به گزارش شهرآرانیوز، پس از گذشت بیش از هفت قرن از نگارش اثر سترگ و جاودانه مولانا، «مثنوی معنوی» همچنان سرچشمهای زلال از معرفت، اخلاق و تفکر است که میتواند نسلهای تازه را نیز سیراب کند. این میراث عظیم عرفانی که قرنها الهامبخش شاعران، اندیشمندان و مربیان معنوی بوده، امروز در قالبی نو و خلاقانه در مشهد جان تازهای گرفته است. در طرحی ابتکاری توسط مهدی فردوسی مشهدی، پژوهشگر ادبیات دینی کودک و نوجوان و مبتکر برنامه آموزشی و پژوهشی الهیات برای کودکان با عنوان «مثنویکاوی با کودکان»، تلاش میشود مفاهیم عمیق مثنوی با زبانی ساده، قابل فهم و متناسب با ذهن و زبان کودکان آموزش داده شود تا پیوندی میان جهان پر رمز و راز عرفان و دنیای پرشور و پرسشگر کودکی برقرار گردد و تاکنون نهمین فصل آن برگزار شده است.
در همین زمینه با دکتر فردوسی مشهدی، مثنویشناس و مدرس این دورهها، گفتوگویی انجام دادهایم.
برای آغاز گفتوگو، لطفاً درباره جایگاه مولانا و اثر ماندگار او در فرهنگ ایرانی توضیح دهید.
مولانا محمد بن بهاءالدین محمد بلخی، شاعر و عارف پارسیگوی خراسانی است که در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ، یکی از شهرهای بزرگ خراسان قدیم، چشم به جهان گشود. خراسان قلمروی بسیار گستردهتر را از خراسان کنونی فرامیگرفت، چنانکه افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخشهایی از قرقیزستان امروزی، در خراسان بزرگ جای میگرفتند. این قلمرو در دوره اسلامی، به چهار بخشِ نیشابور، مرو، هرات و بلخ تقسیم شد و به همین سبب بسیاری از مشاهیر علمی و ادبی مسلمان در این دوره، با توجه به گستره جغرافیایی خراسان بزرگ، خراسانی به شمار میروند. مولانا جلال الدین محمد بلخی، عارف و شاعر سده هفتم هجری قمری نیز به همین معنا خراسانی است که البته پس از هجرتش به ترکیه کنونی، «رومی» هم خوانده میشود.
مثنوی معنوی یکی از چند اثر رسیده از مولانا به شمار میرود که در بلخ (شمال افغانستان کنونی) به دنیا آمد (۶۰۴ ق / ۱۲۰۷ م) و همراه با پدرش بهاء ولد که از واعظان و صوفیان و مدرسان علوم دینی بود، اندکی پیش از نزدیک شدن مغولان به ایران (کمابیش ۶۱۰ ق / ۱۲۱۳ م)، از زادگاهش کوچید و سرانجام در قونیه، (جنوب غربی ترکیه کنونی یا آناتولی مرکزی یا روم) ساکن شد و بیشتر عمرش را همانجا گذراند و همانجا درگذشت (۶۷۲ ق / ۱۲۷۳ م) و به همین سبب به رومی معروف شد.
چه ویژگیهایی مثنوی را از دیگر آثار عرفانی متمایز میکند؟
این اثر تعلیمی در شش بخش یا دفتر با عنوان مثنوی معنوی، کمابیش ۲۶۰۰۰ بیت در قالب «مثنوی» (از اسلوبهای نظم فارسی) در بردارد که با بهرهگیری از آفرینش شخصیتهای انسانی و حیوانی و گزارش انواع قصهها و حکایتها و تمثیلها و تأویلها و تفسیرها، انگارهها و اندیشههای سراینده را درباره عقل و عشق، صورت و معنا، یزدان و انسان، اخلاق و عرفان، وحدت و کثرت، ظاهر و باطن، علم و جهل، جان و تن، کفر و ایمان و این جهان و آن جهان و...، به خوانندگانش عرضه میکند.
مثنوی را «قرآن فارسی» خوانده و گفتهاند: «مثنوی معنوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی»، اما این کتاب همچنین در ادبیات و فرهنگ ترکی تأثیرگذار بوده است؛ چنانکه شبکهای از مؤسسات به نام «دار المثنوی» یا «مثنویخانه» حتی در دوران امپراتوری عثمانی در آن سرزمین برای مطالعه مثنوی پدید آمده است. در یک کلام، جوششی بودن نه کوششی بودن مثنوی معنوی، ویژگی متمایزکننده آن از دیگر آثار ادبیات تعلیمی، بلکه ممتازکننده آن است.
حال به طرح شما بپردازیم. ایده «مثنویکاوی با کودکان» چگونه شکل گرفت و از چه زمانی آغاز شد؟
حدود شش سال پیش، نخستین دوره را در مشهد برگزار کردیم و اکنون نهمین فصل آن در حال اجراست. فارسیزبانان در روند تاریخ، قدر مثنوی را دانستهاند و نسخههای آن در دورههای تاریخی گوناگون دستبهدست میگشته است، اما سؤال مهم همیشگی برای من این بود: آیا کودکان نیز سهمی از این میراث معنوی داشتهاند؟ جستوجو در تاریخ نشان میدهد که نخستین تلاش برای آشنایی کودکان با مثنوی معنوی، حدود ۱۳۰ سال پیش و با نگارش کتابی به نام «مثنویالاطفال» به همت مرحوم محمود مفتاحالملک مازندرانی صورت گرفت.
بنابراین، نخستین مواجهه کودکان ایرانزمین با مثنوی معنوی، با رویکرد «مثنویدانی» پدید آمد؛ سپس «مثنویخوانی» همزمان و همعرض و همارز با خوانش انواع اقتباسها در این زمینه و شاید متأثر از سنت شاهنامهخوانی کودکان، سر برکرد. باری، پس از این دو نوع مواجهه، بر اثر ورود ادبیات فلسفه برای کودکان (P ۴ C) به ایران، نسل دیگری از رابطه کودک و مثنوی پیدا شد که هر کسی از ظن خود این رابطه را به نامی، میخواند، اما من آن را «مثنویکاوی» مینامم.
مقصود از مثنویکاوی، بهرهگیری از درونمایه نازکاندیشانه و دستمایه نوآورانه مثنوی شریف به انگیزه تقویت انواع تفکر در مخاطب کودکان و نوجوانان و البته روی سخن، با مربیان است؛ یعنی استفاده از قصص و تمثیلات مثنوی برای پرورش تفکر در کودکان، نه آموزش محتوای آن.
چرا مثنوی را برای این هدف انتخاب کردید و نه مثلاً گلستان سعدی یا منطقالطیر عطار؟
مثنوی از دید تنوع موضوعی و چندلایگی موضوعی آن، بیبدیل است و راه میدهد که دستکم درباره یکی از این موضوعات متنوع با گروههای سنی پیش از بزرگسالی، سخن بگویی و گفتوگو کنی. قصههای کوتاه و بلند و تمثیلهای محسوس مولانا درخور مخاطب کودکند و افزون بر این، مثنوی از عمقی معرفتی در سطح قوه تحلیل مربیان و از جامعیتی موضوعی برخوردار است.
ساختار دوره «مثنویکاوی با کودکان» چگونه است؟
این دوره در قالب کارگاههای آموزشی برای مربیان برگزار میشود. شرکتکنندگان، بزرگسالانیاند که در زمینه تعلیم و تربیت، روانشناسی یا ادبیات کودک و نوجوان یا فلسفه و اخلاق و الهیات فعالیت میکنند. ما در این دورهها، شیوه تسهیلگری و گفتوگوی تفکرمحور را تمرین میکنیم تا آنان در گام بعدی بتوانند با کودکان و نوجوانان گفتوگو و طرح بحث کنند.
هر جلسه چهار بخش دارد: ۱. طرح موضوع گفتوگو؛ ۲. طرح چارچوب نظری درباره موضوع؛ ۳. خوانش و تفسیر داستانهای منتخب مثنوی معنوی با رویکرد تفکرمحور؛ ۴. بازسازی حلقه کندوکاو کودکانه با مشارکت مربیان بزرگسال.
در این حلقههای کندوکاو، دقیقاً چه اتفاقی میافتد؟
در این حلقهها، کودکان دایرهوار مینشینند و مربی در کنار آنان، نه در جایگاه تعلیمگر، بلکه در نقش تسهیلگر حضور دارد و از ابزارهای آموزشی مانند داستان، پویانمایی، تصویر، نمایش، بازی و حتی نقاشی استفاده میکند. مربی، محرّکی را برمیگیرد که از جنس قصهای از قصههای مثنوی است؛ سپس گفتوگو آغاز میشود. کودک در فرآیند گفتوگو یاد میگیرد پرسش کند، پاسخ دهد، نظر مخالف را بشنود و دلیل بیاورد یا رد یا دفاع کند. هدف این است که تفکر (اندیشهورزی) جایگزین تحفظ (یادسپاری) شود.
بازخورد این شیوه در میان کودکان و مربیان چگونه بوده است؟
بسیار مثبت. مربیان بارها نمونههای متعددی را از تغییر محسوس کودکان در شیوه گفتوگو، استدلال و گوش کردن و فهمیدن و اکتشاف مسائل برآمده از دل گفتوگوها، گزارش کردهاند.
به نظر شما، مثنویکاوی چه تفاوتی با آموزشهای رایج در نظام رسمی دارد؟
نظام آموزش رسمی ما، بر انتقال متمرکز است نه اکتشاف؛ یعنی آموزگار بر پایه کتاب درسی، مطالب را به دانشآموزان منتقل میکند تا آنان مطالب را به حافظه بسپارند و در آزمون پایانی، آنها را بر کاغذ بیاورند و ارزشیابی شوند، اما زمینهای برای تأمل آنان درباره چیستیها و چراییها و چگونگیها فراهم نمیآید. ما در دورههای مثنویکاوی تلاش میکنیم ذهن کودک و نوجوان به پرسشگری عادت کند؛ یعنی از او میخواهیم بپرسد، شک کند و پاسخ خودش را کشف کند. چنین روشی، به جای انباشت اطلاعات، به رشد شناختی او کمک میکند.
اجرای این طرح با چه چالشهایی روبهرو بوده است؟
بزرگترین چالش، کمبود مربیانی است که خودشان از مهارت تفکرورزی برخوردارند. بسیاری از مربیان در ابتدای دورهها میگویند که خود ما نیز هیچگاه در آموزش رسمی، به تفکر مستقل اکتشافی تشویق نشدهایم. بنابراین، ابتدا باید مربی را پرورده و ورزیده شود تا بتواند در نقش تسهیلگر گفتوگوهای کودک و نوجوان بازی کند. چالش دیگر، نگاه سنتی برخی خانوادهها به امر آموزش است؛ زیرا هنوز بسیاری از خانواده میپندارند آموزش؛ یعنی تکرار و حفظ مطالب، اما ما میکوشیم مفهوم آموزش را به یادگیری تبدیل کنیم و یادگیری؛ یعنی به کار بستن آموزهها در حل مسائل فرد و تبدیل آموزهها به یافتهها.
آیا همکاری نهادهای فرهنگی یا آموزشی نیز با شما در این زمینه وجود دارد؟
بله، برخی از فرهنگسراها، دانشگاهها، مراکز تربیت مربی و مؤسسات فرهنگی با ما همکاری میکنند. البته هنوز این همکاریها به گستردگی مورد انتظار نرسیده، اما روند رو به رشدی دارد. بهویژه در مشهد، استقبال از این طرح چشمگیر بوده و خانوادهها مشتاقاند فرزندانشان از این مسیر، با مثنوی مولانا و تفکرورزی آشنا شوند.
از نظر شما، مثنویکاوی چگونه میتواند در تربیت نسلی متفکر و گفتوگومحور مؤثر باشد؟
مثنوی، کتابی است که روح انسان را با پرسشهای بنیادین روبهرو میکند؛ پرسش از هستی، حقیقت، خیر و شر، خدا و انسان. اگر این پرسشها در قالبی متناسب با ذهن کودک ارائه شود، او از همان سالهای نخست زندگی یاد میگیرد اندیشیدن را تمرین کند. کودکی که اندیشیدن را بیاموزد، در بزرگسالی اهل تعصب، خشونت یا تقلید کورکورانه نخواهد بود. این دقیقاً همان چیزی است که جامعه امروز ما نیاز دارد.
بهعنوان یک مثنویپژوه، فکر میکنید مولانا اگر امروز بود، درباره این سبک آموزش چه نظری میداشت؟
یکی از خصلتها و عادتهای نکوهیده مردمان از دید مولانا، «تقلید» و «همنوایی با دیگران» است. او از آزادگی و خردورزی مستقلانه سخن میگفت؛ پس به نظر میرسد این کوشش را میپسندید؛ زیرا معیار انسان بودن را اندیشه او میدانست: «ای برادر تو همان اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای» و میگفت: «خلق را تقلیدشان بر باد دادای دو صد لعنت بر این تقلید باد». اندیشه مقلدانه و رفتار گلهای، همان خط قرمزی است که تلاش میکنیم مربیان محترم را در این دورهها با آن آشنا کنیم. مثنویکاوی تلاشی است برای توسعه فردی کودکان و تقویت هوش معنوی آنان است.
در پایان، اگر بخواهید پیام نهایی این طرح را در یک جمله خلاصه کنید، چه میگویید؟
این بیت به مولانا منسوب است: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم». شاید نسبت این بیت به مولانا دروغ باشد، اما مدعایش راست است؛ زیرا مولانا، هم در دیوان شمس هم در مثنوی معنوی از درونمایه و اندیشه سنایی و عطار بسیار بهره برده و به اصطلاح بر شانه غولان نشسته و جهان و انسان را خوب دیده و به همین سبب بهویژه کتاب تعلیمی مثنوی معنوی او به جمع الجمع آثار کلاسیک تأثیرگذار ادب پارسی بدل گشته است.
خوانش این کتاب بر همه فارسیزبانان بهویژه اصحاب فرهنگ و ارباب کار فرهنگی، فرض است. دانشآموختگان ادبیات فارسی بدون هزینه زبانآموزی میتوانند بیواسطه از این چشمه گوارا بنوشند و اگر چنین نکنند، در سنجش با انگلیسیزبانانی که به خوانش ترجمه انگلیسی مثنوی معنوی سرگرمند، سخت مغبون خواهند شد.
مثنوی معنوی فقط میراثی ادبی نیست، بلکه آیینهای از تفکر و تأمل پیشینیان است. همنشینی کودکان و نوجوانان ما با مولانا و بهرهمندی آنان از گنجینه مثنوی معنوی او، نه تنها آنان را به گذشته فرهنگیشان پیوند میزند که از طریق مثنویکاوی میتوانند از مهارت تفکر خلاق و نقاد برخوردار شوند. هدف غایی «مثنویکاوی با کودکان» همین است؛ تربیت نسلی که بتواند بفهمد، بیاندیشد و همدلانه و مؤثر، با دیگران گفتوگو کند.