مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ نقشه ایران روی پرده است و خطوط خشک همدما مثل رد زخم روی تن کشور افتادهاند. با گچ، مسیر بادهای صدوبیستروزه را مشخص میکند. بعد در حاشیه کویر، نقطهای را علامت میزند و میگوید «توسعه اگر نقشه اجتماعی نداشته باشد، مثل قنات بیمادر خشک میشود.» و به منابع آبی که نیست و خشک شد و برای همیشه تمام، اشاره میکند. روایتش از جغرافیای انسانی، قصهگویی صرف نیست. او سالهاست که با دادهها و تجربههای متنوع سروکار دارد، آنها را بههم گره میزند تا به یک سؤال اساسی پاسخ دهد «برای ایران چه باید کرد؟».
برای کشوری که سالهاست با تغییر کاربری اراضی دستوپنجه نرم میکند. کشاورزانش با بازارهای ادواری سروکار دارند و پیوند میان شهر و روستا هیچوقت بهطور متوازن رخ نداده و ضربه نهایی بر پیکره این وضعیت، خشکسالی و عدم تابآوری معیشت جمعیت روستایی است. طرحهای انتزاعی و از بالا به پایین، فاصله زیادی با زندگی حقیقی مردم روستا دارند که او سالهاست تلاش میکند از این فاصله کم کند.
برای نشستن طرح، روی زمین و در میان تجربه زیسته آدمها، به شناختی دقیقتر از اقلیم و انسان نیاز است که برای دستیابی به آن، باید به گفتوگو پرداخت. اصالتا اهل گیلان است و ساکن مشهد، او در انتخاب میدان پژوهشی، بارها و بارها به خطه مادریاش مراجعه میکند. روی بازارهای هفتگی گیلان که گردشگری خرد را جان میدهند یا اسکان پس از وقوع سیل که اگر مشارکتی نباشد، کپرهای جدید کنار ویرانه قدیم میرویاند، مطالعه میکند.
کارگاههای روششناسی بسیاری را اداره میکند و از نمونهگیری، میدان، مصاحبه عمیق و آمار درست حرف میزند. او اصرار دارد میان اقلیم و اقتصاد، پیوندی روشن ترسیم شود؛ امری که امروز بیش از همیشه جای خالیاش احساس میشود. وقتی بارش کم میشود، فقط کشاورزی نیست که زمینگیر میشود، مدرسه و درمانگاه و بازار هم از ریتم میافتند. او پژوهش در روستا را صرفا نوستالژی نمیبیند، آن را زیستسیاست امروز ایران میخواند.
نامش در فهرست استادان جغرافیای انسانی ایران میدرخشد. فرزند لنگرود است. بزرگشده محله «درب مسجد» و پشت نیمکتهای دبستان و دبیرستان داریوش. سپاهی دانش در روستاهای بوکان بود. از همانجا هم بوی خاک کلاسهای روستایی را به یاد سپرد. بعدها در تهران و در دانشگاه ملی ایران که امروز با نام دانشگاه شهید بهشتی میشناسیم، کارشناسی جغرافیای انسانی میخواند. سه سال در لنگرود تدریس میکند و به هوای ادامه تحصیل، از مرزهای کشور میگذرد. با خانواده راهی فرانسه میشود و در دانشگاه «کان»، کارشناسیارشد میگیرد.
وقتی در سال۱۳۶۱ دکتری «زندگی روستایی و جوامع ناحیهای» را هم اخذ میکند، به ایران که برمیگردد. از میان همه شهرها، مشهد را انتخاب میکند. سالها استادیار گروه جغرافیای دانشگاه فردوسی و در ادامه، مدیر گروه و معاون پژوهشی دانشگاه میشود. در سال۱۳۸۲ از مشهد به تهران میرود و جذب گروه جغرافیای دانشگاه تهران میشود. سالها در میان شهرهای مختلف ایران جابهجا میشود تا مسائل و مشکلات را ببیند و با بیانی آکادمیک از آنها بنویسد. برای مدتی در کانادا زندگی میکند و به مطالعه اقتصاد خرد روستایی خراسان و ایالت کبک در این کشور، میپردازد.
او برای آموختن سیاستهای روستایی، هیچگاه دست از تلاش و علمآموزی نمیکشد. کلاس درس را میدان مشترک روش و واقعیت در نظر میگیرد. نظریههای توسعه روستایی، اقتصاد روستا، جمعیت و گردشگری تدریس میکند، نشریهها را مدیریت میکند و به دانشجو توصیه میکند به زبان خارجی و نرمافزار مسلط شود.
دکتر سیدحسن مطیعی لنگرودی در کارنامهاش ۱۴جلد کتاب دانشگاهی، بیش از ۱۸۰مقاله علمی-پژوهشی و راهنمایی ۲۳۰پایاننامه و رساله بهجای گذاشت. از میان کتابهایش هنوز هم «دیدگاهها و نظریههای توسعه روستایی»، «توسعه و کشاورزی پایدار»، «توسعه و صنعتیسازی روستا» و «سرزمین و مردم لنگرود» بهعنوان منابع درسی و مرجع دستبهدست میشود.
سردبیر نشریه «پژوهشهای جغرافیای انسانی» بود و با نشریات روستایی، همراهی میکرد. دکتر مطیعی لنگرودی سالها مدیریت علمی برنامهریزی روستایی را در دانشگاه تهران بر عهده داشت. او مهر ۱۴۰۱ و در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت و جامعه علمی کشور در سوگ نظریهپرداز توسعه روستایی خود فرو رفت.
بدون دانشگاه زنده و پویا، بدون حضور حلقهای از استادان، دانشجویان و مجلات علمی و میدانهای گوناگون، آرمان «توسعه» به شعار تقلیل پیدا میکند. سیاست عمومی وقتی مؤثر میشود که از دل پژوهشهای دقیق، دادههای محلی و مشارکت ذینفعان بیرون بیاید؛ همان چیزی که او بیش از همه در کتابها و مقالهها و پستهای مدیریتی تمرین کرد. توسعه ایران بدون تکیه بر جامعه علمی دانشگاهی ممکن نیست و برنامههای کلان و اجرایی، تنها با بهکارگیری دانش این قشر ممکن است.
روستاهای ایران امروز، در میانه بحرانی پیچیده ایستادهاند و خشکسالیهای پیدرپی، فرسایش خاک، افت آبهای زیرزمینی و مهاجرت روستاییان زنجیرهای ساختهاست که هر حلقهاش دیگری را تنگتر میکند. دانش توسعه روستایی در میان انبوهی از بیبرنامگی، سیاستهای مقطعی و بیاعتمادی مردم به طرحهای از بالا به پایین میتواند تنها میانجی شرایط امروز کشور باشد. روستاهای ایران همزمان تشنه آب و امیدند.