این مطلب میتواند نوعی خودزنی باشد، چون نگارنده روزنامه نگار و داستان نویسش میخواهد بگوید که هم قماشان او در این ۲ صنف، به ویژه روزنامه نگاران، چندان کتاب خوان نیستند! البته بدیهی است که همین نگارنده سراپا تقصیر اذعان میکند که این حکم شامل همه آنها نمیشود و مگر اصلا میتوان بدون دریافت آگاهی از سرچشمههایی که کتاب جزو مهمترین هایشان است، خروجی بسزایی داشت؟ با این حال، یادآور میشوم که تجربه ۲ دهه قلم زدن در عرصه ادبیات داستانی این نتیجه ناخوشاید را عایدم ساخته که خیلی از داستان نویسان وطنی، آن اندازه که باید، مطالعه نمیکنند. شاید عموم آنها رمانها و داستانهای کوتاه و داستانکهای منتشرشده یا نوشتههای پیش ازچاپ هم صنفان خود را بخوانند -و لابد همین طور است-، اما آنهایی که در دیگر عرصهها خاصه علوم انسانی غور و مطالعه کنند زیاد نیستند. تاریخ را همه باید بخوانند که درک ژرفی از گذشته خود پیدا کنند و خطاهای پیشینیان را دیگر تکرار نکنند، چه برسد به نویسنده که در طبقه خواص مینشیند و مخلوق مخیلش، داستان، نیازمند آگاهی به گذشته قومی و فرهنگی او و مخاطبانش است. نویسنده تا اندازهای باید حکمت و فلسفه بداند و در چیستی هستی غور کند تا ذهنی پرسشگر برای خود بپروراند و هر گزارهای را نپذیرد. او باید جامعهای را که از آن مینویسد بشناسد و به پندارها و کردارهای افراد آن دانا باشد، و به همین سبب است که باید جامعه شناسی و روان شناسی بخواند. باید به ادیان و اساطیر آگاه باشد و چنان که بزرگان ادب باخترزمینْ ولو دین ناباورانشان عهدین میخوانند و به قصهها و مفاهیم اسطورههای یونان وقوف دارند، او نیز قرآن بخواند و متون گران سنگ کهن را مطالعه کند. اما شاید باید گفت از آن بدتر وضعیت کتاب خوانی اهالی رسانه است. آنها که باید از اقیانوس ادبیات و علوم سیاسی و اجتماعی و ... دست کم به قدر تشنگی بچشند و نیاز خود را در نگارش و تنظیم مطلبی درخور برطرف کنند.
بدیهی است که اقیانوس پهناور اینترنت با ژرفای یک سانتی متری اش مسی است که جای زرِ دانش انسانی به ما قالب کرده اند و شاید چندان بدیهی هم نیست که آنچه با عنوان کتابهای انگیزشی یا کتابهای روان شناسی عامه پسند باد به غبغب فرهیخته نمایی مان میاندازد، از ما آدمهایی بامطالعه نمیسازد. اما عرایضم تبصرهای هم دارد که خشنودی یا شاید هم ناخرسندی به همراه داشته باشد. بسیاری از ما روزنامه نگاران و داستان نویسان که بناست به جامعه خوراک فکری بدهیم یا شهروندان را به درنگ درباره مسائل گوناگون واداریم، چنان که باید کتاب نمیخوانیم؛ بنابراین خروجی کارمان در موارد متعدد چیزی نیست که باید باشد. شمار زیادی از ما حتی نمیتوانیم متنی فارسی بدون غلط بنویسیم، چون شاهکارهای ادبیات کلاسیکمان (شاهنامه فردوسی و گلستان سعدی و تاریخ بیهقی و ...) را نخوانده ایم. اما تبصرهای که قولش را دادم این است که ما در این نخواندنمان تنها نیستیم. صرف نظر از عوام، اقشار دیگری هم داریم که در زمره خواص شمرده میشوند، اما با کتاب رابطهای ندارند که به کار بیاید. چندی پیش گزارشی درباره اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس منتشر شد و در آن از ایشان درباره تازهترین موارد کتاب خوانی شان پرسیده بودند. حتما آن گزارش را پیدا کنید و بخوانید!