یادی از دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی | تاریخ نگار قصه گو

  • کد خبر: ۳۸۱۳۰۲
  • ۰۳ دی ۱۴۰۴ - ۲۲:۴۷
یادی از دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی | تاریخ نگار قصه گو
یادی از دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، نویسنده، مورخ، ادیب و شاعر فقید هم زمان با زادروزش​

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ هوای پاریس سرد است، اما او با این سرما غریبه نیست. از زمستان‌های پاریز آمده است. از دهی کوهستانی در کرمان، با چنار‌های کهن سال و مدرسه‌ای پنج کلاسه که پدرش ساخته بود. حالا در دهه ۴۰ خورشیدی، در راهروی دانشگاهی در پاریس قدم می‌زند. زیر بغلش چند کتاب تاریخ و دفتر یادداشت است. همین حالا از یک نشست علمی بیرون آمده است.

جایی که به زبان فرانسوی، درباره تاریخ ایران صحبت کرده است و شنونده‌ها در پایان نشست، ده‌ها سؤال مطرح کردند و از اطلاعات دقیق و جامع او، سر ذوق آمدند. در اتاق کوچکش در پاریس، شب‌ها سفرنامه می‌نویسد. دفتر را که باز می‌کند، از روز‌هایی می‌نویسد که با دعوت سازمان سنتو به لاهور، کراچی، پیشاور و جا‌های دیگر سفر کرده است.

در دانشگاه‌ها سخنرانی می‌کند و ماحصل همه این‌ها را، این بار در «از پاریز تا پاریس» می‌نویسد. با نگاه روستازاده‌ای که در قطار و هواپیما هم، هنوز دلش برای کوه‌های پاریز تنگ می‌شود. یک روز عصر، خودش را در گورستانی قدیمی در پاریس می‌بیند. معلم کلاس اولش، سید احمد هدایت زاده به او وصیت کرده بود که بر سر مزار ویکتور هوگو فاتحه‌ای بخواند.

یکی به نیابت استاد و یکی از طرف خودش. این کار را انجام می‌دهد و در راه برگشت، به تأثیر ادبیات فرانسه فکر می‌کند و اینکه چطور می‌شود بدون توپ و تانک و تنها با شعر و رمان تا ایران رسید. همین نگاه است که بعدا در کتاب «از پاریز تا پاریس» تبدیل می‌شود به سفری پر از ریزه کاری‌های انسانی.

از دعا‌های سفر پدرش تا شوخی‌های هم اتاقی هایش در کوی امیرآباد دانشگاه تهران و کنایه‌های ظریف به ایرانی‌ها و اروپایی ها. او در این شهر غریبه، مدام در رفت وآمد بین کتابخانه ها، همایش‌ها و کافه‌های دانشجویی است. به لهجه پاریزی، نه پاریسی، راهش را باز می‌کند و در بیش از پنجاه کنگره و نشست فرهنگی داخلی و خارجی شرکت می‌کند.

یادی از دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی | تاریخ نگار قصه گو

مقاله‌هایی که بوی نفت می‌دهد

در پاریز، زمستان۱۳۰۴ خورشیدی است و روستا هنوز زیر سایه قحطی‌ها و بیماری‌های بعد از جنگ و سال‌های قاجار سخت نفس می‌کشد. در همین روز‌ها کودکی به دنیا می‌آید که بعد‌ها می‌گوید: «مقاله هایم بوی نفت می‌دهد». محمدابراهیم، فرزند حاج شیخ علی اکبر معروف به حاج آخوند و صغری باستانی در خانه‌ای ساده متولد می‌شود.

پدری عالم و خطیب دارد که بر منبر تاریخ و شعر می‌گوید و تابستان ها، همه اهل فرهنگ سیرجان و کرمان برای دیدنش به پاریز می‌آیند و مادرش، بچه دوستی است که سال‌ها حسرت فرزند را با خودش یدک می‌کشد و به توصیه ساده دلانه‌ای کمی نفت می‌خورد و بعد، حاملگی اش را به همان نسبت می‌دهد. 

داستانی که خود او بعدا با طنز شیرینش بازگو می‌کند. در دوران نوجوانی، دو سال از مدرسه دور می‌شود، اما بیکار نمی‌ماند. در همان پاریز فقیر، با امکاناتی ناچیز روزنامه‌ای به نام «باستان» و مجله‌ای به نام «ندای پاریز» منتشر می‌کند با مخاطبانی محدود. ده سالگی، در خشک سالی، شعری برای طلب باران می‌گوید. برای ادامه تحصیل، با خورجینی پر از نان خشک، پنیر، کشک و جوزقند راهی سیرجان می‌شود تا کلاس ششم و بعد دبیرستان را تمام کند.

او نوجوانی است که با چراغ پیه سوز درس می‌خواند و شب‌ها مجله‌هایی را ورق می‌زند که بعد نویسنده اش می‌شود. سال۱۳۲۶ پایش به دانشگاه تهران باز می‌شود و تاریخ می‌خواند. پس از لیسانس، به کرمان برمی گردد و معلم تاریخ در دبیرستان بهمنیار می‌شود و در همان سال هاست که با حبیبه حائری ازدواج می‌کند، صاحب پسری به نام حمید و دختری به نام حمیده می‌شود.

وارث بیهقی

دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی از چهره‌های ماندگار تاریخ نگاری ایران است. استاد تاریخ دانشگاه تهران، نویسنده ده‌ها کتاب و مورخی که توانست تاریخ را از حالت خشک درسی بیرون بکشد و به خانه‌های مردم ببرد. اولین کتابش، «پیغمبر دزدان»، شرح طنزآمیز نامه‌های شیخ محمدحسن زیدآبادی بود که در سال۱۳۲۴ در کرمان منتشر و بار‌ها تجدید چاپ شد.

بعد‌ها مجموعه‌ای از کتاب‌ها با محور «هفت» نوشت. آثاری مثل «خاتون هفت قلعه» و «آسیای هفت سنگ» که خودشان را در قالب ماجرا، قصه و ضرب المثل معرفی می‌کردند. در کنار این ها، سفرنامه هایش از عراق، پاکستان، رومانی، مشهد و اروپا در کتاب «از پاریز تا پاریس» منتشر شد و چهره‌ای تازه از یک مورخ اهل سفر و مشاهده را نشان داد. او تا سال۱۳۸۷ به عنوان استاد تمام وقت در دانشگاه تهران ماند و شاگردان بزرگی تربیت کرد. 

به تدریج، وارثی برای نثر بیهقی و استمرار سنت «تاریخ نگاری با قصه» به حساب آمد و رفاقت نزدیکی با نویسندگان بزرگی، چون محمدعلی اسلامی ندوشن و محمدعلی جمال زاده داشت. در مطبوعات می‌نوشت و با مجلات بسیاری همکاری می‌کرد. برای دایرةالمعارف‌ها هم مدخل‌هایی درباره چهره‌های ایرانی می‌نوشت. دکتر باستانی پاریزی در شعر هم دستی داشت و مجموعه شعری با عنوان «یادبود من» منتشر کرد. 

او سرانجام پنجم فروردین ۱۳۹۳، پس از دوره‌ای بیماری و کهولت سن، در بیمارستان مهر تهران درگذشت و در قطعه ۲۵۰ بهشت زهرا (س) در کنار همسرش به خاک سپرده شد. خبری که برای کرمان و برای جامعه دانشگاهی و طیف وسیعی از خوانندگان عام، غم انگیز بود. از او بیش از هفتاد عنوان کتاب تألیف و ترجمه شده و ده‌ها مقاله بر جای ماند. آثاری که تا همین امروز مرجع دانشجویان و دانشگاهیان است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.