شاید بهحساب قواعد مرسوم و مناسبات معمول، این نامه را باید چند روز قبل مینوشتم تا این یادداشت برای روز قلم منتشر شود و تقدیر و تکریمی آکنده از شعار و احساس باشد از همه کسانی که قلم در دست دارند و مینویسند، اما اگر قلم را قداستی است در حد قسمخوردن خداوند و اگر قلم را اثری تواند بود در اندازه ساختن انسان، پس هر روز را باید روز قلم دانست و هر روز باید از قلم گفت و نوشت و خواند.
اینک شما نیز این یادداشت را چنان بخوانید که گویی چند روز قبل است و من هم چنان مینویسم که هر روز و هر ساعت باید در تجلیل و بزرگداشت قلم نوشت.
خانم هریت بیچر استوی عزیز!
اینطرف دنیا، ١٢۴سال بعد از مرگ شما، همچنان قلمهایی در گردش است و همچنان چیزهایی نوشته و کمابیش خوانده میشود، اما داستان این است که شاید بتوان گفت هیچوقت نوشتن مثل امروز سخت و دشوار و تلخ نبوده است؛ نه فقط ازآنرو که هر چه میگذرد، قلم قداست و ارزش خود را بیشتر از دست میدهد! نهتنها ازآنرو که دانستن، فهمیدن، خواندن و نوشتن هر لحظه بیارجتر و بیمقدارتر میشود و همان اندازه که همگان پاسخ هر پرسشی از مقایسه علم و ثروت را روشنتر درمییابند، قدر و قیمت قلم و کتابت آشکارتر است! نه فقط ازاینبابت که رقابت رسانههای جدید و قدرت نمایشی تصویر و هنرهای تصویری جایگاه اصیل نگارش قلمی را کمرنگ کرده و حتى نه ازآنرو که فرصت برابر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی توهم نویسندگی و صاحبقلمبودن را برای هر خامفکری بهوجود آورده است، بلکه بهاینسبب که امروز نویسنده به هزارویکدلیل احساس میکند و به چشم میبیند که نوشتن اثر ندارد و خستگی نوشتن به تن قلمش میماند.
نویسنده باید جهان پیرامون خویش را زندگی کند و در عرقریزان روح، بهتعبیر میرصادقی، جان خویش را بر صفحه کاغذ بریزد. نویسنده باید دردهای روزگار خویش را بچشد و در کشاکش ستیز با مصلحتاندیشیها و منفعتجوییها، راهی برای فریادکردن هنرمندانه و اثربخش دردآگاهیاش بیابد.
سختی و دشواری نوشتن، امروز از آنجاست که نویسنده احساس میکند و به چشم میبیند دیگر در این نوشتن او اثری نیست و این قلمفرسایی او سهمی در حوادث روزگار ندارد و هر چه پیشتر میرویم، بیشتر از نقشآفرینی و اثرگذاری قلم کاسته میشود.
اما دراینمیان، شما، خانم هریت بیچر که بعد از ازدواج، نام شوهرتان آقای استو هم به نام شما اضافه شد، یکی از کسانی هستید که ١٢۴سال بعد از مرگتان، هنوز هم به نویسندگان، انرژی و امید میدهید!
خانم هریت، نمیدانم وقتی بهعنوان همسر یک کشیش در گمنامی و فقر کتاب مشهور و تاریخساز «کلبه عمو تام» را نوشتید، خودتان هم میدانستید که دارید چهکار میکنید یا نه، ولی بههرحال کتاب شما جریانی را شکل داد و کلماتتان آتش افروخت و اثر زیادی در شکلگیری نهضت ضدبردهداری داشت و بهعنوان نخستین و مهمترین اثر ادبیات پایداری آمریکا شناخته شد. ۹ سال بعد جنگهای داخلی آمریکا شکل گرفت و نتایج اولیه نهضت ضدبردهداری را رقم زد. خودتان بودید و شنیدید که آبراهام لینکلن، رئیسجمهور محبوب آمریکا، گفت این زن کوچک، جنگی بزرگ را رقم زده است!
شما بودید و آثار گسترده قلمتان را مشاهده کردید، اما خبر ندارید که ۱۶۸ سال بعد از آن کتاب، هنوز هم آتشی که افروختهاید، شعلهور است و همچنان زبانه میکشد.
خانم هریت، یک سال بعد از شما «سالومون نورثاب»، کتاب «دوازده سال بردگی» را نوشت که ۱۵۰ سال بعد اقتباس سینماییاش بهشدت مورداستقبال قرار گرفت. در سراسر دهههای بعد همچنان این شعله فروزان بود و نویسندگان مختلفی مشعل قلمهایشان را برای آگاهیبخشیدن و بیدارکردن روشن نگه داشتند.
آلکس هیلی هم که در سال١٩٧٦ کتاب «ریشهها» را نوشت و فریادگر هویت بهغارترفته سیاهان اسیر و مظلوم آمریکایی بود، امروز نیست تا ببیند که چگونه مردم در کوچهها و خیابانهای هر ایالتی از آمریکای ایالات متحده، دارند فریاد میزنند و ریشههای گمشده خود را جستوجو میکنند. کلمههای آتشین شماست که امروز در دهان مردمان خشمگین جرقه میزند، جملههای دردآلود شماست که امروز گوشبهگوش میگردد و شنیده میشود، عبارات پرشور شماست که بعد از روزگاری دراز همچنان زنده و پویا، گرما و امید و حرکت و حماسه میآفریند. اینروزها بیش از هر زمان دیگری، جایگاه قلم تزلزل یافته و ارج و منزلت نوشتن کاهش پیدا کرده است و هر چه پیشتر میرویم، انگیزههایمان برای نوشتن کمتر میشود؛ اما وقتی کاغذهای زردشده و کهنه کتاب «کلبه عمو تام» را ورق میزنیم، گویی صدایی امیدوار از دوردستها به گوشمان میرسد که «خسته نشوید و بنویسید، ناامید نباشید و بنویسید، درمانده نشوید و بنویسید، شاید امروز نه، اما فردا و فرداها نتیجهاش را خواهید دید». خانم هریت، ماندگاری و اثرگذاری قلم شما بعد از ۱۶۸ سال، حجت و برهانی است برای امیدواربودن به نتیجه و اثر، برای خستهنشدن از نوشتن، برای یقینداشتن به حرمت قلم!