هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ انگار درست گفتهاند که «نماز عشق را دو رکعت است که وضوی آن راست نیاید الا به خون.» تصویر این شیوه دلدادگی را میتوان در کربلاهای بیشمار تاریخ، بسیار دید. از نینوای سال ۶۱ هجریقمری بگیرید تا واقعه «منا» در سال ۱۳۹۴ خورشیدی. حج سال ۱۳۶۶ خورشیدی را هم باید در فهرست این رویدادها جای داد؛ حجی که در تاریخ، «حج خونین مکه» لقب گرفته است.
مرداد سال ۱۳۶۶، کوچههای مشهد: بوی اسپند در بعضی محلهها پیچیده است. آنها که جلوی اسمشان برای حج واجب علامت خورده است، از شادی، سر از پا نمیشناسند. بعضیها برای خداحافظی به دیدار اقوام میروند، عدهای دنبال عکس شهیدی برای تبرک حجلهشان میگردند و تعدادی لباس احرامشان را با وسواس میان بقچه گلابخورده میبندند، اما همهشان هربار که هواپیمایی از آسمان مشهد میگذرد، سر بالا میبرند و با حسرت لحظه سفرشان را ثانیهشماری میکنند تا انتظار کی به سرآید و وصال دوست موافق افتد.
۹ مرداد سال ۱۳۶۶، مکه: گرچه تیغ آفتاب این سرزمین تیز است، زیارت خانه خدا، آتش انتظار و بیقراری را در دل حجاج سرد کرده است و آنان را با دیدار محبوب دلگرم؛ این یعنی قرار نیست چیزی میان عاشق و معشوق حائل شود، آنچنان که آه از نهاد برآورد و داغ بر دل بنشاند. حجاج به رسم هرساله میروند تا در تظاهراتی آرام با شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» از مشرکان و ظالمانِ جهان اعلام برائت کنند و بگویند که در دادخواهی از مظلومان، ثابتقدم ایستادهاند، اما دشنه و دشنام ناروایان، قامتشان را خم میکند تا مثل دستهگلی پرپرشده بر خاک تفخورده مکه بیفتند و زیر پوتینهای ناجوانمردان لگد شوند.
به روایت تاریخ: وقتی مکه به دست مسلمانان فتح شد، مشرکان پیمان عدم تعرض به حریم مسلمانان را که پیشتر با رسول خدا بسته بودند، شکستند. پس از این واقعه بود که سوره برائت نازل شد و حضرت علی (ع) به دستور پیامبر (ص) این آیات را در مراسم حج سال نهم هجری برای جمعیت حاضر قرائت کرد. اعلام برائت از مشرکان بعد از این با شدت و ضعفهایی ادامهدار شد، آنچنان که به شکل یک سنت درآمد. هدف از این حرکت هم درواقع آگاهی مسلمانان از وقایع و مشکلات رخداده در جهان اسلام و همفکری برای رفع آنها بوده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امامخمینی به استناد این سیره، طی پیامی اعلام میکند که جهان اسلام در موقعیت حساس و خطرناکی قرار گرفته است و از حجاج بیت ا... الحرام میخواهد که در مراسم برائت از مشرکان، شرکت و مسائل و مشکلات جهان اسلام را بازگو کنند. این درخواست امام سبب احیای دوباره این سنت میشود و مسلمانان از آن پس، آن را با شکوه هرچه تمامتر برگزار میکنند. مراسم تا سال ۱۳۶۶ بدون هیچگونه درگیری یا زدوخوردی در آرامش تمام پس از سردادن شعارهایی علیه آمریکا و اسرائیل و قرائت بیانیه پایان میگرفت، اما در این سال، همهچیز بوی خون به خود میگیرد. درواقع قدرت گرفتن جمهوری اسلامی در منطقه و به ثمر رسیدن صدای حقخواهی آن، لرزه در ارکان پادشاهی سعودیها انداخته و آنان را از آینده بیمناک کرده بود؛ برای همین در برنامهای ازپیش تعیینشده، دست به کشتار حجاج ایرانی زدند تا مگر از قِبل این صحنهسازی، ایرانیان را اخلالگر و آشوبطلب معرفی کنند و دست همپیمانان ظالم خود را محکمتر بفشارند.
به شهادت شاهدان عینی: برنامه راهپیمایی ساعت ۱۶:۳۰ شروع میشود. زائران ایرانی و خارجی با پلاکاردهایی که شعارهای ضدآمریکایی و ضداسرائیلی داشته، بهسمت محل معین حرکت میکنند. بعد از رسیدن راهپیمایان به محل مدنظر، ابتدا پیام امامخمینی به کنگره حج خوانده شده، سپس سخنرانی نماینده ایشان آغاز میشود. کمتر از دو ساعت بعد با پایان سخنرانی، زائران بهآرامی بهسوی سهراهی شعبابوطالب حرکت میکنند، اما پلیس عربستان بیمقدمه بهسوی حجاج حمله میکند و درگیری به این صورت در ساعت ۱۸:۴۰ عصر آغاز میشود. باتوم، سنگ، چوب و گلوله تنها بخشی از سلاحهایی است که پلیس عربستان در این عملیات برای حمله به زائران بیگناه بهکار میبرد، اما بعدها ادعا میکند که تنها با آب جوش و چوب سعی کرده است حجاج را متفرق کند، ولی این ادعا پس از انتشار عکسها و فیلمهای حادثه، بیاعتبار میشود.
اعلام برائت از مشرکان پیش از به جا آوردن اعمال واجب حج
تاریخ: ۶ ذی الحجه سال ۱۴۰۷ قمری
برابر با ۱۳۶۶/۵/۹ شمسی، مکه
شروع مراسم: ۱۶:۳۰ عصر
سرانجام: پلیس عربستان دست به کشتار و قتل عام حجاج زد
زمان حمله: ۱۸:۴۰ عصر
آغاز محاصره حجاج: ۲۱ تا ۲۳ شب
تعداد شهدای ایرانی در بیانیه رسمی وزارت کشور عربستان:
۲۷۵ شهید و ۶۴۹ زخمی
تعداد شهدای ایرانی طبق اعلام رسمی ایران:
۲۳۵ که ۲۰۳ شهید زن و ۱۲۲ شهید مرد بوده اند
خراسانیهای شهیدشده در کشتار حج ۶۶
نرجس آهنچیان، صادق ابراهیمزاده، صاحبجان احمدنژاد، محمد اصغری، معصومه اعظمزاده، پری اقبالیفخرآبادی، ربابه اکبرزادهرضایی، سکینه امامیمیبدی، زهرا بسکابادی، محمد بهنامیفر، صدیقه قصابیخلیلآباد، شهربانو قویدل، براتعلی کاخکیطرقی، رقیه کاظمزادهدربان، زهرا کته، فاطمه کفاشیفارمد، براتعلی کلالی، محمدمهدی متدینطوسی، محمد محمدباغبان، خدیجه محمدنیا، علیاکبر معافیانطرقدری، محمدعلی مهدویپاک، عصمت حسینی، هاجر حائریعراقی، زهرا حسینی، سیدحسین حسینیجهانگیر، ربابه دهقاننیری، ابوالقاسم راستگو، عشرت رحیمیان، رضا رضادوست، محمدصادق رفیعیخیرآباد، کنیز زنگوئی، نصرت ژیانیزرگرانی، فاطمه سلمانیطوسی، حافظه سلیمانشاهی، صاحبجان شاملیطرقی، سرور شجاعیبوریآبادی، فیضا... شیخی، کنیزرضا صفدرنیا، ابوالقاسم عباسزادهصنوبری و خاتون عبیری.
جهادگر اکبر
محمد اصغری
تاریخ تولد: ۱۳۰۷/۱/۱۷
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۵/۹
محل شهادت: مکه مکرمه
آن سال راهی مکه شدیم. شب قبل از ۹ مرداد، امامخمینی سخنرانی کرده و گفته بود که برائت از مشرکان امسال خیلی مهم است. ظهر آن روز مدیر کاروانمان گفت: «لباس تمیز و نو بپوشید و برای مراسم برائت آماده شوید.» لباس نو پوشیدیم، اما من ناخوشاحوال بودم و خسته راه. برای همین به حاجمحمد گفتم: «بیا نرویم و همینجا توی هتل بمانیم.» ناگهان اخم به ابرو آورد، غضب کرد و گفت: «زن! جهاد اکبر است این. مگر میشود نرویم و باقی مسلمانان را تنها بگذاریم؟ تو اگر ناخوشاحوالی نیا، ولی من میروم.» بعد هم پرچم و پلاکاردش را که روی آن شعار «مرگ بر اسرائیل» نوشته بود، برداشت و دیگر ندیدمش. یادم هست یکیدو ساعتی بیشتر نگذشته بود که دیدم بیرون ولوله است و جمعیت زیادی از زنها با سر برهنه و صورت و پای خونی و مردها با لباس تکهپاره خودشان را میاندازند داخل هتل.
میانشان فقط یک «پرهیزکار» نامی را که دوست شوهرم بود، پیدا کردم. رفتم جلو، حالش خوب نبود و نمیتوانست حرف بزند. فقط گفت که دیده است پلیسها با باتوم افتادهاند به جان شوهرم و او هم افتاده است روی زمین. دنیا پیش چشمم تار شد. از آن روز تا شش روز بعدش در مکه ماندم و دنبال شوهرم گشتم. هرچه اصرار کردند که برگردم مشهد، نرفتم. روز ششم خبر دادند که چند جنازه در بیمارستان عرفات است. رفتم آنجا. دیدم عکسش را بهعنوان مجهولالهویه زدهاند به دیوار. دستم را گذاشتم روی عکس و از هوش رفتم.
وقتی به خودم آمدم، گفتم: «بگذارید شوهرم را با خودم ببرم»، اما حتی نگذاشتند یک نظر ببینمش. فردایش راهی مشهد شدیم. جنازه شهدا را ابتدا برده بودند تهران و از آنجا هم به معراج در مشهد تحویل داده بودند. من بعد از او به مشهد رسیدم؛ چون جمع شدن کاروانمان کمی طول کشید. برای همین به برادرم زنگ زدم و گفتم: «تا نرسیدم، خاکش نکنید». برادرم گفت: «چشم شهیدت باز است. چشمش را نمیبندم تا خودت بیایی این کار را بکنی.» از فرودگاه مستقیم رفتم معراج. آنجا بعد از یک هفته دوباره دیدمش. از بس با باتوم توی سرش کوبیده بودند، یک سمت صورتش از پیشانی تا چانه، کامل سیاه شده بود. چشمش را با دست خودم بستم و صورتش را برای آخرینبار بوسیدم.
معصومه غلامیمقدم/ همسر شهید
سند جنایت سعودی
فیضا... شیخی
تاریخ تولد: ۱۳۳۵/۳/۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۵/۹
محل شهادت: مکه مکرمه
هفتساله و فرزند بزرگ مادر و پدر شهیدم بودم. پدر و مادرم دخترخاله، پسرخاله بودند و همین فامیلی نزدیک سبب شده بود حج آن سال، خانواده ما که شامل پدر و مادرم، پدر و مادر پدرم، مادر مادرم و مادربزرگ پدرم میشدند، دستهجمعی به این سفر بروند؛ سفری که بدون پدرم به پایان رسید. پدرم آن سال جوانی سیویکساله بود و آنطور که برایم نقل کردهاند، بسیار زودجوش و خوشمعاشرت بوده است؛ برای همین همان ابتدای کار، برخی امور اجرایی کاروان را به او میسپارند.
این مسئله باعث میشود او در روز تظاهرات و در وقت برائت از مشرکان در صف اول جمعیت باشد. آن روز خانواده من در کربلای این حادثه همدیگر را گم میکنند، اما شبهنگام همه در محل اقامت جمع میشوند؛ جمعیتی که یک غایب داشت. آنطور که برایم گفتهاند، حج آن سال ناتمام میماند. کاروانی که خانواده من همراه آن بود، ۲۳ ذیالقعده از مشهد حرکت میکند و ۱۳ روز بعد در مکه با داغی بزرگ روبهرو میشود. مادرم برایم تعریف میکرد که پای آمدن نداشته است، اما بهناچار به مشهد بازمیگردد، درحالیکه خانواده از سرنوشت پدرم هیچ خبری نداشتند. دوسه روزی از رسیدنشان به مشهد میگذشته است که مدیر کاروان با تلفن خانهمان تماس میگیرد و خبر شهادت پدرم را میدهد. خاطرم هست که عربستان پیکر خیلی از شهدا را چند روز بعد تحویل داد، اما پیکر پدرم دیر به خانه رسید؛ چون نمیخواستند او را با جای یک گلوله روی پشتش، تحویلمان دهند؛ گلولهای که ادعای عربستان سعودی را در استفاده نکردن از سلاح گرم رد میکرد و دروغ خندهدار آنان را که گفته بودند «از آب جوش برای متفرق کردن مردم بهره بردیم»، برملا میکرد. درواقع پدر من یکی از اسناد معتبری بود که گلوله روی پشتش، حکم این جنایت را مُهر میزد. پدرم شهید فیضا... شیخی در تاریخ ۶۶/۶/۶ در گلزار شهدای مشهد به خاک سپرده شد.
حکیمه شیخی/ فرزند شهید