جنگهای داخلی و استقلال سودان جنوبی تأثیر زیادی در بروز بحران فعلی سودان دارد. اکثریت مسیحی جنوب سودان علیه حکومت مرکزی شوریدند.
درنتیجه جنگ داخلی که از سال ۱۹۶۳ آغاز شده بود و تا سال ۲۰۰۵ ادامه داشت، موافقتنامه صلحی بین حکومت و گروههای جداییطلب بود که سرانجام در سال ۲۰۱۱ منجر به ظهور کشور مستقل سودان جنوبی شد. درنتیجه سرزمینهای خشک و اکثرا بیابانی در کنترل دولت ماند و سرزمین جنگلی با منابع فراوان نفت به کنترل سودان جنوبی درآمد. استقلال سودان جنوبی بهمعنای ازدسترفتن منابع مالی دولت بود.
در نتیجه تورم شدید، فقر، کمبود نان، بیکاری و... در مناطق شمالی موجب اعتراضات گسترده در سال ۲۰۱۳ شد.
دولت مرکزی به ریاست عمرالابشیر، شبهنظامیان جنجوید را که هویت عربی داشتند، تحتعنوان نیروهای واکنش سریع (RSF) بازسازی و از آنها برای سرکوب شورشها استفاده کرد که منجر به نسلکشی سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ شد.
اعتراضات مدنی همچنان ادامه یافت تا سرانجام با کاهش حمایت ارتش ملی و نیروهایRSF، دولت عمرالابشیر پس از سی سال حکومت سقوط کرد.
بعد از آن انقلابیون تصمیم گرفتند برای تشکیل یک حکومت دموکراتیک، نیروهای RSF را در ارتش ملی ادغام کنند؛ اما RSF که ادغام در نیروهای مسلح ملی را به ضرر خود میدید و از طرفدیگر به منابع مالی مستقل دست پیدا کرده بود، در یک اقدام پیشدستانه به خارطوم حمله کرد تا آغازگر پیدایش یک بحران عمیق باشد.
بحران کنونی سودان به یک فاجعه انسانی عمیق بدل شده است که طبق آخرین برآوردها تا سپتامبر۲۰۲۵، بیش از ۱۰میلیون نفر را آواره کرده و شمار کشتهشدگان غیرنظامی نیز به هزاران نفر رسیده که تصاویر دلخراش آن اخیرا بهصورت عمومی منتشر شده است. این درگیری خشن در هسته خود، نبردی تمامعیار بین دو جناح نظامی قدرتمند، نیروهای مسلح سودان (ارتش به رهبری عبدالفتاح البرهان) و نیروهای پشتیبانی سریع (RSF به رهبری محمد حمدان دقلو یا «حمیدتی») – است که بهشدت توسط بازیگران خارجی و منافع ژئوپلیتیک آنها تغذیه میشود؛ بهطوریکه سودان بهطورناخواسته به صحنهای برای رقابتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل شده است.
ازیکسو، امارات متحده عربی به عنوان حامی اصلیRSF، نهتنها بهدنبال نفوذ سیاسی است، بلکه اساسا منافع اقتصادی کلانی دارد.
این حمایت شامل ایجاد کانالی برای قاچاق طلا که منبع اصلی تأمین مالی RSF است و همچنین دستیابی به تسلط بر منابع عظیم معدنی کشور در آینده میشود. در سوی دیگر، مصر که عمیقا نگران ثبات مرزهای شرقی و مدیریت جریان آب نیل است، بهطور مشخص و صریح از ارتش ملی سودان حمایت میکند و این جبهه با ائتلاف نسبی با عربستان سعودی (که بهدنبال حفظ ثبات در منطقه و کنترل مسیرهای دریایی خلیج عدن است) و روسیه (که خواهان دستیابی به یک پایگاه نظامی در دریای سرخ و بهرهبرداری از منابع معدنی از طریق مزدوران خود است)، تقویت شده است.
این حمایتهای خارجی شامل گزارشهای معتبری از ارسال مستمر سلاح، مهمات و تجهیزات لجستیکی به طرفین درگیر، بهویژه RSF از طریق پایگاههای فرامرزی است. در جبهه داخلی سودان، علاوه بر دو نیروی نظامی اصلی، شاهد حضور بازیگران مدنی هستیم؛ ائتلاف «آزادی و تغییر» و شوراهای مقاومت محلی که در مقاومت علیه هر دو جناح نظامی متحد شدهاند، خواهان تشکیل یک دولت مدنی و پایاندادن به حکومت نظامیگری هستند؛ در مقابل این نیروها، احزاب اسلامی و بقایای رژیم سابق عمر البشیر عمدتا حمایت خود را بهدلیل ماهیت سلفی-قومگرایانه و ضددموکراتیک، از ارتش دری کردهاند.
علاوهبراین، جنبشهای مسلح منطقهای، بهویژه در مناطق حساس دارفور و کردفان جنوبی، بر اساس محاسبهای عملگرایانه و برمبنای منافع کوتاهمدت خود، با یکی از جناحهای اصلی بهصورت موقت ائتلاف میکنند تا کنترل قلمرو خود را حفظ کنند. درحالحاضر، کانون اصلی و خونینترین درگیریها در دارفور متمرکز است. کنترل این ایالت استراتژیک بهمنزله کنترل پایگاههای قدرت محلی و زیرساختهای نظامی بسیاری از نیروهای منطقهای تلقی میشود.
خارطوم همچنان نماد قدرت سیاسی کشور باقی مانده، اما بهدلیل اهمیت حیاتی آن برای دسترسی به دریای سرخ، شرق سودان به یک مرکز موقت فرماندهی لجستیکی و استراتژیک برای ارتش تبدیل شده است. تحلیلها نشان میدهند که آینده سودان حول سه مسیر اصلی قابل تصور است:
سناریوی اول، اگر جنگ بدون یک پیروزی قاطع برای هیچیک از طرفین ادامه یابد، کشور عملا به مناطق مجزا تحت کنترل نظامی تقسیم خواهد شد که نتیجه مستقیم آن تشدید انفجاری بحرانهای انسانی و سرازیرشدن موجی عظیم از آوارگان به کشورهای همسایه مانند چاد، اتیوپی و مصر خواهد بود.
سناریوی دوم، با میانجیگریهای فشرده خارجی (شامل مصر، عربستان، امارات، آمریکا و اتحادیه آفریقا)، ممکن است یک آتشبس موقت و ناپایدار برقرار شود که در آن هر دو جناح سهمی از قدرت را حفظ کنند، هرچند شکاف عمیق اعتماد و ماهیت ستیزهجویانه رهبران، این توافق را درمعرض خطر بازگشت سریع به جنگ قرار میدهد؛ و درنهایت، سناریوی سوم که کمترین احتمال موفقیت را دارد، شکلگیری یک اداره خودگردان منطقهای توسط نیروهای مدنی و شوراهای مقاومت محلی در مناطق تحت کنترل غیرنظامی، با حمایت بینالمللی است؛ چراکه این نیروها فاقد ساختار متمرکز و قدرت نظامی کافی برای مقاومت بلندمدت دربرابر جناحهای مجهز هستند.