اظهارات اخیر جواد خیابانی، گزارشگر باسابقه و چهره شناختهشده فوتبال ایران، بار دیگر این پرسش را پیش روی افکار عمومی قرار داد که مرز میان صراحت و بیاحتیاطی کجاست؟ جملهای که از او نقل شد؛ «آدمی که پاک باشد، فوتبالیست خوبی نمیشود» نهتنها فاقد دقت و ظرافت کلامی بود، بلکه نگاهی بیرحمانه نسبتبه جامعه فوتبال کشور است.
چنین گزارهای، آن هم از زبان فردی که سالها در متن و بطن ورزش ایران_بیشتر فوتبال_ حضور داشته، بیش از آنکه نقدی اجتماعی باشد، به قضاوتی شتابزده و غیرمنصفانه شباهت دارد.
مسئله اصلی در این میان، صرفاً یک جمله نیست؛ بلکه جایگاه گوینده و بار معنایی سخن است. جواد خیابانی، بهعنوان مجری و گزارشگری که سالها تریبون رسمی رسانه ملی را در اختیار داشته، ناگزیر از مسئولیتپذیری در بیان دیدگاههای خود است.
هنگامی که چنین فردی بدون تفکیک، بدون استدلال دقیق و بدون توجه به تبعات اجتماعی سخن میگوید، نتیجه چیزی جز خدشهدارشدن اعتماد عمومی و تخریب چهرههای یک قشر نخواهد بود. آیا میتوان با یک جمله، تمام فوتبالیستهایی را که در سطوح مختلف ملی و بینالمللی افتخار آفریدهاند، زیر سؤال برد؟
ادعای ناپاکبودن فوتبالیستهای موفق، نهتنها فاقد پشتوانه منطقی است، بلکه نگاهی سادهانگارانه به مقوله موفقیت در ورزش حرفهای دارد. موفقیت در فوتبال، حاصل ترکیبی از استعداد، تلاش، نظم، انضباط، شرایط اجتماعی و البته اخلاق حرفهای است. تقلیل این مسیر پیچیده به یک دوگانه «پاک بودن یا نبودن»، نشانهای از ناپختگی در تحلیل و ضعف در بیان مفاهیم اجتماعی است.
نکته قابلتأمل آنجاست که خود خیابانی، بخش بزرگی از هویت حرفهای و شهرتش را مدیون فوتبال و اهالی آن است. نام او برای همیشه با روایت تاریخی گل خداداد عزیزی در ۸ آذر ۱۳۷۶ گره خورده؛ لحظهای که نهفقط یک گل، بلکه امید و غرور یک ملت را فریاد زد. اکنون، اما همان راوی، ناخواسته یا آگاهانه، در حال زیرسؤالبردن همان نسلی است که او را به جایگاه امروزش رساند. این تناقض، پرسشی جدی ایجاد میکند: آیا فراموشی گذشته، لازمه ادامه حضور در رسانه است؟
در این میان، نمیتوان از کنار اظهارات اخیر خداداد عزیزی نیز بهسادگی گذشت. اسطورهای که روزگاری نماد غیرت و شادی ملی بود، این روزها با ادبیاتی تند و گاه نامناسب در رسانهها ظاهر میشود. گویی قهرمانان دیروز (خداداد و خیابانی را میگوییم)، بیش از آنکه نگران حفظ سرمایه اجتماعی خود باشند، درگیر واکنشهای هیجانی و جنجالآفرین شدهاند. تقارن زمانی این اظهارات با سخنان خیابانی، این شائبه را تقویت میکند که بخشی از چهرههای ماندگار ورزش ایران، مسیر نگرانکنندهای را در پیش گرفتهاند.
پرسش پایانی اینجاست: خالقان زیباترین صحنههای ۸ آذر ۷۶ امروز در کجا ایستادهاند و ما را به کجا میبرند؟ آیا رسالت آنها، افزودن بر شکافها و سیاهنمایی است یا الهامبخشی و حفظ خاطرات جمعی؟ بیتردید جامعه امروز ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند امید، عقلانیت و گفتار مسئولانه است.
گاهی برای ماندگارشدن، باید سکوت کرد؛ و گاهی برای جاودانهماندن، باید رفت. شاید برخی چهرهها اگر بهموقع از تریبون فاصله بگیرند و کمتر روی صحنه بیایند، در حافظه جمعی مردم، شریفتر و ماندگارتر باقی بمانند. این نه حذف است و نه انکار؛ بلکه احترام به گذشتهای است که نباید با کلمات نسنجیده، مخدوش شود.
تکلمه: نکتهای که بیش از همه جای تأمل دارد، تناقض آشکار در روایتهاست؛ اینکه چگونه میشود روزی با شور و هیجان، خداداد عزیزی را بهعنوان نماد غیرت، پاکی و افتخار ملی ستود و سالها بعد، همان مسیر و همان جنس از فوتبالیستها را با یک جمله کلی و شتابزده زیر سؤال برد. اگر آن گل تاریخی، حاصل نبوغ، تلاش و تعهد یک فوتبالیست بود، چگونه امروز میتوان بهراحتی اصل فوتبال و اهالیاش را به ناپاکی متهم کرد؟
این دوگانه متناقض، بیش از آنکه نقدی منصفانه باشد، نشانه فقدان تسلط بر بیان است. ستایش دیروز و تخطئه امروز، آن هم بدون مرزبندی روشن، اعتبار گوینده را بیش از هر چیز دیگری خدشهدار میکند و این پرسش را بهدرستی در ذهن مخاطب شکل میدهد که آیا تغییر نگاه رخ داده یا صرفاً کلمات، بیمحابا و بدون مسئولیت به زبان آمدهاند؟