشیده شود. آن قدر خلوص نامه بالاست که نویسنده در آن ۲ بار طلب حلالیت کرده است. حتی در آخر هم گفته که این نکات را از لحاظ شرعی پرس وجو کرده و پاسخ شنیده است که «اگر مسئول صاحباجازه رضایت دهد، حق و دین از گردن ساقط میشود.»
قاب شد
میتوانست خیلی راحت از کنارش رد شود. چه لزومی داشت حتما به دست شهردار برسد؟ مدیری، معاونی، رئیسدفتری، کارمندی نامه را میدید و در سیستم خشک اداری مهر «دریافت شد» روی آن میزد و بیتفاوت از کنارش میگذشت و پرتش میکرد میان پروندههای بی شمار در سیستمهای مطول اداری! یا مثلا اگر خیلی اوضاع خوب پیش میرفت، این نامه از سیستم خشک اداری رد میشد و مستقیم میرسید دست شهردار و مثلا شهردار میتوانست آن را بخواند، لبخندی بزند و فراموشش کند، اما انگار این طور نبوده است.
کلمات فرستنده آن قدر تأثیرگذار بود که گیرنده را تحتتأثیر قرار داد. اتفاقا در همین روزهایی که هیچ چیز سر جای خودش نیست، جنگیدن با کرونا یک طرف و جنگیدن با بقیه دردسرها یک طرف، دقیقا در همین روزها، شهردار مشهد نهتنها نامه را فراموش نکرد، بلکه آن را قاب کرد و به دیوار اتاقش زد. بعد هم آن را بهاشتراک گذاشت و حالا مسئولیتپذیری و معرفت آقای دانیال در نامهاش، خیلیها را متأثر کرده است. «این دست نوشته برای من محمدرضا کلائی از مهمترین و مؤثرترین نامههایی بوده است که تا امروز دریافت کردهام. هم امید داشت و هم دلهره آور بود برای من.» این هم بخشی از نوشته کلائی در اینستاگرامش است.
او دلیل دلهرهاش را این طور نوشته است: «دلهره دارم که چقدر برای مردم این شهر مفید بودم و چقدر توانستم تا امروز امانت دار خوبی بوده باشم.» کلائی همه این حرفها را در جملاتی ساده و خودمانی نوشته و در آخر هم خیال نویسنده نامه را راحت کرده است: «نمی دانم من اجازه بخششی که خواستار آن هستی را دارم که اگر داشته باشم، از صمیم قلب درخواستت را میپذیرم، ولی مطمئن باش از اینکه شهردار شهری هستم که شما شهروند آن هستی، به آن افتخار میکنم.»
خیالم راحت شد!
صدای جوانش از پشت تلفن نشان میدهد که هنوز بیستساله نشده است. خودش میگوید «۱۸ سال و یک ماه.» طلبه است و پدرومادرش در اصفهان زندگی میکنند. وقتی زنگ زدم و پرسیدم پست اینستاگرامی شهردار را دیدهای؟ گفت: «اصلا از این چیزایی که میگین، خبر ندارم. اینستاگرام و اینا ندارم. فقط واتساپ دارم. برام بفرستین.» قرار شد برایش متن شهردار را بفرستم و باز ادامه داد: «البته من ۵ روز بعد از اینکه نامه رو فرستادم، زنگ زدم به شهرداری و مطمئن شدم که من رو بخشیدن. اول گفتن اگه میخوای کتبی برات نامه بزنیم، اما من گفتم نه، همینکه بدونم من رو بخشیدن خیالم راحت میشه!»
بر اساس گفتههای خودش قبلا هم برای خسارات جزئی در خانههای سازمانی، از صاحبان آنها طلب حلالیت کرده است. ماجرای طلب حلالیتش هم برمیگردد به یکی از دفعات حضورش در حرم و سخنرانی درباره حقالناس: «خب هر انسانی خبط و خطایی داره دیگه. منم تا اون موقع از حقالناس و بیتالمال آگاهی نداشتم. بعد از اون سعی کردم این موارد رو رعایت کنم و حلالیت بگیرم.»
در آخر هم تأکید کرد که اینها را برای مخاطبان بنویسم: «گاهی وقتا آدم با یک حرف و ناراحت کردن بقیه و یک تهمت یا غیبت باید توی اون دنیا برای جبران ثواب ۲ سال عبادت یا شاید بیشتر رو به اون طرف بده تا ازش راضی شه. حقالناس فقط دزدی نیست، بلکه غیرمالی هم هست و تازه از مالی هم مهمتره، چون آبروی انسان با پول معاوضه نمیشه.»
جاماندهای از دهه ۶۰
برای همه ایرانیها همیشه دهه ۶۰ دهه خلوص نیت و نماد سادهزیستی بوده است. دهه نوستالژی که تلخیهایش زیاد است، اما انگار میان آن همه سادگی و صمیمیت فراموش شده است. نامه دانیال که اگرچه دهه ۶۰ را ندیده، اما انگار از آن دهه جامانده است و در روزهایی که هر روز رقمهای نجومی اختلاسها و ویلاها بالا میآید، این نامه همه آن خبرها را رد کرده است و ما را برگردانده است به همان دهه صمیمت و خلوص، دههای که مسئولیتپذیری و بیتالمال و حقالناس از فرط استعمال دست فرسود نشده بود و ارزشمند بود.
نامه دانیال با کلمات ساده و در چند سطر سرشار بود از درس برای ما به عنوان شهروندان این شهر چندمیلیونی و برای مسئولان به عنوان کسانی که باید اعتماد ازدسترفته مردم را بازگردانند و تلاش کنند همه کارهایشان تحت تأثیر خبرهای منفی از پیش چشم کارگزارانشان گم نشود.
نامه دانیال آن قدر مهم است که نباید تنها در قابی روی اتاق شهردار بماند، باید در اتاق همه مدیران این شهر جایی برای نامه دانیال باز شود تا فراموش نکنند که چه مسئولیت مهمی بر دوش دارند و حتی باید جایی میان این همه تبلیغات شهری برای آن نامه باز شود تا همه فراموش نکنیم که در روزهایی که زیست سالم و مسئولیت پذیرانه سخت شده است و سرمان از خبرهای نجومی و میلیاردی به درد آمده است، میتوان سالم زندگی کرد.
نامه دانیال به قول شهردار درس آموزش شهروندی بود: «دم شما گرم! شهرداری مشهد همیشه سعی کرده است با آموزشهای فرهنگ شهروندی کیفیت زندگی و زیست اجتماعی را افزایش بدهد تا اداره شهر هم بهتبع آن بهتر انجام شود و نامه شما یکی از بهترین آموزشهای فرهنگ شهروندی است که ما با آن رو به رو شدیم.»