فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

گفتگو با عالیه حجت‌زاده، یکی از اولین دانش‌آموخته‌های رشته روزنامه‌نگاری در ایران

  • کد خبر: ۳۷۲۸۷
  • ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۲:۵۴
گفتگو با عالیه حجت‌زاده، یکی از اولین دانش‌آموخته‌های رشته روزنامه‌نگاری در ایران
راوی زنانه بخشی از تاریخ روزنامه‌نگاری ایران است، جزو اولین تحصیل‌کرده‌های رشته روزنامه‌نگاری در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در دهه ۵۰.
لیلا کوچک زاده | شهرآرانیوز؛ عالیه ‌حجت‌زاده فعالیت در روزنامه را قبل و بعد از انقلاب تجربه کرده است و در ۳۵ سال خدمتش به دور از سیاست، در حوزه اجتماعی نوشته است و از دنیای زنان. بعد از انقلاب و در روزنامه اطلاعات تهران، در حوزه ورزش بانوان می‌نویسد و در ارتقای ورزش بانوان تأثیرگذار است. به مشهد مهاجرت می‌کند و به عنوان اولین زن خبرنگار در روزنامه قدس، صفحه بانوان را در این روزنامه به راه می‌اندازد و تا پایان خدمتش همچنان در این حوزه قلم می‌زند. خودش می‌گوید همیشه راه طوری برای او هموار شده است که زبان گویای زنان باشد، چه زمانی که درباره مسائل و مشکلات زنان نوشته، چه وقتی به آگاهی حقوقی، روان‌شناسی و اجتماعی آن‌ها پرداخته است و چه گفتگو با زنان موفق. یکی از جنجالی‌ترین گزارش‌های او قبل از انقلاب گفتگو با شهردار تهران است و انتشار خبری با تیتر «محدوده بیست‌وپنج‌ساله تهران آزاد می‌شود». در سال‌های حضورش در مشهد نیز سلسله گزارش‌های او درباره افزایش سن حضانت فرزندان به مادران به نتیجه می‌رسد. روزنامه‌نگاری شغلی حساس و تخصصی است، اگر خبرنگار تاریخ بداند، اگر به اصول اخلاقی پایبند باشد.


انشایی درباره جنگ ویتنام

او در خانواده‌ای پرورش می‌یابد که پدر اهل مطالعه و پیگیر اخبار روز است و روزنامه هم خواندنی محبوب خانه آن‌هاست. از آنجا که دختر خانواده قریحه نوشتن دارد و پیگیر مسائل روز است، خیلی زود راه خود را برای ورود به رشته روزنامه‌نگاری پیدا می‌کند تا امروز بگوید: می‌دانستم می‌خواهم چه‌کاره شوم. او متولد سال ۱۳۳۱ در زاهدان است، اما در هشت‌سالگی به دلیل شغل پدر به تهران مهاجرت می‌کند. می‌گوید: عاشق داستان و نقاشی بودم، اما عامل اصلی آشنایی‌ام با روزنامه‌نگاری به کلاس دوازدهم و دبیرمان برمی‌گردد. از ما خواسته بود درباره جنگ ویتنام بنویسیم، اینکه چه عواملی باعث شد آمریکایی‌ها به کشور دیگر حمله کنند. انشایم خوب از کار درآمد و همان جرقه‌ای برای دبیرمان شد که مرا به رشته جدیدی راهنمایی کند. او گفته بود به‌تازگی دانشکده‌ای در تهران تأسیس شده است که رشته‌ای به نام روزنامه‌نگاری در آن تدریس می‌شود.


روزنامه‌نگاری نوین

دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در سال ۱۳۴۵ فعالیت خود را آغاز کرد. مؤسس آن مصطفی مصباح‌زاده، بنیان‌گذار روزنامه کیهان آن زمان، است که راه‌اندازی روزنامه‌نگاری نوین در ایران را دنبال می‌کند. ۵ رشته روابط عمومی، روزنامه‌نگاری، مدیریت بازرگانی، مترجمی و رادیو و تلویزیون در این دانشکده تدریس می‌شود که خانم حجت‌زاده ورودی دوره چهارم این دانشکده در رشته روزنامه‌نگاری است. او سال ۱۳۵۰ با رتبه ۴۲ وارد این دانشکده می‌شود و بهره بسیاری از سطح علمی بالای این مجموعه و استادان آن می‌برد و هم‌کلاسان او، بزرگان روزنامه‌نگاری آینده ایران می‌شوند. او می‌گوید هنوز هم با هم‌کلاسی‌هایش در ارتباط است و ۲ سال گذشته پنجاهمین سالگرد تأسیس دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی را جشن گرفته‌اند.


آیین گفتار، آیین نوشتار

بانوی پیش‌کسوت خبرنگاری حرف‌های زیادی از ۴‌سال تحصیل در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی دارد. حرف‌هایش می‌تواند کتابی مبسوط درباره آموزش خبرنگاری باشد. او می‌گوید: ما باید به عنوان یک روزنامه‌نگار، در کنار آموختن خبر، گزارش‌نویسی، صفحه‌آرایی و عکاسی، با اصول علم سیاست، اقتصاد، حقوق عمومی و حقوق مطبوعات آشنا می‌شدیم. ۲ سال اول تحصیل ما آموزش فنون ارتباط‌گیری با مخاطب بود. آیین گفتار و دکلمه و تأثیرگذاری بر مخاطب. بعد از این، وارد حوزه تهیه خبر و گزارش شدیم. ما تمام شگرد‌های عکاسی، ظهور و ثبوت عکس و حتی صفحه‌آرایی را هم آموزش دیدیم و دانستن همه این‌ها برای یک خبرنگار لازم بود.

ادامه می‌دهد: یکی از استادان بزرگ ما، مرحوم دکتر رضوانی، تمام روزنامه‌های قدیمی را می‌آورد و تاریخچه مطبوعات در ایران را از نظر اجتماعی و سیاسی تحلیل می‌کرد. ما حتی به صورت تمرینی هم حروف‌چینی را آموزش دیدیم، آن هم به همان شیوه دشوار گذشته. واقعا باید گفت آن زمان روزنامه‌ها با خون دل چاپ می‌شدند. نه لیتوگرافی، نه رایانه و نه صفحه‌آرایی رایانه‌ای بود. باید با دست حروف‌چینی می‌کردند. صفحه فلزی بزرگی به اسم گارسیه را دستمان می‌گرفتیم و با دستگاه، حروف فلزی یکی‌یکی درون آن می‌افتاد و ما حروف را کنار هم می‌چیدیم.


حضور در تحریریه کاذب

اما ورود این خبرنگار جوان به یکی از ۲ روزنامه مهم تهران در پایان تحصیلاتش و در سال ۱۳۵۴ رقم می‌خورد، یک آگهی دعوت به همکاری از طرف روزنامه اطلاعات در دانشکده. در متن آگهی آمده است: به تعدادی خبرنگار در یکی از نشریات معتبر نیاز داریم. او می‌گوید برایش عجیب بوده که این روزنامه از متقاضیانی که برخی مانند او دانش‌آموخته رشته روزنامه‌نگاری بودند مصاحبه و امتحان هم می‌گرفته و سخت‌گیر بوده است. ۱۴ نفر از بچه‌های دانشکده آن‌ها قبول می‌شوند. حجت‌زاده می‌گوید: روزنامه اطلاعات به‌راحتی نیرو نمی‌گرفت. بعد از مرحله مصاحبه و امتحان، ما را به یک تحریریه کاذب در روابط عمومی روزنامه فرستادند تا دوره سه‌ماهه کارورزی را آنجا زیر نظر یک روزنامه‌نگار معتمد بگذرانیم، فردی که به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی مسلط بود. یادم هست ایشان خبر نامنظم را جلومان می‌گذاشت و می‌گفت بر اساس هرم وارونه یا توصیف تنظیم کنیم.


اگر دنبال پول هستید خبرنگار نمی‌شوید

سرانجام وارد تحریریه می‌شود، دنیای تازه‌ای که برای رسیدن به آن شوق و ذوق بسیاری داشته است. در همین زمان ازدواج هم می‌کند، با پسرعموی خود که لیسانس علوم سیاسی دارد. به گفته خانم حجت‌زاده، همسرش همیشه شغل او را باعث افتخارش می‌دانسته و همین هم در ادامه‌دادن این شغل تأثیرگذار بوده است: ابتدا در گروه گزارش می‌نوشتم. ۷ ماه که گذشت، ۶ حوزه خبری شامل شهرداری، وزارت کشور، هواشناسی، وزارت راه، هواپیمایی کشوری و اتاق اصناف را به من سپردند. هرروز باید جویای اخبار می‌شدم. هر جایی هم که برای گزارش می‌رفتیم، خبرنگار در سایه با ما همراه بود. این خبرنگاران، گزارشگر بخش آگهی بودند. می‌گفتند خبرنگار باید در جاد‌ه‌ای صاف حرکت کند و اگر خبرنگاری از اداره‌ها هدیه یا رپورتاژ بگیرد دیگر خبرنگار نیست. اگر دنبال پول هستید، خبرنگار نمی‌شوید.


ساواک را می‌پیچاندیم

روزنامه اطلاعات ۸ صفحه بود و عصر‌ها چاپ می‌شد. چند تن از هم‌کلاسی‌های من مانند خانم مینو بدیعی و حسین قندی به کیهان رفته بودند. بچه‌های دانشکده‌مان ۲ پاره شده بودند، عده‌ای در کیهان و عده‌ای در اطلاعات. ضمن اینکه با هم دوست بودیم، رقیب هم محسوب می‌شدیم. هرروز یک ساعت قبل از انتشار روزنامه، یعنی حدود ساعت یک، یک نفر مأمور از ساواک می‌آمد روزنامه و تمام اخبار را چک می‌کرد تا چیزی خارج از قواعد آن‌ها منتشر نشود، ولی ما خودسانسوری نمی‌کردیم. غیرمستقیم حرفمان را می‌نوشتیم. ساواک را می‌پیچاندیم. آن‌ها هم متوجه این موضوع نمی‌شدند.


ضبطت را خاموش کن و چیزی ننویس

یکی از جنجالی‌ترین گزارش‌های او قبل از انقلاب گفتگو با شهردار تهران است، خاطره‌ای که در برنامه‌های مختلف هم به آن می‌پردازد و هیچ‌گاه از ذهن او محو نخواهد شد: با توجه به اینکه اخبار حوزه شهرداری در دستم بود، تقاضای مصاحبه اختصاصی با شهردار کردم. به دفتر ایشان رفتم و اتفاقا یکی از بچه‌های روزنامه کیهان را هم آنجا دیدم. او به من نگاه کرد و من به او. هم‌حوزه بودیم و خبرنگاران انجمن شهر یا همان شورای شهر امروز. ایشان به من گفت شما اینجا چه‌کار می‌کنی. گفتم همان کاری که شما می‌کنی. گفت من همین‌طوری برای احوالپرسی آمده‌ام. من هم همین را گفتم و هیچ‌کدام از ما موضوع را نگفت. تا اینکه رئیس دفتر شهردار من را برای مصاحبه داخل فرستاد.

سال ۱۳۵۶ بود. شهردار تهران به من گفت ما قصد داریم محدوده بیست‌وپنج‌ساله تهران را آزاد کنیم، اما ضبطت را خاموش کن. چیزی هم ننویس. من فقط برای اطلاعات خودت می‌گویم. اگر متوجه شوم این حرف‌ها از اینجا بیرون رفته واویلاست. من هم نشستم و او روی نقشه بیست‌وپنج‌ساله تهران، شروع کرد به گفتن اینکه چه محدوده‌های جدیدی قرار است جزو منطقه شهری تهران قرار بگیرد. بدون اینکه چیزی بنویسم شروع کردم به حفظ کردن محدوده‌ها و کیلومترها. در دانشکده به ما گفته بودند فرض کنید به یک سالن ورزشی رفته‌اید و باید به طور تقریبی و با چشم، حدس بزنید چند نفر در این مسابقه شرکت کرده‌اند. باید حفظ کنید. من هم برای اینکه اطلاعات از ذهنم دور نشود، سریع خداحافظی کردم و از طریق بیسیم خودرو روزنامه به سردبیر زنگ زدم و گفتم صفحه اول را نگه دارد که خبری دست اول دارم. بلافاصله هم در خوردو، همان‌جا خبر را روی کاغذ نوشتم. فردا این خبر با تیتر «محدوده بیست‌وپنج‌ساله تهران آزاد می‌شود» در صفحه اول چاپ شد و غوغایی به پا کرد.

این خبرنگار پیش‌کسوت ادامه می‌دهد: «سیاست کشور و شهرداری این نبود که این خبر را به این زودی اعلام کند، چون باعث می‌شد مردم در این محدوده‌ها ورود پیدا کنند، زمین بخرند و ساخت‌وساز کنند، چون آینده داشت و پیشرفت می‌کرد. در حالی که بخشی از این زمین‌ها متعلق به درباریان بود که آن را خریده و برای آینده کنار گذاشته بودند تا قیمتش افزایش پیدا کند و بعد بفروشند، ولی با این خبر، برنامه آن‌ها به هم می‌ریخت و خیلی از مردم حتی شروع به ساخت‌وساز‌های غیرقانونی کردند.
خانم حجت‌زاده می‌گوید این خبر مثل بمب ترکید و به او می‌گویند به مرخصی برود و تا یک هفته سر کار نیاید. حتی کار به جایی می‌رسد که هویدا، نخست‌وزیر آن زمان، شهردار را می‌خواهد و به او درباره انتشار این خبر اعتراض می‌کند: شهردار معرفت به خرج داده و اسم و رسم من را نگفته بود. بعد از ۲ هفته که به انجمن شهر رفتم، شهردار گفت تو با این خبرت بیچاره‌ام کردی. هویدا توی سرم زده است که چرا زودتر از موعد این خبر را منتشر کرده‌ام. خبری که به نوعی مانع افزایش مسکن در تهران می‌شود.


تیتر‌های به‌یادماندنی

او خاطرات بسیاری از دوران انقلاب دارد که خود می‌تواند موضوع گزارشی تاریخی از آن دوره باشد. این خاطرات با توجه به نزدیکی محل روزنامه آن‌ها به مراکز مهمی مانند اداره پست، کمیته، وزارت خارجه و ... اهمیت می‌یابد، خاطراتی از حضور نیرو‌های چریکی در دفتر روزنامه و تیراندازی به نیرو‌های گارد شاهنشاهی که در پشت‌بام روزنامه آن‌ها سنگر گرفته بودند، اعتصاب چندین‌ماهه روزنامه‌نگاران در سال ۱۳۵۷ و نیامدن به سر کار تا زمان پیروزی انقلاب، انتشار اعلامیه‌ها و فتوا‌های امام (ره) در کنار انتشار اخبار رژیم شاهنشاهی، روز‌های پرتنش و روز‌های آزادانه نوشتن و سرانجام یک روز تیتر می‌زنند «شاه رفت» و روز بعد «امام آمد»، تیتر‌های به‌یادماندنی تاریخ روزنامه‌نگاری کشور.


نوشتن برای بانوان بعد از انقلاب

حضور بانو حجت‌زاده در حوزه زنان به بعد از انقلاب مربوط می‌شود. در سال ۱۳۶۴، سید محمود دعایی، مدیرمسئول مؤسسه اطلاعات، از او می‌خواهد عصر‌ها به مجله «دنیای ورزش» که زیر نظر روزنامه اطلاعات است برود و بخش زنان را فعال کند. خانم حجت‌زاده دراین‌باره می‌گوید: آن زمان ورزش بانوان فقط مختص آموزش و پرورش بود و از بچه‌های دوازده‌ساله بالاتر کسی نباید در مسابقات شرکت می‌کرد. با خارج ارتباط نداشتیم. مسابقات بین‌المللی نداشتیم. مسابقات کشوری فقط ویژه دانش‌آموزان بود و نه باشگاهی. مسابقه‌ای نبود و انگیزه‌ها کم بود.

آن‌ها در مجله، یک صفحه را به خانم‌های ورزشکار اختصاص می‌دهند. با مسئولان صحبت می‌کنند. مشکلات ورزش زنان را انعکاس می‌دهند و با بانوان حرفه‌ای وزشکار مصاحبه می‌کنند. او ادامه می‌دهد: از آنجایی که درباره رشته‌های ورزشی اطلاعات زیادی نداشتم، برای آسان‌شدن کارم، از بین دختران ورزشکار که علاقه‌مند به روزنامه‌نگاری ورزشی هم بودند، چند نیرو پیدا کردم و به آن‌ها روزنامه‌نگاری آموزش دادم. آن‌ها هم به من از جزئیات قوانین بازی‌ها گفتند. از آن به بعد می‌توانستم تحلیل بنویسم. ۶ سال در دنیای ورزش بودم. برایشان کتابخانه و آرشیو درست کردم. اول یک صفحه در مجله، ویژه بانوان بود، اما بعد به ۲ صفحه رنگی و ۲ صفحه سیاه و سفید در هفته تبدیل شد. ما چالشی بین فدراسیون ورزشی و ورزش بانوان ایجاد کردیم. با مجلس هماهنگ کردیم که سن ورزش بانوان به ۱۶ سال برسد. اتفاقی که رخ داد و باعث شد بچه‌های دبیرستانی هم بتوانند در مسابقات شرکت کنند. کم‌کم با باشگاه‌ها صحبت کردیم و اعتراض‌های آن‌ها را هم انعکاس دادیم. نوشتیم چرا باشگاه استقلال و پرسپولیس فقط برای مردان است، چرا پاس تیم ندارد و .... کم‌کم والیبال و بسکتبال بانوان هم راه افتاد. تیم‌های شهرستان‌ها را دعوت کردند تا با تیم‌های تهرانی مسابقه بدهند. سن ژیمناستیک دختر‌ها افزایش پیدا کرد و من خیلی خوشحال بودم که تلاش‌هایمان نتیجه می‌دهد.


تب ورزشی‌نویسی برای بانوان

«روز‌های جمعه توی برف و باران تا ساعت ۱۰ شب توی ورزشگاه بودم و گزارش تهیه می‌کردم، فقط برای حمایت از ورزش بانوان. تا ساعت ۲ شب مطلب را آماده می‌کردم و بعد تلفنی برای سردبیر می‌خواندم و فردا صبح هم مطلب چاپ می‌شد.» تا سال ۱۳۶۷ در این نشریه فعالیت می‌کند، اما چون همسرش در وزات خارجه فعال است، آن‌ها را به هلند می‌فرستند و ۲ سال و نیم را در این کشور می‌گذرانند. در آنجا هم دست از کار نمی‌کشد: در یاد دارم مسابقات آسیایی سئول شروع شده بود. من از تلویزیون تماشا می‌کردم و می‌دیدم خانم‌ها به‌راحتی در مسابقات شرکت می‌کنند در حالی که شرکت‌کننده خانمی از کشور‌های اسلامی حضور ندارد. همان‌جا به همسرم این موضوع را گفتم و او پیشنهاد کرد که یادداشتی در همین موضوع بنویسم و برای برای مجله دنیای ورزش پست کنم.

موضوع این یادداشت درباره رقابت ورزشی زنان کشور‌های مسلمان با یکدیگر است، مطلبی که تأثیرگذار واقع می‌شود و با تصمیم مدیرانی که قطعا با او همراه هستند و آن‌ها نیز به این مسئله فکر کرده‌اند. ۲ سال بعد بازی‌های بانوان کشور‌های اسلامی در ایران برگزار می‌شود.


خبرنگاری در مشهد

سال ۶۹ به ایران آمدیم و همسرم که اصالتا مشهدی است، تصمیم گرفت دفتر وزارت امور خارجه در مشهد ایجاد کند و من دوباره کار در روزنامه اطلاعات را رها کردم. در تهران به من پیشنهاد کردند که به روزنامه قدس بروم. گفتند آن‌ها تازه کارشان را شروع کرده‌اند و حتما نیرویی مانند تو می‌خواهند. مشهد که آمدیم، به روابط عمومی اداره کار، آستان قدس، صدا و سیما و روزنامه قدس تقاضای کار دادم. با خودم گفتم اگر کاری پیدا نکنم، دبیر علوم اجتماعی می‌شوم، اما به یاد دارم در یک روز بارانی که به منزل مادر همسرم در میدان شهدا می‌رفتم، روبه‌روی حرم مطهر قرار گرفتم. به حضرت سلام کردم و گفتم شما ما را به مشهد کشاندی. من از کار بیکار شدم. اشک‌هایم می‌ریخت و می‌گفتم: یعنی الان باید کاری را که دوست ندارم انجام دهم؟ هنوز داخل کوچه نرفته بودم که مادر همسرم مرا صدا کرد و گفت از روزنامه قدس تماس گرفته‌اند و تقاضایم را برای همکاری پذیرفته‌اند.


بنویسید گروه بانوان

مدیرمسئول آن زمان روزنامه قدس، سید جلال فیاضی، از او می‌خواهد از خانم‌های تحصیل‌کرده در رشته‌های مختلف برای کار در روزنامه دعوت کند. خانم حجت‌زاده دراین‌باره می‌گوید: ایشان گفت حاج‌آقای طبسی مطرح کرده است محیط روزنامه قدس باید با حضور زنان تعدیل شود و جو فعلی و مردانه آن برای رقابت بیشتر بشکند.

او ادامه می‌دهد: فردای آن روز که به روزنامه رفتم، روی تابلوی اتاقم نوشته بودند «بخش خواهران». همان‌جا گفتم لطفا این تابلو را عوض کنید و بنویسد «گروه بانوان» یا «سرویس بانوان». تابلو را عوض کردند.

این‌گونه است که اولین روزنامه‌نگار زن روزنامه قدس وارد میدان می‌شود و کم‌کم بانوان تحصیل‌کرده در رشته‌های مختلف از علوم سیاسی تا اقتصاد و روان‌شناسی و حتی خانه‌داری را جذب و آن‌ها را برای روزنامه‌نگاری آماده می‌کند، ۱۸ خانم.


صفحه بانوان

پنجم تیر ۱۳۷۰ اولین صفحه ویژه بانوان روزنامه قدس با عنوان «صفحه بانوان» منتشر می‌شود، مصاحبه‌ای با همسر یکی از شهدای هفتم تیر. خیلی زود، یک صفحه بانوان در هفته به ۲ صفحه در هفته تبدیل می‌شود و بعد هم به مناسبت‌های مختلف، ویژه‌نامه زنان منتشر می‌کنند و جزو اولین نشریات تخصصی در ایران قرار می‌گیرند با این تفاوت که این نشریه در یک روزنامه غیرتهرانی شکل گرفته است. این صفحات تا سال ۱۳۸۹ و زمان بازنشستگی خانم حجت‌زاده پابرجاست و در حوزه‌های مختلف به مسائل زنان می‌پردازد.

او می‌گوید: اوج کار ما زمانی بود که سلسله گزارش‌ها و مصاحبه‌هایی را برای تغییر سن حضانت پسربچه‌ها پیگیری کردیم. آن زمان پسربچه‌ها تا دوسالگی می‌توانستند با مادر خود زندگی کنند در حالی که این قانون درباره دختربچه‌ها تا هفت‌سالگی بود. خوشبختانه توانستیم با همراهی نمایندگان مجلس، این سن را درباره پسربچه‌ها نیز به ۷ سال برسانیم.

بعد از بازنشستگی خانم حجت‌زاده، گروه زنان با سرویس اجتماعی یکسان می‌شود و از حالت تخصصی خود درمی‌آید.
خانم حجت‌زاده باور دارد که نوشتن درباره زنان نقش مهمی در آگاه‌سازی زنان و دختران درباره حقوق خودشان داشته است. او می‌گوید: حقیقت این است که زنان نمی‌توانند توانمندی‌شان را بروز بدهند مگر به خودباوری برسند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->