رادمنش| زندگی شعری مهدی اخوان ثالث سفری بود بین شعر کهن و شعر نو و او مسافری که هیچوقت خانه پدری را -که همان قالبهای کهن شعری است- به هوای رفتن به بلندای شعر نیمایی برای همیشه ترک نکرد. به گفته رضا افضلی، شاعر برای گفتن حرفش اگر لازم باشد قالب شعرش را عوض میکند، یک روز با غزل حرف میزند، روزی با قصیده و زمانی هم با شعر نو.
امروز که دور سنگ قبر سفید و کوچک شاعر «زمستان» شلوغتر از فصلهای دیگر سال است، خواننده گزارشی باشید که در گفتوگو با سید جلال قیامی میرحسینی، رضا افضلی و هادی منوری فراهم کرده و در آن نگاهی مختصر داشتهایم به شعر و جایگاه میم. امید یا همان مهدی اخوان ثالث، شاعر بزرگ مشهدی و به قول خودش «راوی توسی». در این گزارش در پی پاسخ به پرسشهایی از این دست بودهایم: چرا اخوان از شعر کلاسیک به سمت شعر نو رفت؟ چه تأثیری بر شعر نیمایی گذاشت و چرا بیش از همنسلانش درخشید؟
زبان او، نمونه عالی زبان خراسانی است
قیامی میرحسینی، شاعر و پژوهشگر ادبیات، درباره اینکه اخوان ثالث چرا و چگونه به سمت شعر نو رفت، میگوید: شاعرانی که به شعر نو روی میآورند 2 دسته هستند؛ یک دسته آنهایی که از سرودن در قالبهای کهن عاجزند. اینها فقط شعر نو میگویند یا شعرهای قالب کهنشان خیلی ضعیف است، از جمله خود نیما، و دسته دیگر گروهی هستند که شعرهای در قالب کهنشان قوی است و شعرهای نو را هم قوی میسرایند. اخوان ثالث، نعمت میرزازاده و اسماعیل خویی از این دستهاند. از قضا هر 3 نفر به اضافه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، خراسانی هستند. اخوان ثالث که در مشهد رشد و نمو کرد، در جوانی تحت تأثیر شاعران مشهدی مانند مرحوم محمود فرخ و محفل ادبی او بود. بنابراین چون سبک کهن و پایههای اساسی شعر را به خوبی آموزش دیده بود، در سبک نو هم به خوبی شعر میگفت. اخوان بهدلیل تربیت شدن توسط استادان شعر خراسانی، زبان شستهرُفته خراسانی پیدا کرده بود. یعنی اگر ما بخواهیم در شعر معاصر نمونه عالی زبان خراسانی را در تابلو بگذاریم، بهترین نمونه آن شعر اخوان ثالث است. او به راحتی توانست با شعر کهن و زبان خراسانی پلی بزند به شعر امروز و عناصر شعر امروز را با عناصر شعر کهن تلفیق کند و چیزی نو و جالب و جذاب به وجود بیاورد.
اما اخوان با وجود موفقیت در شعر نو، هیچوقت قالبهای کلاسیک را رها نکرد و قیامی میرحسینی نیز با تأیید این موضوع خاطرنشان میکند: اخوان از شعر کهن به شعر نو هجرت نکرده بلکه شعر نو را به عنوان قالبی در کنار شعر کهن پذیرفته بوده است، چنانکه تا آخرین لحظات عمرش به هر 2 شیوه میسروده است. سندش هم آخرین کتابش، «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم»، است. این کتاب حاوی شعرهایی است که او در اواخر عمرش سروده است و همه هم در قالب شعر کهن است. باید گفت اخوان ثالث شعر نو را به عنوان یک قالب در کنار قوالبی مانند قصیده و غزل و رباعی و... پذیرفته بوده است. او پایی در شعر کهنه دارد و دستی در شعر نو. شعر کهن را بسیار خوب هضم کرده و فراگرفته بوده است، شعر کهنش عالی بوده و چون در دوره معاصر زندگی میکرده، در اشعار نو خود نگاهی معاصر به قضایا داشته است، نه یک نگاه از کار افتاده کهنه ارتجاعی.
اما مهدی اخوان ثالث در شعر نو فقط دنبالهرو نبود و بر شعر نیمایی تأثیر هم گذاشت، چنانکه به قول قیامی، او با زبان استوار خراسانی خود و عناصر باستانی و کهنی که در چنته داشت غنا و رنگ تازهای به شعر نو بخشید.
از سوی دیگر محتوای شعرهای اخوان که پیوندخورده با روح زمانه است، صراحت کلام دارد و از این نظر از نیما فاصله میگیرد. قیامی یادآور میشود که صدای اخوان رساترین صدای مردم ایران بعد از کودتای 28 مرداد است و آن یأس و ناامیدی و اندوه فراگیر ایران بعد از سرنگونی دکتر مصدق را به خوبی در شعر اخوان میتوان دید.
اخوان ثالث غم مردم داشت
رضا افضلی، شاعر و مترجم و پژوهشگر ادبیات، نیز در مورد اینکه چرا اخوان دستش به نوشتن شعر نو رفت میگوید: شاعر وقتی احساس کند میتواند مطالبش را در قالب خاصی بیان کند، میرود به سمتش و هیچ ایرادی هم ندارد. قالبها ابزار هستند. وقتی شاعر بتواند در یکی از این قالبها به خوبی مطلبش را بیان کند، این کار را میکند. اخوان شعر منثور را هم تجربه کرد، ولی زیاد با آن ارتباط برقرار نکرد. اما نیمایی، قصیده و غزل را خیلی خوب میگفت. شاعر وقتی که امکانات و ابزار در چنگش است، میخواهد سخنش را در بهترین قالب بگوید و تشخیص اوست که یکجا شعر کلاسیک بگوید و یک جا مثلا برای شعر «هیچیم و چیزی کم» از قالب نیمایی استفاده کند. اخوان ثالث زبان استوار و آهنگینی در شعرش دارد که اصلا نمونهاش پیدا نمیشود. وقتی آدم پا به سن میگذارد، به قول اخوان بازگشت به خانه پدری دارد که برای خود او برگشتن به قالبهای سنتی بود؛ اگرچه در جوانی، بهترین شعرهای نیمایی را گفته بود.
افضلی میگوید که خود او شعر نیما را بعد از خواندن شعرهای اخوان یاد گرفته و کتابهای «عطا و لقای نیمایوشیج» و «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» که اخوان درباره رهبر شعر نو و آثارش نوشته به او کمک کرده است که بتواند خیلی راحت زبان گنگ نیما را بخواند. او اینها را حاصل پشتکار و تلاش شاعر بزرگ توسی میداند و میگوید: اخوان ثالث تمام کار و زندگیاش را رها کرده بود و فقط شاعری میکرد. خودش به من میگفت من شبها یک مهتابی بالای سرم روشن میگذارم که وقتی خوابم میبرد هم آن مهتابی روشن است، هر وقت هم بیدار میشوم فورا مطالعه میکنم. بنابراین اخوان ثالث واقعا برای شاعریاش مایه گذاشت، برای همین است که همیشه نوترین مضامین را برای شعرهایش پیدا میکرد. او خیلی میخواند و طبع نوجویی داشت. این پژوهشگر ادبیات در بیان علت اینکه چرا شعرهای اخوان ثالث زیاد خوانده و شنیده میشود و اینقدر جاندار است، به وجه اجتماعی و سیاسی شاعر شعر «تسلی و سلام» اشاره میکند و میگوید: اخوان شاعری اجتماعی است و غم مردم دارد و نفسش حق است، به همین خاطر وقتی شعر میگوید، همه را تحتتأثیر قرار میدهد. پرخوانندهترین شعرهایی که مردم در حافظه دارند، همین شعرهای اخوان است. برای چه؟ برای اینکه از صمیم دل سخن میگوید و هزینه هم میدهد؛ بههرحال کسی که شعر دلخواه خودش را میگوید ممکن است مورد انتقاد قرار بگیرد و مسائلی برایش به وجود آید.
زمان و زمانه خودش را درک کرد
هادی منوری که خود شاعری باسابقه است، مهدی اخوان ثالث را شاعری میداند که زمان و زمانه خودش را شناخت و با هوش و درک بالایی که داشت به شعر نو رو کرد. او میگوید: به نظرم اولین دلیل حرکت اخوان از شعر کهن به شعر نو این بود که اخوان آدمی باهوش بود و به خاطر هوش بالایی که داشت، شرایط زمانه را خیلی خوب درک کرد؛ او به این نتیجه رسید که شعر نیمایی دریچهای است به فضای جدید و با توجه به حالوهوایی که در زمان ایشان بود، توانست از این حالوهوا استفاده کند و خودش را جزو پیشروها و خطشکنهای این نحله از شعر قرار دهد. اگر چنین نبود، اخوان نامش اینقدر در ادبیات ما ماندگار نبود. شما نگاه کنید به همعصرهای او که در فضای کلاسیک باقی ماندند و این موج جدید را برنتابیدند، اینقدر که اخوان در فضای معاصر درخشش دارد، شعر آنها درخشش ندارد. شما به مرحوم ملکالشعرا بهار یا امیری فیروزکوهی یا خیلیهای دیگر نگاه کنید که با روزگار نیما و پیروانش همزمان بودند اما این فضا را درک نکردند و اگرچه صاحبنام هستند، این درخششی را ندارند که نام اخوان ثالث دارد. با وجود آنچه آمد، بیگمان نمیشود علت درخشش و ماندگاری اخوان ثالث را فقط به تغییر قالب و فرم شعریاش نسبت داد. محتوای شعر اوست که بر دل مخاطبانش نشسته است و نامش در فضای ادبی ایران پرطنین و تکرار است. منوری با تأیید این موضوع اضافه میکند: هیچوقت نمیتوانیم قالب را از محتوا جدا کنیم. شما وقتی قالب را تغییر دادی قاعدتا محتوای آن قالب را هم میتوانی تغییر دهی و گاهی این محتوا خود به خود تغییر میکند. شما ببینید فضای شعر نیمایی آن زمان اجتماعی و سیاسی بود و این فضا بیشتر مورد استقبال مردم بود و جوانترها بیشتر استقبال میکردند. نکته بعدی فضای روشنفکری بود و روشنفکران آن موقع بیشتر دوست داشتند با قالبهای جدید کار کنند، یعنی هم روشنفکران شاعر سراغ این قالبها میرفتند و هم خوانندگان آنها قالبهای جدید را بیشتر میپسندیدند، فضای روشنفکری در آن زمان یک فضای نوآورانه بود و تجدد و تمدن و فناوری به خودی خود این را میطلبید که قالبی جدید بیاوریم که این محتوا را در آن بریزیم. ما شاید خیلی از کلمات را نتوانیم در قالب کلاسیک شعر بیاوریم، اما وقتی این قالب شکسته میشود، واژههای جدیدی وارد شعر میشود و وقتی واژه جدید وارد شد، محتوای جدید وارد میشود و وقتی شعر از میخانه و خانقاه آمد به کف خیابان و خانه مردم، آن موقع مردم هم به این شعر رغبت پیدا میکنند. اقبالی که نسیم شمال توانست در زمان مشروطه پیدا کند، به این خاطر بود که شعر را از میخانه به قهوهخانه آورد. شعر را از دیر مغان به خیابان کشید. این بود که توانست مخاطب زیادی جلب کند. اخوان ثالث هم با توجه به همه این موضوعها توانست جامعه معاصر را به سمت خودش بیاورد. او باهوش بود و آدم باهوش میتواند فرزند زمانه خودش باشد و شرایط زمان خودش را میتواند درک و از آن استفاده کند.
شاعر «در حیات کوچک پاییز، در زندان» برای این تفاوت هزینه هم پرداخت چنان که به گفته منوری، هر ایده نو با مقاومت جامعه روبهرو میشود. هر کار جدید با مخالفت آدمهای جزماندیش روبهرو میشود و در آن زمان اخوان و نیما و آدمهایی که این موج را راه انداختند با مخالفتهایی روبهرو شدند؛ مخالفان باعث شدند که اینها مقاومت کنند و سرسختی به خرج دهند.
مصاحبه شونده ما میگوید: هر نوع مقاومت هزینه دارد و اخوان هم از کسانی بود که این هزینه را پرداخت و ما اگر بخواهیم از نظر تاریخی به این قصه نگاه کنیم، او 2 هزینه پرداخت: یکی هزینهای ادبی بود که نیما یوشیج هم آن را پرداخت کرد و هزینه دیگر -که اخوان پرداخت و نیما نپرداخت- سیاسیاجتماعی بود. اخوان ثالث با اینکه مبدع روش نیما نبود، تثبیتکننده آن شد و به نظر من اگر اخوان ثالث نبود، نیما هم به موفقیت اینچنینی دست پیدا نمیکرد. علاوه بر این از دید من نیما خطشکن بود، اما شکستن خط تمام کار نیست، حفظ خط از شکستن آن مهمتر است. اخوان خط را حفظ کرد، یعنی مقاومت و پایداری کرد و پاتکهای بقیه را جواب داد و با پایداریاش توانست خطی را که نیما شکسته بود،
حفظ کند. هنوز هم که هنوز است این خط حفظ شده و دیگر هیچوقت از آن عقبنشینی نشده است.