به‌کارگیری اساتید فاقد مجوز رسمی برای تدریس علوم و معارف دفاع مقدس در دانشگاه تخلف است مشهد، میزبان اجلاس بین‌المللی تجلیل از پیرغلامان و خادمان حسینی آیا می‌شود بدهی شهریه مدرسه را در محاسبه خمس لحاظ کنیم؟ نمایش میدانی «۱۸۰۰۱» بزرگ‌ترین نمایش میدانی کشور پس از انقلاب بود ثبت شخصیت علامه طباطبائی در یونسکو | بزرگداشت علامه در سطح جهانی فاطمه (س)، حلقه وصل امت، نبوت و رسالت احیا و فعال‌سازی جشنواره‌ها در مساجد فتوای مفتی عربستان سعودی درباره حکم شرعی بازدید از موزه مصر آغاز اجرایی‌شدن طرح ملی حفظ قرآن اهدای کتاب دست‌نویس بانوی تونسی به حرم مطهر امام رضا(ع) جزئیاتی از مراسم تشییع و تدفین پیکر «سیدمحمد موسوی‌سجاسی»، مداح اهل‌بیت(ع) ضرورت توجه به مهدویت با نگاه جهانی تصمیم جدید عربستان در اعزام سفر حج موزه دفاع مقدس مشهد، شاهکار شهرداری و شورای شهر است | موزه باید فراملی باشد کرامتی عجیب از شیخ حسنعلی اصفهانی پای درس اخلاق آیت الله مروی | نکاتی پیرامون باطن حوادث تلخ زندگی مدیرکل جدید حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت خراسان رضوی معرفی شد (۱۷ آبان ۱۴۰۴) آخرین مهلت ثبت‌نام بخش ویژه مسابقات علمی طلاب طرح تقدیر از نخبگان مسجدی در مشهد اجرایی می‌شود آیین‌های حرم امام‌رضا(ع) | آستان‌بوسی؛ نمادی از عشق، ادب و پیوند زائر با امام رئوف
سرخط خبرها

کرامتی عجیب از شیخ حسنعلی اصفهانی

  • کد خبر: ۳۷۱۰۷۰
  • ۱۷ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۰
کرامتی عجیب از شیخ حسنعلی اصفهانی
شفای زنی در آستانه مرگ با انجیری که همسرش خورد شفا یافت. این یکی از کرامات عجیب آیت الله حسنعلی اصفهانی معروف به شیخ نخودکی است.

به گزارش شهرآرانیوز، در حالات مرحوم آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی آمده است که شخصی می‌گوید من چند روز سفر کرده و خودم را به نخودک خدمت شیخ حسنعلی اصفهانی (ره) رساندم و خدمت ایشان عرض کردم: آقا خانمم رو به قبله است دارد می‌میرد، یک دعایی بفرمایید؛ یک کاری بکنید.

ایشان فرمود توی این جیبت یک انجیر هست بده، گفتم: انجیرم کجا بود؟

فرمود: من به تو می‌گویم تو این جیبت هست.

گفتم: جیب مال ما بود آقا می‌دانست چیه توش؟ دست کردم دیدم یک انجیر کوچک چند ماه پیش یک رفیقم به ما یک‌مشت انجیر داده همه را خوردم این یکی مانده بود توی جیب ما انجیر را دادم دست آقا.

آقا سوره مبارکه حمد خواند دمید به این انجیر فرمود برو بده به خانمت بخورد خوب می‌شود. گفتم آقا تا بیایم برسم دِه خودمان، چند روز تو راهم، تا برسم و بدهم بخورد کارش تمام می‌شود و از دنیا می‌رود.

آقا فرمود عجب! پس نمی‌رسی انجیر را بدهی به خانمت بخورد؟ گفتم نه. گفت پس خودت بخور. گفتم مریض کسی دیگر است، گفت تو بخور او خوب می‌شود!

من انجیر را خوردم و رفتم. در مسیر راه گریه می‌کردم گفتم آقا شیخ هم کاری نتوانست برایمان بکند رویش هم نشد بگوید زنت مُردنی است.

وقتی رسیدم دِه خودم، درِ خانه را باز کردم دیدم خانمم کنار حوض نشسته دارد رخت می‌شویَد. گفتم خانم چی شد ورق برگشت؟ گفت من عزراییل را هم دیدم، اما دو روز پیش نمی‌دانم چی شد که خدا یک عمر دیگری به من داد.

گفتم کِی ساعت دقیق بگو؛ می‌گوید وقتی ساعت شد فلان، دیدم دقیقا همان موقعی بود که آن انجیر را خوردم. انجیر را من خوردم یکی دیگر خوب شده است.

منبع: نشان از بی نشان‌ها، سرگذشت مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->